fredag 30 september 2016



رقص مرا مى بيني !

 همه جا جار بزنيد
همه ايران را خبر كنيد!
 يكى يكى ؟ نه
ده تا ، ده تا! نه
همسايه ها را صدا بزنيد !
 فاميل را !
هر كه را ديديد!
 كم است !
 از همه محله ها !
 از جاى جاى جهان !
از هر كوى و برزن !
بگوئيد بيايند !
بیایند!
با من نماز رقص بگذارند!
اذان صبح را از كدام منازه ی مسجد شنيده ايد !
اين رقص قربتن الى لا الله است !
دست نماز نمى خواهد !
اذان هم نمى خواهد !
ولى به حراميان نگوئيد!
پيچ وتاب تنم را ببينيد!
با هر شعاع نور رنگين كمانى از عشق ميسازم!
 در سپيده سحر من نزديكترين فرد به خدايم!
 اين بار ميتوانم با او  درد دل كنم!
نگاهت را از من ندزد!
 به تو هستم دختر جوان !
چرا سرت را به زير انداختى ؟
مگر به تماشاى رقص نيامدى ؟
خوب مى رقصم! مگر نه!
پيچ و تاب تنم را مى بينى؟
 جانم را در اين رقص مى گزارم!
 رقاص را مى شناسى؟
من براى نفس كشيدن به رقص مرگ تن دادم!
 براى تكه نانى!

سهیلا بهمن 91





Inga kommentarer:

Skicka en kommentar