lördag 22 april 2017



زخمه تار بر زخمم مى نشيند
تا اعماق جان مى رود
و توئى كه پديدار مى شوى
هر ضربه اش سيلى فراموشى است 
كه صورتم را سرخ مى كند
نفس تنگ مى شود
همان جا مى ماند
كنار طاقچه
خاطره هاى خاك خورده
سهیلا 21 آوریل  17

Inga kommentarer:

Skicka en kommentar