måndag 28 december 2015

#‏سیما‬ ‫#‏ایران‬ ‫#‏امنیت‬ ‫#‏تهران‬ ‫#‏ستار‬
دیروز داشتم درسیمای آزادی برنامه 360 درجه را نگاه می کردم. بحثی بود در مورد خطر تلگرام از دقیقه بیست به بعد می توانید ببنید. سعی کردم این بحث را پیاده کنم و آن را به صورت نوشتاری در بیاورم .یکی از پدیده های این حکومت ضد بشری دروغ است. شخص خمینی بدعت گزار دروغ و دروغگوئی بود. حتما بیاد می اورید که در پاریس در زیر درخت سیب نشست و گفت در ایران اسلامی همه آزاد هستند حتی مارکسیت ها . گفت به قم می رود و به سیاست کاری ندارد و به کار روحانیت می پردازد ، الان را بنگرید که به جز آخوند ها هیچ کس در قدرت نیست و چند تای دیگر هم عمله های آخوند ها هستن. خامنه ای آمد که داستان زمان خواندنش را در قطار همه به یاد دارند که از قطار در حال حرکت بیرون می پرد که نمازش قضا نشود وهمین دو سه روز پیش که می گفت ایران از نظر علمی مقام چهارم را دنیا دارد. احمدی نژاد آمد و هاله نورش و ارتباطش با امام زمان و دهک دهک هائی را که روی هم می گذاشت و میلیارد شد و دزدیدند.
http://iranntv.com/?p=385602
تلویزیون رژیم در باره تلگرام
اما به نظر من این مطلب سقف جدیدی از دجالیت رژیم است در باب امنیت وطلاق. فکر نمیکنم نیازی به توضیح بیشتر باشد.
رئیس پلیس فتا سرهنگ کاکوان پلیس قاتل ستار می گوید:
از کل بیندگان خواهش می کنم که اشاره ای بکنم به ویپ که همه گیر نیست صوتی که از طریق اینترنت پخش می شود در چهار ماه گذشته در هشت مورد داشته ایم بالای یک میلیارد و چهار میلیون تومان مردم (و بعد با مکث می گوید) یا شر کت ها متضرر شده اند.
نفر دو کارشناس فضای مجازی که محقق مسائل خانوادگی هم هست در جواب چه عاملی باعث می شود که خانواده آدمها نتوانند با مسائل کنار بیایند. مثل پروفسوری می گوید: مسائل فرهنگی و مسائل اخلاقیه!
ما( متاسفانه باور کنید گفت متاسفانه) چون جامعه ای اخلاقی داریم واینا مسائلی هستند که سعی می کنند که موقعی که اتقاق می افته اینا را افشا نکنند ولی یک زندگی را متلاشی می کند. نمونه های متعددی داریم. مثل شرایط استرس در خانواده ها . دلتنگی یا حوصله اش سر رفته و یا مسائل دیگه. در دختر ، پسر یا خانم خانواده . خوب الان وارد رابطه ای شده که استرس داره این رابطه افشا نشه . و وقتی افشا میشه باعث جدائی و طلاق و خیلی مشکلات میشه. یعنی طلاق عاطفی. ببنید طلاق عاطفی خیلی زیاد شده. موسسه کامنت آیز آمریکا (حالا یک آمریکائی منبع است و شیطان بزرگ نیست و می توان به آن استناد کرد) میگه 68 درصد از طلاقهای ثبت شده در 150 کشور دنیا به خاطر ارتباط یکی از طرفین با جنس مخالف از طریق فضای مجازی بوده و شبکه های اجتماعی بوده طلاقهای عاطفی هستند. ببنید خیلی زیاده 68 در صد طلاقهای ثبت شده.
ببنید من همین الان زنده دارم اینجا و از دوربین دار میخواهد که صفحه موبیل اورا نشان دهد. من از روی اینترنت نشان می دم. % 81.2 کاربرای تلگرام ایرانی هستن.
بگذارید یک چیز دیگر را هم در باب امنیت اضافه کنم. دیشب تا دیر وقت یه جائی بودیم دیدم تو این سرما یک عده تو خیابون خوابیدن. ولی با احساس امنیت یعنی با امنیت میشه تو سرما خوابید و سرما را تحمل کرد ولی اگر امنیت نبود همون ها هم راحت نبودند. همین که احساس می کن که پلیس توی جامعه می گرده و جامعه رو امن کرده باعث میشه که سرما را هم تحمل کنند. یعنی امنیت اینقد برای مردم مهم است.
حالا فهمیدید چرا ایران امن است و فقط در سوریه و عراق جنگ می شود چون می خواهند مردم در سرما در خیابان بخوابند. و اصلا سرکوب و حکومت نظامی مسئله سیاسی نداره و تمام این بازیها برای اینکه مردم ایران متاسفانه مشکل اخلاقی دارند. ولی نفهمیدم چرا ستار را زیر شکنجه کشتند. باز هم صلوات


söndag 27 december 2015

شعر چراغ
فلاني مرد اما عاشقي نوشش از محمد ملكي
********
نميدانم چه خواهد شد، نميدانم چه خواهد شد 
و فردا در كجاي اين خراب آباد خواهم مرد
و از اين عمر بي حاصل چه خواهم گفت
چرا بر اين كوير خشك و تركيده دگر باران نميبارد
چرا بر اين كوير خشك و تركيده دگر باران نميبارد
چرا يك كاوه و بابك به ايران بر نميخيزد
دگر از مردهاي مرد و از آن قهرمانيها
كسي حرفي نميگويد ره آنان نمي پويد
چرا ايران تهي از مُشكهاي آسمان خو است
دلم از اين همه نابخرديها سخت آشوب است
من از پوكيدن و ماندن به ياد دوست ميترسم
من از دنياي بي عاشق بسان بيد ميلرزم
چرا ديگر كسي عاشق نميگردد كجا رفتند عاشقهاي جان بركف
به عشق پاكشان سوگند من از پوسيدن و مُردن در اين مُرداب كرم آلود بيزارم
به خون پاكشان سوگند من از نامردميها سخت بيمارم من از نامردميها سخت بيمارم
(باور كنيد با عشق اومدم اينجا با عشق اومدم اينجا كه شما رو ببيننم وگرنه وضع مزاجي ام اجازه نميده)
ولي با اينهمه، با اينهمه اميد و عشق ميخوانم
نميدانم چه خواهد شد و فردا در كجاي اين خراب آباد خواهم مرد
و از اين عمر كم حاصل چه خواهم برد
بهر تقدير من هم آرزو دارم پس از مرگم زجمع دوستان يك شاعر سرگشته و عاصي
زند فرياد كي مردم فلاني برد عمري دار بر دوشش
فلاني مرد اما عاشقي نوشش
 نامه ای به مادران میهنم ایران
سهیلا دشتی
مدتهاست که می خواهم چند خطی برای آنان که ندیده مشان و هر روز به آنها فکر می کنم بنویسم. به دیر آشناهای میهنم. به مادران جاودانه های تاریخ ایران. به مادر امیرارشد، به مادر ریحانه، به مادر ستار، به مادر سعید و مادر مصطفی و مادر کیانوش و مادر فرزاد، به مادر زینب علم هولی، مادر ندا، مادر بهنود، مادر غلامرضا خسروی، مادر صانع ژاله و مادر محمد مختاری و هزاران هزار مادر دیگر که نه اسمشان را می دانم و نه نشانه ای از آنان است. راستش را بخواهید تا به حال جرأت نکردم. جرأت نکردم چون فقط نمی توانم بگویم روحشان شاد و یا مادر چه صبری داری.
می دانم که دلتنگ هستید. دلتنگ بوئی و یا آوائی، نفس گرمی و خنده ای. یادشان هر لحظه در دلتان جوانه می زند. از نوشته هایتان می فهم که خواب ندارید و دردی مستمر در جانتان افتاده است. انگار که می گوئید:
رشته ای بر گردنم افکنده دوست
هر کجا رو می کنم یادی از اوست
وآن زمان که بر سر مزار آنان می روید شاید در دل می خوانید:
تو در کجای این جهان بی باران روئیده ای که این چنین سبزی
هوای تو دارد
دلم، روحم
صدایت پژواک خوبیهاست
یاد تو در روزهایم جاری است
در همه روزهای آفتابی
در شراره های خورشید
همیشه با منی
نمی دانم چگونه می شود از فرسنگها راه دور به شما بگویم که ای شما سرو آزادگان چقدر برایم عزیز هستید. این را حمل بر خودستائی نکنید که از کلمه من استفاده می کنم، می دانم که احساسات من به شما عزیزان بیشتر از میلیونها نفر نیست که با شما هستند. ولی اجازه بدهید که از من استفاده کنم و بتوانم راحت تر بنویسم.
آنچه که در تک تک شما بارز است، عشق است و عشق. چیزی که آنان نداشتند و ندارند. آخر از همان روز اول گفتند که احساسی ندارند. شمایان همه آن عشقها را بدون هیچ چشم داشتی در طبق اخلاص مادری گذاشتید و آن را به فرزندانتان تقدیم کردید. به آنان یاد دادید که با تفاوت باشند. با تفاوت باشند در برابر آنچه که در اطرافشان می گذرد. چشمها را برهم نگذارند وقتی حقیقتی زیرپا له می شد و یا بازیچه دست آنان که ذره ای عشق در وجودشان نیست.
آنچه که از تک تک این عزیزان به جا مانده نشان از انتخاب آنان دارد، انتخابی بدون شک و تردید. انتخابی که من اگر بنشینم، چه کسی بر خیزد. چه کسی با دشمن بستیزد. از ستار که به مادرش می گوید که راه شرف را بر می گزیند و سرخم نکرد. در زیر شکنجه های بیرحمانه می خندد وشکنجه گر را به زانو در می آورد. از امیر ارشد که از رفتن تن نمی زند و ریحانه!
نمی دانم از کدام یک ازآنها بنویسم و از کجای این تاریخ غبار گرفته میهنم شروع کنم.
ریحانه در آخرین نامه اش می گوید. من محکوم می کنم دستگاه قضائی را. من محکوم می کنم قاضی را و برای جانش در مقابل قربانی کردن ارزشهای والای انسانی چانه نمی زند.
شعله عزیزم فکر کن که ریحانه ات که اکنون ریحانه جهانی است سر خم کرده بود و تن داده بود به تمامی نامردمی ها. آن وقت او ریحانه تو نبود. از او به جز تنی و نفسی نمانده بود. خودت در مورد او می گوئی: «تن نازک تو هر چه کشید، کشید. روحت بزرگ شد. خیلی بزرگ. انگار تو مادری و من فرزند. سرم را بالا میگیرم تا تو را نگاه کنم. از هر نظر که بگویی. میدانم در آرامشی. آرامش ناشی از انتخاب خودت. حتی به قیمت نفس های نکشیده ات. باید تمرین کنم. یاد بگیرم بی تو بودن را. بی تو خواب دیدن را. بی تو زندگی کردن را.»
از تو چه بگویم خواهر شیردلم گوهر مادر ستار، یکی از ستاره های آسمان غم زده میهنم. ستاری که خطاب به کاخ نشینان تهی از عشق می گوید. آگر از اطلاع رسانی هراس دارید از حکومت کناره گیری کنید و یا ظلم نکنید، شما بازداشت نکنید، شکنجه نکنید تا اطلاع رسانی نشود. به زودی بساط ظلم شما بر سرتان فرو خواهد ریخت. ... شما قصد ساکت کردن هر صدائی را دارید. پس ما را از تهدیدات خود نترسانید، چون ترسی در دل ما نیست. دیگرجای ترسی نمانده.
دیروز بنده را تهدید کردند به مادرت بگو به زودی رخت سیاه باید بپوشد، دهان گشادت را نمی‌بندی می‌گویم کاری انجام نمی‌دهم که لازم به بستن دهانم باشد می‌گویند وراجی زیاد می‌کنی، می‌گویم چیزی که می‌بینم ومی شنوم را می‌نویسم، می‌گویند هرکاری بخواهیم می‌کنیم هر رفتاری را انجام می‌دهیم، شما باید خفه شوید و اطلاع رسانی نکنید وگرنه خفه خواهید شد بدون نام ونشان! بدون اینکه کسی بداند چه برسر شما آمده؛ و ستار در جواب به این تهدیدات می نویسد
ترسی در دل ما نیست، دیگر جای ترسی نمانده، شلاق وشکنجه شدن، ما را از اطلاع رسانی کردن باز نمی دارد. ستار انتخاب می کند و بهای انتخابش را با جانش می پردازد. ادعا نمی کند، از آرِی گفتن به قداره بندها و پاسداران تاریکی تن می زند.
چنین سرو آزاده ای را گرفتند. ولی صدای ستار جاودان شد و تو یکی از منادیان پیامش. فقط از خودت نقل می کنم. چون هیچکس نمی تواند به روانی و صداقت تو بگوید.
«با صدایی رسا اعلام می‌کنم من نیز با شمایم و باکی از تهدیدات خود و دخترم ندارم، چرا که اگر قرار بود سکوت پیشه کنم، سال‌ها پیش می‌بایست هم‌چون مدعیان دین‌مداری مهر سکوت بر لبانم می‌زدم و خفت با ترس زیستن را می‌پذیرفتم، اما با دل غم‌بار و قلبی مجروح اعلام می‌کنم خودم و دخترم در راه دفاع از کیان خانواده‌ام، آماده پذیرش هر نوع برخورد هستیم و جان خویش را سال‌هاست در راه دفاع از خون پایمال شده فرزندم در دست گرفته‌ایم.»
اکرم نقابی فقط از سعیدش نمی گوید. فریاد بر می آورد که اگر خرداد شصت اعتراض کرده بودیم کشتارهای سال 67 به وجود نمی آمد؛ و همین طور ادامه می دهد و می گوید دیگر وقت سکوت نیست. اکرم فقط به دنبال سعید خودش نیست. می خواهد سعیدهای دیگری قربانی انحصار طلبی و فرد پرستی دستگاههای خلافتی و ولایتی نشوند
شهین عزیز وقتی از امیر ارشد می نویسی دل آدم هزار پاره میشود. به او گفتی برو و امیر ارشد ماند و جاودان شد. نوشتی:
به تو گفتم: از ایران برو
گفتی: کجا
گفتم: هر جایی غیر از اینجا
گفتی: با دلم چه کنم؟ هیچ جا وطن نمی شود
گفتم: هر کجا آزادی باشد آنجا وطن است و وطن دل. دل درون قفس چه سود؟
گفتی: اینجا را آزاد می کنیم...
داستان مصطفی کریم بیگی، کیانوش و سعید، محمد و بهنود و هزاران هزار دیگر هم همین است. در جستجوی آن گوهر ناب بودند. آزادی را می گویم.
جان آنان را گرفتند ولی این برایشان کافی نیست. بیشترمی خواستند، بیشتر می خواستند سکوت سیاه مردم را. به گفته ای اختناق حاکم، اما امنیتی حاصل نبود. می خواستند شما را تطمیع کنند. تهدید کردند و به زندان انداختند و باز داشت و دستگیری. ولی بیهوده سعی دارند، گزمه های تباهی؛ اما شما در برابر این همه ظلم ساکت نماندید در مقابل شما سر برافراشتید و ایستادید. قنفوس وار سر بر داشتید. حال هر کدام از شما به یک گنجینه برای مردم تحت ستم تبدیل شده اید. شما مادرانی هستید که سر از سجاده ها برداشتید. فریاد دادخواهی شما را شنیده اند، همه شنیده اند. باور کنید از شما وحشت دارند. خودتان خوب می دانید. به گفته شعله ما مادران از بند ناف فرزندانمان زنجیری بافته ایم که پیوندمان می دهد. بله ما مادران در احقاق حق فرزندانمان کوتاه نمی آئیم. چه زندانی باشند و یا چه آزاده ای خفته در زمین. ما به واسطه بند ناف فرزندانمان قدرت داریم؛ و این همان است که لرزه بر اندامشان می اندازد. شما دیگر یک تن نیستید. شما جمع است و در شما خواسته های مردم ایران بارزتر می شود. ایرانی بدون اعدام و ایرانی آزاد
اکنون
هر زن
مریمی است
و هر مریم را
عیسائی بر صلیب است،
بی تاج خار و صلیب و
جُل جُتا
بی پیلات و قاضیان و دیوان عدالت
عیسایانی همه هم سرنوشت
عیسایانی یک دست
با جامه ها همه یک دست
که برابری، میراث گران بهای تبار انسان است، آری!
و اگر تاجِ خاری نیست
خُودی هست که بر سر نهید
و اگر صلیبی نیست که بر دوش کشید
تفنگی هست. (احمد شاملو)
خواهر کوچک شما

fredag 25 december 2015

رشته ای بر گردنم افکنده دوست 
هر کجا رو می کنم یادی از اوست
تو در کجای این جهان بی باران روئیده ای که این چنین سبزی
هوای تو دارد 
دلم، روحم 
صدایت پژواک خوبیها است 
در این روزهای بهار
یاد تو در روزهایم جاری است
در همه روزی های آفتابی
در شراره های خورشید
       همیشه با منی

söndag 20 december 2015

نمایش انتخابات و قوالان آن 

امسال رژیم برای تبلیغات نمایش انتخابات به گفته خودشان کلید خورد. نکته این جاست که این بار بیسجی های دستمال به پیشانی بسته نیستند که مثل عروسکهای کوکی وارد میدان می شوند. این بار نوحه خوان های بارگاه ولایت سفیانی هستند که نام هنرمند بر خود نهاده اند.
این تبلیغات را با رونمایی و گشایش سی و یکمین جشنواره موسیقی فجر (بخوانید زجر) جمعه ٢٧ آذرماه سال جاری در تالار وحدت زد. ورود به این مراسم برای عموم هم رایگان بود.
سئوال های زیادی در ایجاد می شود. من همیشه از فهم این واژه جدید رونمائی عاجز بودم ولی حداقل در رابطه با این برنامه برایم کمی جا افتاد. رونمائی هنربه مزدان و ملیجک های بارگاه ولایت. دیگر حتما اجازه کنسرتهایشان در دوران انتخابات لغو نخواهد شد. اسامی اینان را به خاطر بسپارید گرچه که تاریخ فراموش نخواهد کرد.
شهرداد روحانی برنامه را با قطعه ای به نام  "سرزمین مادری" آغاز می کند. واقعا چه وقاحتی!  سرزمینی که بوسیله این جانیان به غارت رفته و حتی برای نفس کشیدن هم مردم دچار سختی هستند. سرزمینی که مزد گورکن از آزادی آدمی افزون است(شاملو).
 کیخسرو پورناظری، مسعود شعاری، اردشیر کامکار، بیژن کامکار، سالار عقیلی، کیوان ساکت، پشنگ کامکار، پویا سرایی، محمد سریر، امید حاجیلی، تورج شعبانخانی، کاوه یغمایی، مجید درخشانی، صدیق تعریف، محمد منتشری، نوید دهقان، فرمان فتحعلیان، داریوش پیرنیاکان، محمدرضا چراغلی، امین الله رشیدی، رازمیک اوهانیان و علی تفرشی از چهره‌های حاضر در این مراسم خودفروشی بودند. 
هیچکدام از اینان خودفروشان را به زور به این سالن نبردند. هیچکدام از اینان نمیتوانند ادعا کنند که برای هنر برنامه اجرا کردند، چون هنر کش از جمهوری فاشیستی مذهبی وجود ندارد.  همه آنان یک انتخاب سیاسی کردند و با شرکت خود در این برنامه به فحشا، اعتیاد، سرکوب در جامعه آری گفته اند. نیازی به توضیح ندارند. باید به آنها گفت هیچ تفاوتی با شمایان و لاجوردی و قاصی مرتضوی نیست . شرم بر شما

به عکس نگاه کنیدکه چگونه دست به سینه جلادان ایستاده اند. دریغ

lördag 19 december 2015

گاهی وقتها باید چندی از واقعه ای بگذرد تا عظمت و شکوه آن را درک کنید. این عظمت و شکوه از آن دست نیست که نیازمند آن باشد که در سالن های هتل های گرانقیمت با بودجه های سرسام برگزار شود. لوکس نیست، شرکت کنندگان آن از ما بهتران نیستند، زمینی هستند با دردهای زمینی و با خواسته های زمینی. از جنس من و تو. حرفهایشان حرف ما است. حرف مردم است. از اجلاس ۸ مارس سخن می گویم.
در ۸ دسامبر ۲۰۲۵ اجلاسی تحت عنوان “متحد علیه بنیاد گرائی و نقش مقاومت ایران» در پاریس برگذار شد. همانطور که از عنوان جلسه برداشت می شد بحث اصلی بر سر غول بنیادگرائی اسلامی بود.
سخنران اصلی این برنامه مریم رجوی رئیس جمهور برگزیده مقاومت بود. سایر سخنرانان مثل رنگین کمانی بودند با گذشته های متفاوت و تجارب و کارهای مختلف. از سناتور جوزف لیبرمن، آلخو ویدال کوادراس معاون سابق پارلمان اروپا که از پشتیبانان مقاومت هستند.
از نسلی که انقلاب ضد سلطنتی را دیده و در آرزوی آزادی قدم برمی دارند چهره هائی مثل قهرمان ملی ایران مسلم اسکندر فیلابی، هنرمند مقاومت حمید رضا طاهرزاده که تعریف می کند که این رژیم ضد هنر چگونه یکی از بزرگترین ویولونزنها در ایران به نام مهدی خالدی، حاضر به همکاری با رژیم نشد. آنها از او میخواستند آهنگهایی را برای جنگ خمینی بسازد. یک روز به خانه او رفته و ویولون را بر سرش کوبیدند و خراب کردند. این مقاومت، به یمن تلاشهای خانم مریم رجوی، توانسته تبدیل به مرکز امید و جذب و احیای هنرمندانی شود که توسط رژیم ایران له شده اند.
نادر نوری دیپلمات سابق که در سفارت رژیم ایران در پاریس انجام وظیفه می کرده و نمی تواند نماینده رژیم فاشیستی و مدافع جنایات آن باشد و در راستای خواستهای مردم ایران به مقاومت می پیوند و پروین رجبی که پنج تن از اعضای خانواده اش را در این راه از دست داده است.
همزمان جوانانی در این برنامه شرکت داشتند که در ایران بزرگ نشده اند و یا در خارج از ایران به دنیا آمده اند. از مسعود ضابطی که در نهایت مهارت مسئولیت اجرای برنامه را بر عهده داشت و در سخنان خود گفت:
ما هم‌چنین قویاً معتقدیم که مقاومت ایران از همه ویژگی‌ها برای شکست رژیم ایران و در نتیجه بنیادگرایی اسلامی، برخوردار است. تفسیر بردبار و پیشرو از اسلام، یک نیروی سازمانیافته در سراسر جهان و ایران برای ایجاد تغییر و از همه مهم‌تر، رهبری خانم مریم رجوی.
تا زلال حبیبی، شقایق عظیمی، الهام زنجانی، گلپرپرورده، سروش ابوطالبی، حسین ربیعی وزهرا نجات شاهرخ آبادی و فرزاد مددزاده که به مدت پنج سال در زندانهای رژیم به سربرده و آمده است تا صدای هم بندانش باشد. تمامی سخنرانان در این مسئله اتفاق نظر داشتند که که بدون شناخت واقع گرایانه از ماهیت ارتجاعی رژیم فاشیستی مذهبی حاکم بر ایران و مبارزه با آن هر گونه تلاشی برای مبارزه با داعش که روی دیگر سکه ارتجاعی جمهوری به اصطلاح اسلامی است، بازی روی اسب بازنده است و جامعه جهانی اگر برای مبارزه با داعش به ماندن اسد تن دهد در واقیعت به استبداد، سرکوب و دیکتاتوری در ابعادی برزگتر و بی نهایت گسترده تر بله گفته است. دخالتهای رژیم در کشورهای منطقه دلیل اصلی رشد بنیاد گرائی است؛ اما این کنفرانس واقعیت دیگری را برای من روشن کرد.
راستی تنوع سخنرانان هم از نظر سنی و هم از نظر جایگاه اجتماعی که در کمال خلوص و تواضع از اینکه این فرصت در اختیار آنان قرار گرفته که تا چند کلامی در مورد احساس خود بگویند بیانگر چه چیزی است.
وقتی که دوباره و یا چند باره به سخنان تک تک آنان گوش فرا می دهی آن وقت است که می فهمی که بی دلیل نیست که این مقاومت بر بالا بلندای خواستهای به حق مردم ایران قرار گرفته است؛ که تصادفی هم نیست.
فرزاد مددزاده کمتر از یکسال است که از ایران خارج شده و به مقاومت ایران پیوسته است زمانی که آغاز به سخن می کند تواضعی در او موج می زند که هر بیننده ویا شنونده ای را مجذوب می کند. از هم بندان خود که جانشان را در راه آزادی مردم فدا کردند می گوید که آنان چگونه مجاهدین را الگوی مبارزاتی مردم ایران می دانستند؛ که حتی بازجو و شکنجه گر فرزاد هم به آن اقرار دارد. فرزاد تعریف می کند:" زمانی که در بند مخوف 209 در زندان اوین بودم بعد از شروع قیامهای سال ۲۰۰۹ بازجو مرا به اتاق بازجویی برد و گفت باید یک مصاحبه تلویزیونی علیه مجاهدین انجام بدهی و هر چه می‌گوییم در آنجا بگویی و وقتی گفتم شما گفتید مجاهدین تمام شدند، نابود شدند، نیستند. حالا چه شده که یاد مجاهدین افتاده‌ای، گفت ما این حرفها را برای مردم عادی می‌گوییم ولی خودمان که احمق نیستیم میدانیم هستند به طوری که اگر رهبری و هدایت این تظاهرات را به عهده نمی‌گرفتند اصلا تظاهراتی نبود."
حرفهای فرزاد در سخنان پهلوان مردم ایران مسلم اسکندر فیلابی به شکل دیگری خود را نشان می دهد آنجا که می گوید که به عنوان قهرمان مردم باید پشتیبان آنان باشی و از دردشان بکاهی و گر نه پهلوانی معنی ندارد. پهلوان باید از مردم خود حفاظت کند؛ و با بغضی در گلو ادامه می دهد آیا راهی به جز مبارزه باقی می ماند.
فاصله زمانی تجریبات فرزاد از زندان و شکنجه و انتخاب مبارزه و راه پهلوان فیلابی نزدیک به چهاردهه است. این چه راهی است که گلپر پرورده جوانی که ایران را ندیده و در خارج از ایران در خانواده ای که پناهنده سیاسی بوده اند بزرگ شده را به سوی خود می کشد. احساسش نسبت به مردم و خواستهای آنان درست عین فرزاد و فیلابی است. گلپر می گوید: من از زمان کودکی ام این احساس را داشته ام. تنها با نگاه به چشمانی مردمی که درد کشیده اند دلیل آن را پیدا می کنم که بیشتر در این جنبش برای حقوق بشر شرکت داشته باشیم. باید صریح باشیم رژیم آخوند ها مردم ایران را نمایندگی نمی کند. من افتخار می کنم که ایرانیانی را نمایندگی می کنم که به دمکراسی باور دارند و اعتقاد دارم که این صدای واقعی مردم ایران است.
زلال حبیبی آرزوی ایرانی را دارد بدون شکنجه واعدام. او از مریم رجوی نقل قول می کند که ما بدنبال نظمی نوین هستیم بر اساس آزادی، دمکراسی و برابری. ما تصمیم گرفته ایم پایداری کنیم و بجنگیم تا مردم ما از آزادی و شکوفایی لذت ببرند. انگیزه ما برای مقاومت تا پیروزی انتقام نیست، بلکه از عشق ما برای آزادی و حقوق بشر نشأت میگیرد. این انرژی پایداری و راز استقامت ما است. به نظرم آنچه به ما قوت داده آمادگی ما برای پرداخت قیمت است، صرفنظر از اینکه چقدر باشد.
قصد آن را ندارم که شورای ملی مقاومت و مجاهدین را با گروههای سیاسی دیگر مقایسه کنم. چون قیاسی مع الافارغ است. در یک کلام مقاومت است و درکار سخت مبارزه با همه توش وتوان و دنبال چانه زنی و طلب سهم خود نیست؛ و به همین دلیل است که می تواند همه اقشار را گرد هم جمع کند. این گنجینه ای است که لرزه بر اندام پوسیده ارتجاع می اندازد و هر ایرانی می تواند تبلور خواسته هایش در آن ببنید؛ و این نسلی است که خوشبختی و سعادت خودش را در خوشبختی و سعادت دیگران می بیند. به گفته فرزاد مددزاده مردم ایران با اتکا به مقاومت سازمان یافته خود این رژیم جنایتکار آخوندی را سرنگون خواهند کرد. روزی در سرتاسر ایران سرود رهایی سر خواهند داد
روزی این همه رنج و شکنجه و اعدام، فرزندی خواهد زاد، فرزندی به نام آزادی.
به امید آزادی ایران زمین که دور نیست

onsdag 16 december 2015

نظرات و دیدگاه ها

     ‌ یک دست جام باده و یک دست زلف یار

                    
گفتم ای سبحان الله دوران با خبر در حضور و نزدیکان بی بصر دور
لحظاتی هستند که فکر می کنم پژواک فریادت را تنها خودت می شنوی و گوش جهان پر است از ناله های درد.
در میهنی که به دست گزمه های قرون وسطائی مذهبی اداره می شود، آنچه بر مردم می بارد درد است.
از حیرت این همه نامردمی محزون می شوی. از خودت می پرسی این مردم کی هستند، مگر می شود دکتری بخیه زخم کودکی را به علت نداشتن پول بکشد. مگر می شود دستفروشان خیابانی را به جای اینکه مآمنی و یا محل کسب و کاری برای آنان درست کرد، در مقابل چشم صدها نفر به زیر شلاق کشید و از هیچکس هم صدائی در نیاید. آخر کسی نیست که برای آن جوان دست فروش و یا کودک دبستانی و یا دهها نفر که روزانه دست به خودکشی می زنند کاری بکند. کسی نیست که اعتراض کند. فریادی نباید باشد وقتی که به اصطلاح معلمی دو کودک نوجوان را که بلندی تنهایشان به اندازه ۱۲۰ سانتیمتر هم نیست زیر مشت و لگد می گیرد و بعد آن دو کودک را مجبور می کند که به همدیگر سیلی بزنند و کینه و نفرت را در این کودکان نهادینه کند. درد این مرد را که نام معلم بر خود گذاشته نمی دانم فقط این را می دانم که معلمی براندازه او نیست بهتر بود که پاسدار شود. از مطلب دور نشویم بحث اصلی این است که چرا مردم بلند نمی شوند. در ایران آخوند زده بحث هائی مثل حقوق بشر آنقدر مجازی است که سفر به کره مریخ.
در کشوری که قانون فقط برای مجازات است، و بحث به جای این که حول محور اشکال مختلف مبارزه متمرکز شود به و رژیم را نشانه بگیرد به شکلی شاید حتی ناخود آگاه به طلبکاری از مردم می رسد. بگذارید برای روشن شدن بحث قسمت کوتاهی از  نوشته زندانی سیاسی مقاوم سعید ماسوری را نقل قول کنم. سعید را به همراه دوستش برای بازجوئی دوباره از زندان اوین به اهواز می برند. سعید از احساساتش در فرودگاه تهران نسبت به مردم می گوید:
… با همان سر و وضع و شلوار شیرازی،خلاصه شکل و شمایل یک قاچاقچی یا قاتل ما را وارد فرودگاه و سالن انتظار کردند. نگاههای مردم از هر چیزی گزنده تر بود. گویی صدای تک تک آنها را می شنیدم که باخودشان حرف می زدند… بدبخت را ببین…!! همه هم ما را به یکدیگر نشان می دادند و وقتی از کنار ما رد می شدند تا چند قدم به عقب نگاه می کردند و ما را با نگاهشان تعقیب می کردند… شاید سرزنش می کردند شاید دلسوزی… قطعاً به جز قاچاقچی و خلافکار و مجرم هیچ تصور دیگری در مورد ما نمی کردند و لباسهای ما هم این تصور آنها را قطعاً تأیید و تقویت می کرد… و این نگاهها بود که چون خنجری در قلب جانم فرو می رفت.هر چقدر تقلا می کردم نمی توانستم به آنها نگاه کنم گویی از همه متنفر بودم… فضای سالن انتظار صد برابر انفرادی برایم دردآورتر بود و دوست داشتم به همان سلول انفرادی بازگردم تا حداقل از تیر این نگاههای مجرم انگارانه خلاص شوم…انگار نه انگار که ما همه چیزمان را از دست داده ایم برای یک قطره آزادی و یک قطره عدالت و حقوق انسانی برای همین مردم… و حال این نگاههای تحقیرآمیز…
اینگونه رفتم در فازی طلبکارانه از مردم که چرا قدر ما را نمی دانند… چرا فرق ما را ازیک مثلاً قاچاقچی تشخیص نمی دهند و… ولی آنچه را که به مردم نسبت می دادم در واقع نیازها و درخواستهای خودم از آنها بود که به شکل پرخاشگرانه (البته در ذهنم) به آنها نسبت می دادم… اینجا هم از مواردی بود که بشدت در روحیه ام تأثیر گذاشت… با جو اعتیاد و فساد و تباهی که در کشور بوجود آورده اند… مردم حق دارند به هر کس مظنون باشند تا چه رسد به اینکه اینها می خواستند ما را همین گونه معرفی کنند یا باید فریاد میزدم و می گفتم که سیاسی هستم و نه قاچاقچی که شهامتش را نداشتم و یا اینکه مردم تقصیری ندارند…این توضیح را اضافه کنم که در چنین شرایطی معمولا انبوهی تهمت و افترا به مردم می بندیم که: نمی فهمند، ظلم پذیرند،قدر نمی دانند، مشغول زندگی خودشان هستند و غیره و… ولی همیشه معتقد بودم که این صفتهای نا روایی که مردممان می بندیم انعکاس و بازتاب نا توانی ها،ناامیدی ها وسرخوردگیهای خودمان است و چون شهامت دیدن خودمان را نداریم و یا تصور میکنیم که ما خیلی مایه گذاری کرده و هزینه داده ایم، ایراد را به مردم و فرهنگ مردممان نسبت میدهیم… به همین خاطر وقتی چنین افکاری به ذهنم خطور می کرد، می فهمیدم که اینها علائم آن است که خودم ظاهرا با مشکلاتی مواجه هستم( فکری یا محیطی) و باید آن را به سرعت یافته و مقابله کنم… همانطور که قرآن هم این را به زیبایی بیان کرده: إِنَّمَا اسْتَزَلَّهُمُالشَّیطَانُ بِبَعْضِ مَا کسَبُوا…(آل عمران۱۵۵) که اگر حتی شیطان هم فریبتان می دهد به خاطر چیزهایی است که نزد خود نگه داشته اید و او هم با همان تمایلاتتان شما را به انحراف می کشاند… پس تقصیر را گردن شیطان نیندازید و خلاصه اینکه شیطان علت نیست بلکه آن تمایلات، خواسته ها و افکار خود شماست که زمینه آن را پیشتر فراهم کرده و نزد خود دارید.

آری در شرایطی که اختناق فاشیستی مذهبی اختاپوس وار بر تمامی جامعه چنگ انداخته توقع و انتظار حرکتهای خود بخودی دور از شرایط جامعه است. این جاست که نقش پیشرو و روشنفکر و آنکه می فهمد بارزتر می شود. کسی که توقع دارد که بدون هزینه دادن این رژیم تغییر کند یا تصور باطلی دارد و یا اینکه خدای ناکرده مأموریت دارد و در نقش مخالف میخواهد این رژیم در کلیتش تثبیت کند. به گفته گابی گلایشمن رئیس اسبق انجمن قلم سوئد رژیم مذ هبی حاکم بر ایران هوای بد نیست که با باد برود. باید این رژیم را سرنگون کرد.
شرایط حاکم بر جامعه ایران بسیار انفجاری است. معجزه بهتر شدن شرایط اقتصادی مردم بعد از برداشتن تحریمها به سرابی بدل شده است. اعتراضهای خانواده های زندانیان سیاسی گسترده تر می شود. و رژیم می خواهد که به هر نحوی جلوی این حرکتها را بگیرد که بار دیگر پیر فرزانه تاریخ معاصر ایران و معلم آزادگی پا به میدان می گذارد
 یک دست جام باده ویک دست زلف یار
رقصی چنین میانه میدانم آرزو است

söndag 13 december 2015

اینها در روزهای بعد از 17 ژوئن در روزهای اعتصاب غذا در برابر اقامتگاه خانم رجوی نوشتم. امروز در کاغذهایم پیدا کردم. چه روزهائی را این مقاومت از سر گذارنده . افتخار من را بس که در کنار این مقاومتم!
نگاه کن
دردم را به که بگویم
قلب طپنده زمان از حرکت باز نخواهد ایستاد
هر روز شعله ای بر خواهد خاست
و نا مردمی ها را در کام خود فرو خواهد برد
من و تو شاهدان تاریخ هستیم
چشمان را لحظه ای بر هم نگذاریم
واقعه ای در شرف اتفاق است
ثانیه ها آبستن حادثه هستند
انگار که از آسمان و زمین می بارد
نگاه کن
خوب نگاه کن
آن دختر جوان را ببین که پیکر نازکش را به آتشفشانی از عشق بدل کرد
شعله شد و قلب همه را سوزاند
قلب دوستانش را به خاطر نبودش
و قلب دشمنان را برای شهامت و جسارتش
گزمه های دوران آگاهی را ببین
که چگونه
چون اجدادشان چنگیز و نرون و هیتلر
بر قلب آگاهی لگد می زنند
ویران می کنند و غارت
نگاه کن
ببین
خوب نگاه کن
کوچه پر غلغله را ببین
کوچه عاطفه ها را ببین
که از بامداد تا شامگاه می جوشد
گرمای نفسها و طپش قلب ها را احساس می کنی
انگار که زیر هرم نگاهها ذوب می شوی
چشمها در انتظارند
به ته کوچه
به صدائی
به پیامی
به سلامی
به قلمی
به کلامی
صدها جفت چشم
در جستجویند
در جستجوی یک پیام
لحظات پر از بیم و امید است
بچه ها
دختران
پسران
مادران
پدران
همه و همه
درنگاهها عشق است که موج می زند وبیم است که پنهان است
کوچه رنگین شده
پر از هیاهو
پر از فریاد
پر از سکوت وبیم
کوچه لبریز از انتظار است وهیجان
تنهای نحیف در سایه دیوارها از هرم آفتاب مأوا گرفته اند
لبها داغمه بسته
صحرای محشر است
سرمه ای پوشان
چکمه پا
هرزه گری می کنند
نگاههای شان پر از نفرت است
در کناره دیوارها
تنهای نحیف به انتظار نشسته اند
روزها می گذرد
در چشم خانه ها رود اشک جاری است
لب باز نمی کنند تا چیزی بگویند
فقط انتظار
فقط بیم و امید
نگاه کن
خوب نگاه کن
به در آهنی بزرگ سبز رنگ نگاه کن
در بسته است
باز هم لحظه های انتظار
این در نباید بسته باشد
گاهی شاید بتوان سرکی کشید
نگاه کن
خوب نگاه کن
به تابلو که پر از بریده های روزنامه و خبر است نگاه کن
باز هم انتظار
سکوت را هیاهوی آمبولانسی می شکند
و برانکاردی پیکرنحیف و خسته ای در خود جا می دهد
جمعیت می جوشد غلیان می کند فریاد می شود و چشمها تر
صف انتظار است که لحظه ها را می سوزاند
چشمها نگران است
تا کی؟
سئوال بی جواب
خوب نگاه کن
اینجا در زمین فوتبال هم متفاوت است
زمین فوتبال هم مملو از انتظار است و سکوت وهرم گرما
چشمها نگران است
تا کی؟
سئوال بی جواب
بس نیست؟
سئوال بی جواب
پس خدا کجاست؟
باز هم سئوال بی جواب
خوب نگاه کن
نگاه کن به چهره سختی کشیده و معصومانه آن زن
که استوار پیشانی تسلیم بر سنگفرش خیابان می ساید
آخر وقت نماز است
پس خدا کجاست؟
سئوال بی جواب
نگاه کن
خوب نگاه کن
ذوب شدن در عشق را دیده ای
من دیده ام
من ذوب شدن در عشق را دیده ام
این یکی دیگر از شعرهای عاشقانه نیست
من لبهای داغمه بسته را دیده ام
من تنهای تب دار را که در هرم آتش عشق سوخته اند
دیده ام
نگاه کن
خوب نگاه کن
در این کوچه
همه چیز را می توان دید
دیدار پدری با دخترش پس از سالیان دور
دیدار دو دوست
در چشمها انتظار
در دلها دلهره
در این کوچه تاریخ سازان نشسته اند
نگاه کن
خوب نگاه کن
این جا تاریخ را می نویسند
تاریخ درد و رنج و رزم ملتی را
تاریخ متفاوت خلقی را
نگاه کن
خوب نگاه کن

torsdag 10 december 2015

 
 
 
به آنان که بعد از بیش از 40 روز است که با تن های بی جانشان و آرمانهای جاودانشان ایستاده اند
بکنید هر چه که می خواهید
با پیکر ها
با سنگ قبرها ...
مى دانم خواب در چشمتان ره نمى برد.
اگر روياى من آزادى است گوئى از كابوس تو مى گويم
وحشت وجودت را گرفته است
از زن مى ترسى
از مرد
از جوان
از پير
تو حتى از سنگ قبر هم مى ترسى
از جنازه هم
خفاشان ، سفراى مرگ تواند
من در زمانى زندگى مى كنم كه سنگ قبر نشان مبارزه و جنازه سرباز خط اول است
در زمان من گور كن نيز براى انجام كارش مورد استنطاق قرار مى گيرد
در زمان من كلمات بوى خون مى دهد
زمان من آرش ها خلع سلاح شدند ولى هنوز خفاشان مى ترسند
در زمان من روياى كودكان صورتى بى زخم است
روزگار نامردان
و ناگهان فریادی خواب از چشم گزمه گان تاریخ
این فرزندان چنگیز و نسل ابو جهل بر می گیرد
صدائی که زیباترین واژه را پژواک می دهد
آزادی را
واین همان ناقوس مرگ تو است
سهیلا دشتی
سهیلا دشتی:‌ کلیت رژیم در گرداب انتخابات      
                    
در اسفند ماه امسال انتخابات مجلس شورای رژیم و انتخابات مجلس خبرگان رهبری همزمان صورت می گیرد. که صحنه دیگری برای نشان دادن تعارض و دشمنی بین دو جناح حاکم رژیم است. قصد از نوشتن این مطلب این است که زوایای بحث های انتخاباتی دو جناح را روشن کینم. هر کدام ار این دو جناح برای چه مسئله ای می تواند به بحث انتخاباتی تبدیل شود.
شدت مخاصمات به حدی است که ولی فقیه (خامنه ای) و گروهش از یک سو و جناح رفسنجانی، روحانی از سوی دیگر تعارفات را کنار گذاشته و در تربیون های عمومی برای همدیگر رجز خوانی می کنند و خط ونشان می کشند. برآیند این انتخابات برای هر دو جناح بسیار تعیین کننده است و اینکه کفه ترازو کدام جناح به نفع دیگری بچربد شرایط تازه ای را ناظر خواهیم بود. هر دو جناح برای فرستادن کاندیداهای خود به مجلس خبرگان فعالیت بیشتری دارند، چون به عقیده هر دو طرف انتخابات مجلس خبرگان از اهمیت بیشتری بر خوردار است. به تازگی رفسنجانی کاندیداتوری خود را برای شرکت در انتخابات مجلس خبرگان با لیست مجتهدان مصلح و معتدل اعلام کرد.
بر همگان این مسئله واضح است که هر دو جناح برای صحنه گردانی انتخابات به حضور مردم در صحنه نیاز دارند و برای بر آوردن این نیاز یعنی کشاندن مردم به پای صندوق های رأی چه سناریوهائی را در سر می پرورانند.
در این روزها شاهد مطرح شدن نیروههای بسیج و به صحنه آوردن آنها و در مناسبتهای مختلف هستیم. خامنه ای در جمع مزدوران بسیجی برای رقیب شاخ و شانه می کشد و از کلمه نفوذ که اسم مستعار جناح رفسنجانی، روحانی است بارها استفاده می کند.
در یکی از این رویاروئی ها پاسدار نقدی فرمانده بسیج ضد مردمی از داشتن ۲۴ میلیون نیروی بسیجی سخن می گوید و این تعداد را به رخ رقیب می کشد و وقاحت تمام اضافه می کند که از هر سه نفر یک نفر بسیجی است. باید خیال خامنه ای و باندش راحت باشد که بدون هیچ زحمتی ۲۴ میلیون رأی را به جیبشان می ریزند.
موحدی کرمانی با اشاره به انتخابات مجلس‌های خبرگان و شورای اسلامی تصریح کرد: دشمن برای این دو انتخابات برنامه دارد؛ بسیجیان حواسشان جمع باشد نکند مجلسی مانند مجلس ششم بر سر کار بیاید که خون به دل رهبر انقلاب کردند.
وی ادامه داد: شما بسیجی‌ها باید مردم را آگاه کنید؛ انتخابات خبرگان از انتخابات مجلس شورای اسلامی هم مهمتر است و بسیج باید جریان‌ها را خوب بشناسد و به مردم معرفی کند.
روزنامه های نزدیک به رفسنجانی شرق و آفتاب با عنوانهائی مثل جای خالی زنان در انتخابات مجلس خبرگان در صدد کشاندن زنان به صحنه این نمایش شده اند. اولین و آخرین زن نماینده مجلس خبرگان رژیم منیره گرجی است که علت نماینده شدن خود را این طور بیان می کند.
«من اول نمی‌پذیرفتم، چون مریض بودم. یک روز از رادیو یا تلویزیون شنیدم خانم‌هایی از مجاهدین (منافقین) و فداییان آن زمان مصاحبه می‌کردند و می‌خواستند با آن نظرات غیراسلامی به مجلس بروند. من با خودم گفتم اگر بناست مجلس تشکیل شود و اینها بخواهند کاندید شوند، من باید بروم و لااقل جلوی یکی از اینها را بگیرم». - نشریه دنیای زنان، شماره ٧٠ - البته او اولین و آخرین زن عضو خبرگان ماند و بعدها یا کسی برای نمایندگی در خبرگان داوطلب نشد یا اگر داوطلبی بود، صلاحیت او تأیید نشد.
حضور تنها زن هم به علت مبارزه و فعالیت های زنان مجاهد و مبارز در سال اول انقلاب ضد سلطنتی است. احتمال کاندیداتوری یک زن برای انتخابات مجلس خبرگان بسیار ضعیف است ولی این امکان برای انتخابات مجلس شورای رژیم قوی تر است. به فرض اینکه زن یا زنانی وارد هر دو مجلس شوند، آیا این توان وجود دارد که اینان مستقل از سیستم حاکم عمل کنند و به نفع زنان سرکوب شده ایران قدمی بر دارند، جواب از قبل روشن است.
در انتخابات ریاست جمهوری رژیم، جناح به اصطلاح اصلاح طلب و معتدل از شیوه ایجاد ترس استفاده کرد و در تبلیغات خود بیشتر از اینکه اگر جلیلی بر سر کار بیاید برسر زنان چه خواهد آمد و یا اینکه ایران شبیه افغانستان و یا عراق خواهد شد، استفاده کرد. برای پیشبرد این خط هم از چهرهای غیر سیاسی و شناخته شده در جامعه استفاده کرد. اقشاری از جامعه که از اظهارنظر در مورد مسائل سیاسی با استفاده از ماسک "ما هنرمندیم و سیاسی نیستیم" خودداری می کردند، ناگهان سیاسی شدند و صفحه های فیسبوک با اسامی مختلف باز کردندو "سکوت خود را شکستند" و به ابزاری در دست صحنه گردانهای اصلی تبدیل شدند هنرپیشه های زن سینمای رژیم، خوانندگان صدای وسیمای رژیم به صحنه آمدند و هیهات که اگر جلیلی بشود رئیس جمهور و در خارج از کشور افراد نزدیک به رژیم که مدتها بعنوان مخالف برای خود دکان وتخته ای درست کرده بودند، ناجی تازه ای را به مردم معرفی می کردند گوئی که مردم دورانهای سردار سازندگی و گفتگوی تمدنها را فراموش کرده بودند. باید منتظر چنین نمایشاتی نیز در ماه های آینده باشیم.
یاد آوری این نکته ضروری است که در این مطلب به بن بست هر دو جناح در مورد اقتصاد ورشکسته رژیم حتی با برداشتن بخشی از تحریم ها اشاره نشده است. اگر مقوله اقتصاد هم اضافه شود، نتیجه انتخابات برای هر دو جناح بیش ازهر رویائی، کابوس خواهد بود.
اما باید به هر دو جناح رژیم گفت دستتان برای ملت ایران رو شده است و مردم این بار فریب بازیهای شما را نخواهند خورد ادامه حکومت ضد انسانی جمهوری اسلامی از هر سرطانی برای مردم ایران خطرناک تر است.

lördag 21 november 2015

بحرانهای رژیم پس از کشتار داعش در پاریس
بدون هیچ مقدمه ای به چند نکته زیر دقت کنید
١خامنه ای نه تنها پیامی در همدردی با مردم فرانسه یا در محکوم کردن این حملات جنایتکارانه نفرستاد، بلکه کاریکاتور زیر را  در صفحه رسمی اش گذاشته است. در این کاریکاتور عمو سام  بوم رنگ سیاهى که رویش  نوشته  شده ISIS  را به سمت سوریه  پرتاب می کند ولی این بوم رنگ بر می گردد و در قلب مردم فرانسه می نشنید. عمو سام (پیر مردی سفید موی که حتما قرابتی با اوبامای رنگین پوست ندارد)، رویش رابر می گرداند و با تعجب می گوید:" اوپس "

٢- ابوطالبی، مشاور سیاسی روحانی جنایت تروریستی در پاریس را "اجتناب ناپذیر" و نتیجه  "اقدامات کورکورانه و مستدام غرب و عدم توجه به هشدارهای ایران (رژیم) طی چند سال اخیر خوانده است".
٣- پاسدار پوردستان فرمانده نیروی زمینی رژیم ایران بعد از حملات ددمنشانه داعش  در روز دوشنبه ۲۵آبان گفت: «داعش تهدید کرده که گزینه های پس از فرانسه، "روسیه و ایران" هستند و در این رابطه  وزیرامور خارجه  عراق هم هشدار لازم را داد اما ارتش جمهوری اسلامی ایران اعلام میکند که ترسی از این تهدیدات ندارد.
٤- پاسدار کوثری از مسئولان کمیته دفاعی مجلس شورای اسلامی که پیشتر از فرماندهان ارشد سپاه پاسداران ایران بوده، می گوید «اگر فرانسه نمی تواند امنیت مردم کشورش  را در مقابل داعش تأمین کند ، این کار را به مستشاران ایرانی بسپارد. کوثری اضافه می کند که "ترکیه و عربستان هدف اصلی داعش در آینده خواهدبود".!
٥-پاسدار حسین شریعتمداری، نماینده خامنه ای در کیهان، در روز 23 آبان در سرمقاله این روزنامه نوشت:کشتار پاریس«آغاز‌‌ همان دوره یی است که خامنه ای پیشبینی کرده» و هشدار داده بود «کشورهای حامیتروریستهای تکفیری، از بادی که کاشتهاند توفان درو خواهند کرد». نماینده خامنه ای افزود: «پاریس نقطه آغاز است و دولتهای آمریکا و اروپا و برخی سران عیاش و مسلمانکش منطقه نظیر آلسعود و قطر و... حق دارند که شرایط اضطراری و حتی حکومت نظامی اعلام کنند.... داعشیها مشتی نادان کمشعور و دستپرورده صهیونیستها و دولتمردان آمریکایی، انگلیسی، و فرانسوی جنایتکارند و پرورشیافته آلسعودمهمانکش هستند که هر جا امکان حمله داشته باشند دست به جنایت میزنند".
در واکنش های رژیم از بالاترین نفر تا پائین ترین   وجه مشترک این است که غرب را مسئول این جنایت ضد بشری معرفی کنند، ولی در ضمن سعی می کنند  که  عواقب عملیات داعش  را که گوئی تافته جدا بافته از داعش هستند بررسی کنند.
در تمامی اظهار نظرها رژیم سعی دارد که صورت مسئله را عوض کند و آمریکا و فرانسه  را به طورمشخص مسئول این جنایتها معرفی کند.  ولی در برآیند و تبعات این جنایت رژیم به چنان هذیان گوئی افتاده که قابل توجه است. پاسدار کوثری می گوید: " ترکیه و عربستان هدف اصلی داعش در آینده خواهند بود." چه گاف بزرگی، یعنی اینکه ما از "داعش" خیالمان راحت است. در این یک جمله تبليغات و دعاوى قبلی رژیم مبنی بر اینکه "داعش" محصول و دست پرورده عربستان وترکیه است بهم می ریزد.
رژیم بلا فاصله رژیم  پاسدار پوردستان را به میدان می فرستد که خطای پاسدار کوثری را جبران کند و میگوید که «داعش تهدید کرده که گزینههای پس از فرانسه، "روسیه و ایران هستند" ،  چی شد!!؟؟؟ یک دفعه پای دو هم پيمان  و ناجی بشار اسد، پوتین و خامنه ای به میان آمد. سناریوی رژیم با موضع گیری فرمانده نیروی زمینی اش بسیار علنی می شود. موضع گیریها حالت تهدید به خود می گیرد. در این موضع گیری هاخواست  رژیم و خامنه ای برای ابقای بشار اسد تشدید می شود.
شاید بد نباشد در به موضع گیری روحانی رئیس جمهور رژیم اشاره ای کرد. دوسایت در اینترنت به اسم روحانی است. یکی که به طور مشخص اسمش دکتر حسن روحانی است و دیگری سایت ریاست جمهوریرژیم (ایران)
در وب سایت روحانی هیچ اشاره ای به عملیات تروریستی در پاریس نشده و بر له و یا علیه این عملیات ( تا لحظه نوشتن این مقاله) هیچ اشاره ای نشده است. تاریخ تازه ترین خبری که در سایت روحانی دیده می شود به اول مهرماه 94 برمی گردد و خبر گفتگوی روحانی و اولاند را آورده است. در این گفتگوی بسیار صمیمانه فرانسه ورژیم در یک جبهه قراردارند و روحا نی آرزو می کند که روابطشان به شیرینی دوران شیراک 2005-2003 باشد (مردم ایران کودتای استعماری بر  علیه مقاومت ایران ودستگیری مریم رجوی در 17 ژوئن 2003  را هرگز
 فراموش نمی کنند.).  روحانی آرزو می کند که رژیم  و فرانسه با نقش سازنده خود توطئه دشمنان مشترک را خنثی کند. 
 سایت ریاست جمهوری از گفتگوی روحانی و اولاند رئیس جمهورفرانسه خبر می دهد.
روحانی در این گفتگو به طرز وقیحانه رژیم سناریو کهنه و رنگ و رو رفته را تکرار می کند و می گوید: «ما به عنوان ملتی که با آثار شوم تروریسم آشنا هستیم، اعلام می کنیم که آماده انجام هر اقدامی علیه تروریستها در هر نقطه  جهان هستیم."
رژیم فکر می کند و آرزوی آن را دارد که چون واقعه 11 ستپامبر قضایا را به نفع خود بچرخاند و با فرار به جلو تلاش ميكند از عواقب  بسيار جدى و محتمل ماهيت تروريست پرو رژيم بگريزد.
در بستر سياست مماشات اين رژيم از منافع بسيار و غير قابل باورى ، برخوردار شده است . اما در دوران"پسا برجام" و
 "پسا بر شام " ، نزديكى به غرب به معناى دريده شدن رداى ولايت فقيه ضعف بيشترولى فقيه و در نتيجه ضعف كليت رژيم است . 
جناح رفسنجانى  روحانى به ضعف ولى فقيه آگاه هست اما ميداندكه توان تصاحب هـژمونى را به تنهائى ندارند. گسترش 
بحران بى سابقه اقتصادى و شكستهاى استراتژيك كل رژيم در سوريه ، عراق و يمن بن بست تاريخى رژيم قرون 
وسطائى را به يك واقعيت ملموس تبديل كرده است .
 در اين چهارچوب تناقض گوييهاى  رژيم ناشى از اشتباهات فردى نيست بلكه بيانگر بحران وجود ولاوجود كل رژيم
 است . بيان اين است كه ولى فقيه توانائى پيروز شدن در اين چالش عظيم را دارا نيست .بالائى ها نميتوانند و پائينى 
ها نميخواهند. تنها نقطه اتكاء  ولى فقيه دستگاه سپاه است كه در معرض تنش هاى جدى ناشى از ضربات دريافتى است .
در اينجاست كه تلاش رژيم براى زدن ضربه اى كمر شكن به مجاهدين در ليبرتى بار سياسى خود را نشان ميدهد. مبارزه ى آزاديبخش و اصولى مقاومت ايران  به عنوان مهمترين عامل داخلى رژيم را  ديگر بار به نقطه ى تعيين تكليف رسانده است . بجنگ تا بجنگيم !


tisdag 17 november 2015


ریشه در خاک ندارد گل من!
ریشه اش قلب من است
که به هر ضربانش
هستی تازه ای می بخشد به گلم

söndag 15 november 2015


ولی فقیه و ادعای مبارزه با داعش
برگرفته از سایت همبستگی
#ایران #روحانی

 در آستانه سفرآخوند روحانی رئیس جمهور رژیم به ایتالیا و فرانسه طبق معمول دستگاه تبلیغاتی رژیم و ایادی اش در خارج از کشور به راه افتاده بودند و مطبوعات و رسانه های شناخته شده از روحانی مصاحبه می گرفتند.  مشخصا دو مصاحبه با روزنامه ایتالیائی "کوریره دلا سرا"  و رادیو و تلویزیون فرانسه توجه را جلب می کرد چون قرار بر این بود که روحانی به این دو کشور سفر کند. خبرنگاران با احتیاط و شاید سئوالهای از پیش تعیین شده روحانی در مقابل جواب قرار می دادنند. واکنش روحانی به این سئوالات اول با لبخندی تصنعی و مسخره و بعد با توجیه و تغییر صورت مسئله جواب می داد.
"داوید پوژاداس"، روزنامه نگار شبکۀ دوم تلویزیون فرانسه، عکس یک دختر جوان ایرانی را که در آن روسری خود را برداشته و موهای خود را آزادانه رها کرده بود بوی نشان داد و با تاکید بر اینکه عکس در یکی از شبکه های اجتماعی منتشر گردیده، از وی پرسید در بارۀ آن چه می اندیشد. حسن روحانی گفت : "ما آنقدر مسائل مهم داریم که دیگر وقت توجه به اینگونه مسائل را نداریم". روحانی گفت "هر فردی آزاد است در زندگی خصوصی خود هر کاری که می خواهد انجام دهد، اما وقتی کسی در ایران زندگی می کند باید به قانون ایران احترام بگذارد".  "
http://fa.rfi.fr/%D8%AD%D8%B3%D9%86-%D8%B1%D9%88%D8%AD%D8%A7%D9%86%DB%8C-%D8%A7%DB%8C%D8%B1%D8%A7%D9%86-%DA%A9%D8%A7%D9%85%D9%84%D8%A7-%D9%85%D8%B5%D9%85%D9%85-%D8%A7%D8%B3%D8%AA-%D8%A8%D9%87-%DA%A9%D9%84%DB%8C%DB%80-%D8%AA%D8%B9%D9%87%D8%AF%D8%A7%D8%AA-%D8%AE%D9%88%D8%AF-%D8%AF%D8%B1-%D8%A8%D8%B1%D8%AC%D8%A7%D9%85-%D8%B9%D9%85%D9%84-%DA%A9%D9%86%D8%AF- 
روحانی در پاسخ به خبرنگار روزنامه کوریره دلاسرا به سئوال "ایران بیشترین تعداد اعدامها را درجهان نسبت به جمعیت دارد می گوید. " مجازات باید به عنوان یک وسیله بازدارنده عمل کند. ما می توانیم در باره کارائی اعدام صحبت کنیم، همچنین در مورد دستگیری ها و جریمه های نقدی. ولی در هرکشوری قوانین جزا در ارتباط با شرایط داخلی است. درایران بیشتر اعدام ها در ارتباط با مواد مخدر است به علت اینکه ما مرز مشترک با افغانستان داریم. اگرما حکم اعدام را برداریم ، مواد مخدر به کشورهای اروپائی سرازیر می شود و این برای شما خطرناک است." 
http://www.corriere.it/english/15_novembre_12/rouhani-iran-and-the-west-new-era-is-possible-d6b4106e-893a-11e5-9216-  e8e41772d34a.shtml?refresh_ce-cp
روحانی برای مردم اروپا دلسوزی می کند و در ایران اعدام می کند که اروپائی ها از شر مواد مخدر در امان باشند. به جای اینکه تصور کنی این فرد رئیس جمهور است تصور می کنی رئیس قبیله ای از دوران بربریت این جواب را می دهد. طنزی تلخ!
 همین روحانی در جواب به سئوال دستگیری خبرنگاران در ایران می گوید، این مربوط به قوه قضائیه است و او شاید بتواند تذکر بدهد. در این جا روحانی نمی تواند بگوید که برای آرامش و آسایش مردم اروپا خبرنگاران در ایران دستگیر می شوند و سانسور درایران حاکم است.
اما هنگامیکه سفرش به علت عملیات جنایتکارانه تروریستی پاریس سفرش به ایتالیا و فرانسه به تعویق می افتد باز روحانی به نمایندگی از کلیت نظام و خامنه ای به طور مشخص  در نقش کدخدا ظاهر می شود و تقصیر علمیات پاریس را به گردن سیاستهای اروپا در قبال اسد و خاورمیانه می اندازد و آنان را به حمایت از تروریسم متهم می کند. ابوطالبی، مشاور سیاسی روحانی جنایت تروریستی در پاریس را "اجتناب ناپذیر" و نتیجه "اقدامات کورکورانه و مستدام غرب و عدم توجه به هشدارهای ایران (رژیم) طی چند سال اخیر خواند.
چه کسی است که نداند تنها رژیم ایران است که دلیل اصلی تشنجات در منطقه خاورمیانه است. این رژم بحران زی و بحران زا است . روحانی  هم صدا با خامنه ای دخالتهای تروریستی خود را در عراق، سوریه، یمن و لبنان را وکشتار هزاران مردم بیگناه را و در کنار روسیه بمباران زنان و کودکان سوری را عملیات ضد تروریستی می خواند، این وارونه گوئی مشخصه روحانی است.  
آخوند روحانی، نیز روز پیش از این حمله تروریستی طی مصاحبه یی با تلویزیون کانال
۲ فرانسه آشكارا به حمايت از بشار اسد دیکتاتور خونریز سوریه پرداخت و بر لزوم تقویت وی تأکید کرد.  وپا را از این فراتر می نهند و می گویند  که امنیت پاریس را به آنان بسپارند. (پاسدار کوثری رئیس کمیته دفاعی مجلس رژیم).  کوثری اضافه  می کند که  "ترکیه و عربستان هدف اصلی داعش در آینده خواهد بود" . یعنی به زبان صریح و رک " رژیم خیالش از داعش جمع جمع است. "
بنیاد گرائی اسلامی چه در لباس "ولایت فقیه" و چه تحت عنوان "داعش"  بزرگترین تهدید دنیای معاصر هستند. مردم ایران به این مسئله آگاهی دارند کما اینکه به محض ظهور "داعش" و جنایتهای ضد بشری این گروه تروریستی مردم رژیم را "ابو داعش" خواندند و زندانیان سیاسی و فعالان حقوق بشر در داخل ایران اعلام کردند آنچه که "داعش" می کند مردم ایران نزدیک به چهار دهه با گوشت و پوست واستخوان خود تجربه کرده اند. حتی قبل از به قدرت رسیدن این رژیم قرون وسطائی.  سوزندان بیش از 400 تن از مردم بیگناه در"سینمای رکس آبادان" چه کم از جنایتهائی دارد که "داعش" انجام می دهد. سوزندان تن زندانیان و استفاده ازضد انسانی ترین صورتهای شکنجه رژیم ضد بشری را دررتبه اول ضد بشرترین تفکر تاریخی دوران یعنی تفکر "ولایت فقیه" قرار می دهد.
 هیثم مالح، از رهبران پیش کسوت انقلاب سوریه و رئیس کمیته قانونی در ائتلاف ملی سوریه  می گوید: "آرمان ما در منطقه، آرمان واحدی است. انقلابهای عربی، بهار عرب و آنچه در ایران رخ میدهد بسیار به هم مرتبط هستند. رژیم آخوندی، رژیم ولایت فقیه در ایران، سر مار در منطقه است، این رژیم در پشت تمامی مشکلاتیست که منطقه عربی با آن روبروست. وجای تاسف است که غرب با چنین رژیمی به مذاکره میپردازد.یعنی با رژیمی که تروریسم را بوجود آورده وشکل داده است."
این مردم ایران و مردم منطقه هستند که  بهای سیاست مماشات جهان غرب را با "ابو داعش" می پردازند. مبارزه با "داعش" جدا از مبارزه با ایده ئولوژی "ولایت فقیه" جهان را درگردابی بی پایان فروخواهد برد. آن روز مباد.