lördag 23 juli 2016

https://scontent-fra3-1.xx.fbcdn.net/v/t1.0-1/p50x50/13124709_1848173178743169_6544917548997428457_n.jpg?oh=54e9a20275269e046d3d6a96f7dd95a8&oe=57EC737C

April 6 · 
هوادارى از سازمان مجاهدين يك انتخاب است، در برابر كليت رژيم مبارزه كردن و خواهان سرنگونى كل نظام بودن يك وظيفه!
جوانی به نام میلاد درویش، فعال صنفی، زندانی سیاسی سابق، پناهنده سیاسی ، عکسی از خود را در مراسم (شاید عید نوروز) در کنار عکسهای مریم و مسعود رجوی و آرم سازمان مجاهدین در دستش را منتشر می کند. ناگهان آه از نهاد خیلی بر می خیزد که وا اسفا چرا میلاد ؟ چرا تو ؟ همه اما نه تو و بعد هم توهین ها ، تهمت ها، بی احترامی ها و برچسب زدن ها. همه تکراری است. و بار اول نیست و بار آخر هم نخواهد بود. دیروز من ( به صفت جمعی که این تجربه را داشته اند) بودم ، امروز میلاد و فردا یکی دیگر.
بیشتر این انتقادها قبل از اینکه توهین به فرد میلاد و دشمنی و یا بی اعتبار کردن مبارزه مجاهدین باشد، عدم جدیت انتقاد کنندگان را در مبارزه با رژیم فاشیستی مذهبی حاکم بر ایران و شاید نداشتن درک و دریافت درست از صحنه سیاسی ایران را داشته باشد.
برخی مذهبی بودن سازمان مجاهدین را بهانه کرده و از موضع چپ به انتخاب میلاد انتقاد کرده بودند.
باید به آنان گفت شرط مبارزه با جلادان نظام از خامنه ای تا رفسنجانی و روحانی و تمام لاریجانی ها گرفته تا مزدورانشان، به داشتن مذهب و یا نداشتن آن وابسته نیست. اگر آینه مبارزاتی مردم ایران را زندانیان سیاسی ایران که هم اکنون در زندانها هستند بدانیم شاید مسئله کمی روشن تر شود.
هیچ کس به این زیبائی از اتحاد و همبستگی نیروهای ضد ارتجاع مذهبی سخن نمی گوید که سعید ها و صالح ها و خالد حردانی ها و افشین بایمانی ها، امیرقلی ها
1- زندانی مبارز امیر علی امیرقلی را همه می شناسند که ظالمانه به 21 سال زندان محکوم شده است. جریان فکری و سیاسی او هم روشن است که چپ است. از هویت سازمانی امیر قلی اطلاعی ندارم . امیر قلی چپ به همراه علی معزی مجاهد یک بیانیه برای تحریم انتخابات نمایشی رژیم می دهند.. در قسمتی از این بیانیه چنین آمده است:
«اکنون هم این جناحها و جماعتی که بر سرکار هستند همه سر و ته یک کرباس اند و هر کدام یک نوبت یا بیشتر در حاکمیت بوده و یا در بخشهای مختلف ساختار حکومتی جا عوض می‌کردند.
این سیستم هیچ حق انتخابی برای مردم نمی‌شناسد. آخر برای مردم چه فرقی می‌کند که چه کسی آنها را غارت و سرکوب نماید. امروزه صحنه‌سازی انتخابات فقط ابزاری شده برای حفظ منابع و منافع اقتصادی در دست همین طبقه خاص و برخوردار و بقیه مردم باید با فقر و گرانی دست و پنجه نرم کنند.
عده‌ای اعوان و انصار و چوبهای زیر بغل این نظام هم موذیانه تلاش می‌کنند که مردم را با توجیهات واهی پای صندوقها کشانده و اعتبار به جیب حکومت بریزند در حالی‌که مردم ما گول نخورده و می‌دانند که بد و بدتری وجود ندارد و این توجیهات توهین به شعور و به شرف آنهاست. پس به دست خود به جیب غارتگران و سرکوبگران اعتبار نریزیم و بساط این خیمه‌شب بازی را تحریم کنیم».
2- سعید شیرزاد هم چپ است. نامه اش به مناسبت آغاز بهار را بخوانید که چگونه از غلامرضا خسروی که به جرم کمک مالی به سیمای آزادی اعدام شد، یاد می کند. برای یاد آوری بد نیست. و این هم درد نوشته سعید شیرزاد. آنجا که می گوید: «مگر می شود عیدی داشت وقتیکه دستان کارگری ستار بهشتی بر هفت سین گوهرش خالی می شود و جای حضور سردار خلق غلامرضا خسروی بر هفت سین ایرانش با گل های سرخ تزیین می شود و آرامش گوهردشت از نبود سرخ ترین زمانه شاهرخ زمانی که زندان را در خود به زندان کشیده بود.
وقتیکه قاتلان کشتار
۶۷ و قتل های زنجیره ای می شوند امید واهی و روباه بنفش می شود حقوقدان و زندان پر از آنانکه جرمشان عقیده است و اندیشه.
مگر می شود عیدی داشت وقتی که آشوویتس به نام لیبرتی مترادف می شود و باکور به جای نوروز آتش و خون می سراید و حقوق بشر می شود بشر حشر
3- افشین بایمانی در نامه ای به مناسبت عید نوروز خطاب به پریا کهندل دختر زندانی مقاوم صالح کهندل ، که او هم به مجاهدین پیوسته می نویسد:
دخترم پریا سلام؛ سال نو مبارک
پریا جان از پشت میله های سرد زندان بیرون را می نگرم لحظه لحظه ای که زنده ام. با تمام وجود حس می کنم تلاش شما در راه آزادی چه قدر به پیروزی نزدیک شده است. سال نو را به تو و فرزاد و همه دوستانت تبریک می گویم. لابد می پرسی بعد از مدت ها چی شده به یاد تو افتادم…
همین افشین در حمایت از خواسته های هم بندیشانش فرید آزموده و ایرج حاتمی که در مقابل ارتجاع مذهبی ایستاده اند و سر خم نکردند و تقاضای آوردن صندوق های رأی را به سلولهای خود نکرده اند ، همراه با آنان و به حمایت از آنان دست به اعتصاب غذا می زند. همانطور که ارژنگ داوودی کرد. ( حتما اسمها به نظرتان آشنا می آید. )
فرزاد گمانگر را می شناسید و مادرش را دایه سلطنت. همان مادر که سعید شیرزاد برایش نامه می نویسد. عکسی از این مادر است که در اتاقی در خانه اش نشسته و عکس فرزاد را در بغل دارد و بر روی دیوار این اتاق عشق عکسهای ندا آقاسلطان، کیانوش آسا و علی صارمی مجاهد خلق دیده می شود.
سعيد ماسورى زندانى سياسى محبوس در زندان گوهردشت و از همبنديان سابق فرزاد کمانگر، على حيدريان و فرهاد وکيلى با نگارش نامهيى از زندان رجايى شهر ياد ياران جانباخته را گرامى داشت. او می نویسد: در اوضاع به شدت بحرانى کشور، خبر اعدام دوستان دير يافته‌ام را که در زندان آشنا شده و سالها را با آنها در سلولهاى ۲۰۹ گذرانده بودم را شنيدم. شايد تصور مىکنند که با اعدام آنها ما و مردمانمان را مرعوب و وحشتزده کردهاند. ‌اى واى بر ما اگر اعدام دوستان و هموطنانمان بهجاى انگيزش بيشتر ما را مرعوب سازد…
راستى در شرايطى که تنها براى انسان بودن راهى جز تحمل زندان و شکنجه و اعدام باقى نگذاشتهاند و سزاى يک قطره آزادگى و انسانيت، زندان و شلاق و اعدام است چه بايد کرد؟ و کسانى که بر سر چنين جنايتى سکوت مىکنند مرز انسان بودن و نبودن را در کجا ترسيم مىکنند؟
هيتلر صدها هزار کشته و مجروح بر جاى گذاشته بود که تازه آنهايى که مى‌‌بايستى بفهمند متوجه شدند که هيتلر «آقا !» نيست و مذاکره بىفايده است. آيا باز هم همان قدر هزينه لازم است؟ به هرحال من به سهم خودم براى اينکه بگويم چقدر مرعوب اين اعدامها شده‌ام آماده‌ام که بعد از اين
۵ نفر، نفر ششم! و آماده اعدام بشوم.
ياد همه آنها و کسانى که اين‌چنين خونشان در رگهاى تاريخ جارى شد گرامى باد…
ز پا ننشست آتش تا نشد خاکستر اجزايش به سعى زيستن هم، غيرت کار اين چنين بايد
دکتر سعيد ماسورى (زندان گوهردشت)
ارديبهشت
۱۳۸۹

باز هم می توان صد ها نمونه آورد . اینها مواردی است که منتشر شده. حتما کسانی که در زندان بوده اند، داستانها دارند و خود شاهد این روابط گرم و صمیمی و مرزبندی قاطع این سرداران محبوس در زندان با رژیم و مزدوراهایش هستند.
برای آنانی که زحمت خواندن مصوبات شورای ملی مقاومت و جبهه همبستگی را به خودشان نمی دهند و اراجیف رژیم را تکرار می کنند، مجاهدین و شورای ملی مقاومت ضمن مرز بندی قاطع با رژیم و تمامی وابستگانش تا بن استخوان به آزادی و دمکراسی و رأی مردم باور دارند و برای اینکه مردم به خواسته های خودشان برسند بدون هیچ چشم داشتی حاضر به فدای جان خود هستند.
نکته آخر به آنان که می گویند مجاهدین افراد را با پول می خرند می گویم قیاس به نفس نفرمائید و قیمت خود را برای رژیم بالا نبرید، آخر و عاقبت کارتان می شود بابک زنجانی!
اين خطوط را براى ‫#‏هيلاصديقى درست بعد از ‫#‏اعدام ضد انسانى ‫#‏ريحانه نوشتم!
کلام کوتاه !!!!
خانم هیلا صدیقی این زن را می شناسید
یکماه پر از التهاب و پر از بیم امید ، تماس گرفتن با مجامع حقوق بشری، گرفتن اطلاعیه ،در خواست برای لغو اعدام ریحانه به ثمر نرسید و در کمال اندوه که او پس از هفت سال شکنجه سر بردار شد. ازجزئیات روند دادگاه ریحانه اطلاع دقیقی ندارم. ولی یک چیز ثابت است که ریحانه به خاطر دفاع از خودش و شرافتش دست به این کار زده است. خانم محترم این حداقلی است که یک زن باید درک کند ویک لحظه خودش را به جای ریحانه بگذارد و به او صدها بار حق دهد که از خودش دفاع کند.
و اما شما گفته اید که سروصدائی که برای لغو اعدام ریحانه بلند شد باعث اعدام وی شد و از همین هم پا فراتر گذاشته اید و گفته ایدکه جریانها ویا افرادی برای مطرح کردن خودشان به این آتش دامن زدند.
من حرف و گفته های شما را سند می گیرم و نتیجه گیری می کنم که :
1 – روند دادرسی و دادگاه به هیچ وجه عادلانه نبوده و مدارک موجود در پرونده کافی نبوده است که پس از هفت سال یک نفر را به خاطر سرو صدای گروهی فرصت طلب و جویای نام اعدام کنند.
2- در مقابل رژیم و ارگانهای سرکوبش باید مطیع بود و هر آنچه که آنان خواستند را انجام داد به زبانی که مردم ایران خوب می فهمند توبه کرد و مجیز گو شد و سند برائت داد. تازه همه این ها کافی نيست باید راه وروش زندگی بعد از توبه را به خواست بیت رهبری و دستگاههای سرکوبش ادامه داد.
برای بهتر روشن شدن موضوع بگذارید چیزی را تعریف کنم.
زن جوانی را می شناختیم که شعر می گفت و محبوب خاص و عام شده بود. شعر هایش از طریق رسانه های مجازی پخش می شد و همه از صیمیم دل دوستش داشتند و به جذابیت کلامش و موضوعات مطرح شده در اشعارش آفرین می گفتند . در کار شعر نو آور نبود و بیشتر مثنوی می سرود و لی از لب وچشم یار نمی گفت و برای وطنش می سرود. از آنجا که رژیم دید ممکن است این زن و اشعارش دلیل و انگیزه ای برای ایستادگی در مقابل خودش باشد، زن را دستگیر می کند. آه افسوس از دل ملتی بر می خیزد و برایش دعا میکنند.صحفات دنیای مجازی پر از خبر دستگیری او می شود و افراد و جریانهای مختلف به همان سیاقی که باید با ارگان های حقوق بشری تماس می گیرند و در خواست آزادی او را دارند.دیری نمی گذرد که این زن جوان از زندان آزاد می شود و همه نفسی ازآرامش و شادی بر می کشند که شاید آزادی وی درنتیجه فعالیت های آنان باشد. زن جوان ازدواج می کند و اگر درست در خاطر داشته باشم مشتی از خاک وطن را به عنوان مهریه می خواهد. " چه زیبا و عاشقانه" !!!!
اما دیگر این شاعر جوان ما شعر برای مردم نه می گوید و نه می خواند! یک دفعه می بیینم که او با شالی بنفش همچون شاعرهای دوران "شاه محمود غزنوی" مجیز گوی شده و به بلند گوئی تبدیل که از حق خود برای شرکت در یک نمایش اجتماعی به کارگردانی برادران اطلاعاتی غزلسرائی مى كند! خانم هيلا صديقي اين زن را مى شناسيد؟؟؟

fredag 22 juli 2016

از
نوشته من راجع به حسین علیزاده سخت بر آشفته شده است. در این نوشته به سخنان علیزاده در دانشگاه فردوسی مشهد در مورد نگاه ولی فقیه (قاتل فرزندان مردم ایران و عراق وسوریه ) به موسیقی اشاره شده است. جناب قدیانی از روزنه تنگ سازش جهان را می بیند. اول که نوشته شان را خواندم فکر کردم که فرزند کوره پزخانه های تهران است و یا اینکه سالها در زندان به سر به برده و یا ؟؟؟؟ که من را به جرم پناهنده سیاسی بودن مورد توهین قرار داده است. بعد که به صفحه فیس بوکشان مراجعه کردم، متوجه شدم که ایشان در برلین زندگی می کنند و در " انستیوی موسیقی شرق و غرب" به کار نوازندگی مشغول است. نه آقای قدیانی را می شناسم و نه می دانم که او پناهنده سیاسی است و یا نه! من در مورد جایگاه سیاسی و انتخاب علیزاده نوشتم و هنوز هم به این مسئله اعتقاد دارم که علیزاده پشت به مردم کرده است. ولی توضیح چند نکته ضروری به نظر می رسد. مردم ایران زیر مهیب ترین سرکوب زندگی می کنند و دیکتاتوری فاشیستی مذهبی حاکم بر ایران هیچ مخالفتی را بر نمی تابد. اگر به این شرایط به دیده اغماض نگاه کنید به جای اینکه رو در روی دیکتاتور بایستی مردم را مسئول تمامی فشارها و سرکوب ها و شلاق زدنها می بینی. آن وقت است که فراموش می کنی که ستار بهشتی ای بود که فقط برای نوشتن عقاید و آرمانش برای آزادی زیر مشت ولگد مأموران اطلاعاتی جان باخت. آن وقت که یادت می رود که کیانوش آسا که بود. اصلا مید انی که جعفر عظیم زاده کیست؟ از کارگران شلاق خورده چیزی شنیده ای؟ آرش صادقی را می شناسی ؟ شهرام منصوری و سعید ماسوری را چطور؟ نرگس محمدی و آتنا فرقدانی و آتنا دائمی برایت نامهای آشنائی هستند ویا نه ؟ چه تفاوتی می تواند بین نرگس محمدی و حسین علیزاده باشد؟ هنر علیزاده به گرداب می نشیند زمانی که در همین روزها به تمامی دردی که بر مردم می رود پشت می کند و از اینکه اجازه بعضی از کنسرت ها لغو می شود گله می کند به جای اینکه ؟؟؟؟ مردم ایران به مبارزان راه آزادی شان شناخته می شوند و اگر هنرمندی نامش جاودانه شده به همین علت است وگرنه که در دربار سلطان محمود غزنوی چهارهزار شاعر بودند که برایش شعر می سرودند. چند نفر از مردم ملک الشعرای او را که نامش عنصری بود می شناسند و از اشعار او چیزی را به خاطر می آورند. اما این حافظ است که به تمامی دستگاه ولایت فقیه زمان پشت می کند و در قلوب مردم ایران جا دارد. او که گفت:
صوفی شهر بین که چون لقمه شبهه می خورد
پارودمش دراز باد آن حیوان خوش علف
پ.ن
آن چیز که برای برخی حرفهای تکراری ،کهنه و یا بوی نا گرفته داشته باشد، خواست من و ما است که همان آزادی است.
برای دوستان نوشته آقای قدیانی را ضمیه می کنم.
خانم دشتى، قلم فرسايي بيهوده اى فرموده ايد كه مشخص است در حد و اندازه
خواندن ِچهار تا خبر صبحگاهى رسانه اى بوده و احتمالا به عنوان رفع تكليف و پيگيرى مبارزاتِ اپوزيسيونى از نوعِ از راهِ دور ، سالهاست معتادِ آنيد. شما از نوشته تان معلوم است كه هيچ اطلاعى از پيشينه عليزاده و موسيقى عليزاده و عملكرد سياسي اجتماعيش نداشته ايد و نداريد، و اون دختراى ننه درياىِ شاملو را هم واسه پُز روشنفكرى بين دوستان و رونق مقاله وزين تان ، نقل كرده ايد ... زمانِ سياهى كه ما بعد از انقلاب با تمامى سركوبى كه ميشديم ، درِ هنرستان هاى موسيقى را باز ميكرديم ، تحقير ميشديم و ساز هايمان را به در و ديوار ميشكستند، اعدامى داشتيم ، دستگيرى داشتيم و غيره و غيره ، شمارو نميدونم كجا ولى عليزاده تنهاهنرمندى بود كه قدم به قدم با همه و همه جا پشتيبان و نَفَر اول هر خطرى بود ... و هنوز هم هست ... البته كه شما ارزشش را نداريد اين مسائل را بدانيد، براى خوانندگان بعدى اين جوابيه ياد آور شدم... اما عده اى هم بودند كه سر كنسرت ها از صندلى هاى پشتى صداى پچ پچشون ميومد كه: اين آقا ريشوِ كيه كه برداشتن سرپرست گروه شيدا و عارف كردنش ! اون موقع فقط ميشد به بلاهت ِاينگونه عجايب زمينى از روى تعجب فقط نگاه كرد. شما هم به يقين از همان دسته آدم ها هستيد كه اتفاقى گاهى گذرتون به يه سرى مسائل جدي تَر از دلخوشى هاى روزمره و اجبارى خودتون ميافته و متاسفانه فكر ميكنيد اتفاقا بايد دست به قلم هم بشويد ! با اين فرق كه از اين داستان نزديك نيم قرن گذشته و اونايى كه اتفاقى نميدونستن اون آقا ريشوِ كى هست الان فهميدن و شما هنوز شعارهاى كليشه ايه بوىِ نا گرفته پنجاه سال پيشتون رو تمرين ميكنيد ... ميتوانيد به همين رويه ادامه دهيد و نظرات خود را نيز حُقنه وار و از بالا به پايين در قالب مقالات خوش تيترِ شبيه به طنز و تمسخرِ مخصوصِ طبقه انتلكتوئل مآب ! ارائه فرمائيد كه البته خودتون هم احتمالا با نگهدارى چهار تا از كتابهاى هدايت و شاملو در قفسه كتابخانه تان, خود را از اين قشر منفك نميدانيد. ولى نظر داديد نظر يكى از شنوندگانتان را هم بشنويد: بعضى از اسم هاى تأثير گذار و متعلق به فرهنگ مورد احترامِ مردم را كه خود بخشى از حافظه تاريخيست را بى هيچ شناختى و هر جائى به زبان آوردن ، بدون سبُك سنگين كردن مورد و شرايطِ طرفِ مقابل كه به خصوص آن شخص حسين عليزاده باشد، با اين ادبياتِ مقايسه اىِ لُمپن وار ، نه تنها جزو آزادى بيان شما نيست ، چه بسا ضربه به همان چيزيست كه خود برايش مبارزه ميكنيد و رگِ گردنى ميشويد. شما سعى كنيد در سطح آگاهى الكنِ خود اظهار وجود بفرماييد و نسبت به مسائل جدّى تَر وارد اينچنين ميدان هايي نشويد، كه حسين عليزاده اسمى نيست كه آدم كوتوله هاى دورِ گود بتونن باهاش رِنگِ خاله رو رو ساز كنند و خيمه شب بازى راه بياندازند.
خوب باشيد.
چون جايى براى گذاشتن كمنتار نبود اينجا نظرم را برايتان فرستادم

fredag 15 juli 2016







 
ابو داعش
در ایران منشأ همه زشتی ها 
دیشب در یک عملیات تروریستی مردی تونسی تبار بیرحمانه بیش از 80 نفر را در زیر کامیون خود له کرد. شیوه این عمل ضد انسانی اما تازه نیست. بارها حداقل ما ایرانیان شاهد آن بوده ایم. درد آنجا که نه بوسیله گروههای تروریستی ، بل بوسیله کسانی که خود را نایب امام زمان و رهبر مسلمانان جهان می دانند، انجام گرفته است. امیر ارش تاجمهر شاید نام آشنائی باشد. هم او مادرش شهین میهن فر بعد از گذشت هفت سال هنوز داغ بر جگر دارد. امیر ارشد را ماشینی زیر گفت و پیکر جوانش را له و لورده کرد. هیچکس هم... مسئولیت نپذیرفت نمی پذیرد. در یزد هم همین طور. شاید خانواده فردی که زیر ماشین نیروهای اطلاعاتی جان خود را از دست داد، مورد تهدید قرارگرفته اند که سکوت کرده اند. نمونه دیگر حمله ناجوانمردانه نیروهای سپاه قدس به فرماندهی قاسم سلیمانی به شهر اشرف مأمن و مأوای 25 ساله مجاهدین در عراق بود. فیلمهای صحنه رد شدن وزیر گرفتن مجاهدین به وسیله ماشین هاموی آمریکائی هر انسانی را برانگیخته و متاثر می کند. بی دلیل نیست که مردم ایران ، رژیم و سرکردگانش را "ابو داعش" می نامند. اسناد بسیار مستندی دال بر همکاری القاعده با رژیم ایران منتشر شده. گفته می شود که نیروهای داعش در ایران آموزش داده می شوند. باید به سران کشورهای غربی گفت اگر واقعا در مبارزه با تروریزم جدی هستید، روابط خود را با رژیم ایران قطع کنید. بر جنایات سپاه قدس در سوریه به بهانه جنگ با داعش و نگهداشتن بشار اسد چشم بر هم نگذارید. سر مار در بیت خامنه ای در ایران است.
می خواهم از این جا رخت بربندم
به چمدان نگاه می کنم
گرد سالیان بر آن نشسته
از سرزمین یخ بروم
آنجا که خمیازه ها قندیل می بندند
در چمدانم باری از خاطرات خاکستری رنگ جا خواهم داد
و آنها را با خودم می برم
تیر 95
 
 
 
در خیالم نوری درخشید
در ذهنم قراری نماند
ودر سیاهترین شبهای سرد منتظر
کجائی تا حرفهایت را گل گوشه ام کنم
کجائی که تا گرمی ات را در تنم جاری کنم
کجائی که از عشق با تو سخن بگویم
تیر 95

torsdag 14 juli 2016

  

       مقصد آزادی مردم ایران    

 
کلید را در در چرخاندم. عصر روز دوشنبه یازدهم ماه جولای حدود ساعت هفت، بعد از ۲۳ ساعت در اتوبوس از گرد همائی بزرگ ایرانیان و هوادران مقاومت برای آزادی به خانه رسیدم. کوله پشتی ام را روی زمین انداختم. هنوز همه اتوبوس هائی که با هم به را ه افتادیم نرسیده بودند. در یکی از اتوبوس ها جوانی به بیماری صرع مبتلا بوده که در بلژیک او را به بیمارستان می رسانند. هنوز آنها نرسیده بودند.
به کوله پشتی ام نگاهی می اندازم. این کوله سال ها با من بوده است. اصلا برای همین کوله را خریده بودم و حالا بعد گذشت سال ها بندهایش پوسیده شده و من با چسب های کلفت نقره ای رنگ روی بندها را پوشانده ام.
کوله من را به خیابان گرد در محله اورسورواز در شمال پاریس می برد. جلو در بزرگ آهنی سبز رنگی که دو روز قبل از آن در یک توطئه بزرگ مریم رجوی را که سال ها در فرانسه اقامت داشت از جمله به جرم بر هم زدن "نظم جهانی" به همراه تعداد زیادی از مجاهدین و اعضای شورای ملی مقاومت، دستگیر کرده بودند. در ابتدای آن خیابان که به زحمت دو ماشین در کنار هم می توانستند بگذرند، پلیس های ضد شورش، مسلح ایستاده بودند. وقتی که وارد خیابان می شدی به تو می گفتند که دیگر نمی توانی بیرون بیائی! انگار کسانی که آنجا بودند، خیال باز گشت داشتند.
به در سبز رنگ که بسته بود نگاه می کردم و با خودم می گفتم این قدر هم بی حساب و کتاب نمی تواند باشد. که دولت وقت فرانسه به ریاست جمهوری ژاک شیراک و نیکلا سرکوزی به عنوان وزیر کشور به خود ببالند که بزرگترین عملیات نظامی فرانسه را در خاک فرانسه داشته اند (البته من اطلاعات دقیقی ندارم که بعد از عملیات تروریستی داعش در پاریس عملیات ضد تروریستی به ابعاد حمله به مقر شورای ملی مقاومت، بر علیه آنان صورت گرفته باشد).
توطئه و معامله بر علیه سازمان مچاهدین خلق چند سال بعد به وسیله خبرنگار متعهد فرانسوی به نام ژان کلود موریس سردبیر وقت مجله ژورنال دو دیمانش آشکار شد. او در بخشی از کتاب خود با عنوان «اگر بگوئی انکار می کنم» می نویسد که در ملاقات بین وزیر خارجه وقت فرانسه دومینیک ویلپن و وزیر خارجه وقت رژیم به عنوان خبرنگار حضور داشته است.
۳۱ صفحه از این بخش از کتاب معروفش را اختصاص میدهد به ماجرای ۱۷ ژوئن و دست های پشت پرده آن او مینویسد: از ما خواسته میشود که سالن را ترک کنیم. جلسه میخواهد شروع شود. من کیفم را روی صندلی فراموش کردم. وارد میشوم، آنرا بر میدارم میخواهم به همکاران خبرنگارم بپیوندم. دیگر دیر شده است. درب ها بسته شده. دو ریشو راه مرا میبندند. آنها یک صندلی آزاد در پشت سر هیئت فرانسوی را نشانم میدهند. شکی نیست آنها مرا با یک دیپلمات عوضی گرفته اند. قطعاً یک دیپلمات درجه دوم میدانند! ولی تصور میکنند که بهر حال دیپلمات هستم. در نتیجه آرام مینشینم و دفتر یادداشتم را در می آورم. سپس او بعد از شرح و تفصیل های مذاکرات حول و حوش مسائل دیپلوماتیک و اقتصادی که شامل تجهیزات لجستیکی برای ارتش به بهانه مبارزه با قاچاق مواد مخدر و غیره و ذالک و تعارفات معمولی سیاسی، خرازی وزیر امور خارجه آخوندها فضای مذاکرات را به اصل مطلبی که در واقع خوسته اصلی رژیم است میکشاند. او مینوسد: سپس وزیر ایرانی به فرانسه درس میدهد: «فرانسه که خودش را به عنوان کشور حقوق بشر معرفی میکند, در خاک خودش حضور و فعالیت یک سازمان تروریستی را قبول میکند. این غیر قابل قبول و غیر قابل فهم و بسیار در رابطه با روابط دو کشورمان نگران کننده است. بخصوص که این تروریست ها که در ایران ضربه زده اند بنظر میرسد که در اور سور اوآز یک استاتو مصونیت سرزمینی برخورد دارند. مبارزه علیه تروریسم باید بدون تبعیض باشد. ریشه کن کردن این پدیده ضد بشری نمی تواند بدون همکاری جامعه بین المللی تضمین پیدا کند». در این جا پاسخ غافلگیر کننده دویلپن این است: «میتوانم به شما اعلام کنم که نیکولا سارکوزی یک عملیات در این رابطه را دارد تدارک میبیند». خرازی: «ما مایلیم که سفیرمان در پاریس با آقای سارکوزی برای پیشبرد این پرونده دیدار کند». لینک مصاحبه ژان کلود موریس با خبرنگار سیمای آزادیhttp://pasargadcity.com/index.php/moghavemat-iran/resistance/139-2015-10-06-10-06-40
خیابان به اعتصاب غذا نشسته است و صدای آمبولانس ها است که سکوت بهت زده خیابان را می شکند. اما در این توطئه بزرگ رژیم دست افشان و پاکوبان است و از دولت فرانسه تقاضای استراد مریم رجوی را به ایران دارد. و اما این مجاهدین به همراه هوادارانشان هستند که این توطئه را خنثی می کنند و با فدای مشعل های جاودان آزادی ندا و صدیقه مسیر تاریخی همکاری ارتجاع و استعمار را تغییر می دهند و مریم رجوی پس از بیش از دو هفته از زندان آزاد می شود.
 از آن روز سالها می گذرد. شورای ملی مقاومت ایران به ریاست مریم رجوی به دنیا نشان داد که آن زمان که مردمی تصمیم بگیرند می توانند بزرگترین توطئه ها خنثی کنند و امسال در روز ۹ جولای مقاومت ایران در بزرگترین همایش بین المللی خود بار دیگر به جهانیان اثبات کرد، که هیچ قدرت و توطئه ای در جهان نمیتواند سد راه آزادی مردم ایران شود.
به جملات آغازی مریم رجوی در این روز فکر می کنم که در میان ابراز احساسات جمعیت عاشق آزادی ایران می گوید:
 دوستان گرامی!
به همه شما سلام می‌کنم. در مقابل اعتمادی که به ‌من ابراز می‌کنید، کلامی که شایسته باشد، پیدا نمی‌کنم، جز این که خاضعانه سرفرود بیاورم، و بگویم که احساسات شما یادآور تعهد بزرگی است که بر شانه‌های من گذاشته‌اید. این، نگرانی شب و روز من است که در برابر شما، در برابر مردم ایران و در پیشگاه تاریخ و خدای بزرگ در ایفای این مسئولیت روسفید باشم.
من آمده‌ام سخن آن‌هایی را بگویم که شنیده نشده‌اند، اما نیروی تعیین‌کننده ایران‌اند. سخن آن‌هایی که سرکوب شده‌اند، اما عزم‌شان برای آزادی، ایران را دگرگون خواهد کرد. در این کار پشتگرمی من به‌عزم و ایمان شماست، می‌خواهم بدانید که به تک تک شما تکیه دارم و به‌ همه شما نیازمندم.
مریم رجوی با کمال شهامت و تواضع اعلام می کند که به ما، به تک تک ما، برای پشتیانی نیاز دارد. و این حقیقی انکار ناپذیر است. استقلال این مقاومت است که توان آن را چند ده برابر می کند و می تواند رنگین کمانی از کسانیکه به آزادی ایران باور دارند را به دید مردم بکشاند. هم پریا، زهرا و فرزاد را دارد. هم کشیش سعید عابدینی را دارد و هم زهره شفائی را و صدها هزار دیگر.
اما از نظر سیاسی این بار سقف دیگری می زند. حضور گسترده هئیت های شرکت کننده از کشورهای عربی مصر، اردن، سوریه، و عربستان چشم ها را خیره می کند. پایداری و راه حلی اصولی مقاومت ایران حتی عربستان را بر آن می دارد که به درست بودن این راه اقرار کند. حضور ترکی الفیصل و سخنان او در این مراسم بازتاب های گسترده جهانی داشته و رژیم را از یکسو به هذیان گوئی و از سوی دیگر به تهدید و تمهید وا داشته است . از یکسو سفیر فرانسه را احضار می کند و همان از بزرگترین همایش به عنوان گردهمائی " گروهک تروریستی" یاد می کند. از رئیس قوه قضائیه، رئیس مجلس و وزیر خارجه اش موضع گیری می کنند.
و اما خواست واقعی مردم ایران در قسمت پایانی سخنان مریم رجوی تبلور خود را نشان می دهد. و تا رسیدن به آن روز کوله ام را بر دوش خواهم داشت.
آری، عصر تازه‌یی در ایران طلوع می‌کند و جامعه‌یی بر اساس دموکراسی، جدایی دین و دولت و برابری زن و مرد شکوفا خواهد شد.
برای این مقصد پرشکوه، ما مقاومت را انتخاب کرده‌ایم؛
ما مقاومت را انتخاب کرده‌ایم‌؛ در هر کجا و به‌هر شکلی که آرمان آزادی می‌طلبد. ما مقاومت را انتخاب کرده‌ایم؛ تا هر زمان که ظلم و استبداد باقی است. و به این انتخاب افتخار میکنیم.
ما از پا نخواهیم نشست تا روزی که آزادی، دمکراسی و برابری هم‌چون رودی خروشان از آذربایجان تا بلوچستان و از خراسان تا خوزستان جاری شود.
ما از پا نخواهیم نشست تا روزی که همه ایرانیان با همه عقاید‌شان و با همه تفاوت‌هایشان دست در دست هم، پرچم پیروزی را به‌اهتزاز درآورند:‌ پرچم ایران آزاد و دمکراتیک.
سلام بر آزادی

 
ای خواب از من مگریز
با رویاهایم چه کنم 
دیوار نقطه تلاقی  است یا محل جدائی؟؟
به عبث می کوشند که جدایت سازند.