lördag 3 april 2021



بعد از نوشتن توضیحاتی در مورد مجاهدین، یادداشتی به دستم رسید که انتقاداتی به مجاهدین و نوشته من در آن بود.
قبل از نوشتن نظراتم در مورد این انتقادات یادآوری چند نکته را ضروری می دانم.
۱ـ در شرایط کنونی ایران، مبارزه بر علیه تمامیت رژیم فاشیستی مذهبی حاکم بر ایران یک باید است وهم چنین مرزبندی با تمامی افراد و یا جریانی هائی که به نحوی از انحاء به پایداری این رژیم مردم خوار کمک می کنند.
۲ـ اینکه کدام جریان یا خط سیاسی را برای مبارزه با رژیم ترجیح دهیم یک انتخاب است و باید انتخابی آگاهانه و مسئولانه باشد.
۳ـ من هوادار سازمان مجاهدین هستم به این ترتیب که رأی خودم را برای آینده بهتر برای ایران به مجاهدین داده ام و این بدین مفهوم است که می توانم نظرات خودم را بنویسم و اگر پیشنهاد و یا انتقادی به سازمان داشته باشم، آن را ابراز کنم.
۴ـ همانطور که در بالا نوشتم قصد متقاعد کردن کسی را ندارم، چون انتخاب راه حل سیاسی از دورن هرکس بنا به خاستگاه فکری و طبقاتی و نیازهای فردی اوست که صورت می گیرد.
در هفته های اخیر اتفاقات زیادی افتاده است که تا حدی بر نوشته امروز من خواه یا ناخواه اثر می گذارد.
اما در مورد یادداشتی که به دستم رسید
در اصل موضوع این یادداشت حاوی نکات تازه ای نیست، اما باز هم لازم است که توضیحاتی داده شود.
نویسنده یادداشت با این شروع «سخن مجاهدین و نام مجاهدین در جامعه مطرح نیست.»
من نمی دانم که منظور از"سخن از مجاهدین" چیست؟ نیک می دانیم که از تیرماه سال ۶۰ و تأسیس شورای ملی مقاومت خط مجاهدین حول محور سرنگونی تمامیت رژیم استوار بوده است و شاهد هستیم که این خط در جامعه به یک خواست ملی تبدیل شده است و تقریبا همه جریانهای سیاسی حداقل به صورت کلامی بیان می کنند که از نظام عبور کرده اند. گرچه که این جریانها بعد از قیامهای مکرر مردم به این نتیجه رسیده اند. اما سازمان مجاهدین و شورای ملی مقاومت، فارغ از زد وبندهای سیاسی که بسیار هم در معرض آن قرار داشته اند به هیچ عنوان از این هدف عدول نکرده اند. نویسنده یادداشت این عدم عدول را "دگمیت" تعریف می کند که گوئی از شناخت شرایط روز ایران دور است. پایداری بر اصول یکی از مهمترین و شاید مهمترین دلیل ماندگاری مقاومت (سازمان مجاهدین و شورای ملی مقاومت) است.
پای بندی بر اصول
با توجه به اینکه در کشوری زندگی می کنم که به یکی از دمکرات ترین و آزادترین کشورهای دنیا معروف شده ، و حق رأی دارم و به علت علاقه به سیاست برنامه های احزاب مختلف را دنبال می کنم و آنها را با هم مقایسه می کنم.
یکی از شناخته شده ترین موارد شناخت احزاب برنامه های آن حزب است که معمولا برایدئولوژی استوار است. گرچه که تعریف از ایدئولوژی در این روزها بیشتر به برنامه چپ یا رادیکال اطلاق می شود و اینکه چون مجاهدین ایدئولوژی دارند پس باید در خودشان رفرم کنند. در این مورد مثالی می آورم.
در سال ۱۹۹۴ در سوئد همه پرسی در مورد ورود سوئد به اتحادیه اروپا انجام شد. حزب سوسیال دمکرات سوئد که در اقلیت بود، خط ورود سوئد به اتحادیه اروپا را به پیش می برد و برای آن تبلیغ می کرد. در حدود ۷۰ نفر یا بیشتر از اعضای بالای این حزب مخالفت خود را علنی اعلام کردند و لیستی به نام سارایو را تشکیل دادند. همه پرسی صورت گرفت و اکثریت مردم سوئد رأی موافق خود را برای ورود به اتحادیه اروپا به صندوقهای رأی ریختند. پس از اعلام نتیجه علنی همه پرسی، حزب سوسیال دمکرات در یک اطلاعیه علنی کلیه افراد لیست سارایو را از حزب اخراج کرد. در همین اطلاعیه، که در تمامی مطبوعات ، رادیوو تلویزیون انتشار پیدا کرد، آمده بود از آن جائیکه این افراد، از خط اعلام شده توسط حزب سرپیچی کرده اند، اخراج می شوند. در هیچ کجا دیده نشد که به دبیرکل حزب دیکتاتور بگویند و یا اینکه حزب را برای اینکار زیر سئوال ببرند. در حالیکه مطبوعات بر وجود بحران در داخل حزب بسیار مقاله می نوشتند و تحلیل می کردند.
اما در مورد ایران به علت این که به جز زمان کوتاه زمامداری دولت مصدق آزادی وجود نداشته است، وضع به صورت دیگری است.
انقلاب ضد سلطنتی
پس از پیروزی انقلاب ضد سلطنتی احزاب و گروههای سیاسی بسیار زیادی شکل گرفتند و به شکل علنی اعلام موجودیت کردند. در سال ۱۳۵۹ تعداد گروهها و احزاب چپ به بیش صد حزب و گروه بالغ می شد. احزاب میانه و ملی و مذهبی نیز به تعداد گسترده ای، اما نه به اندازه گروههای چپ تأسیس شدند. بسیاری از این جریانها بعد از خرداد شصت از بین رفتند و یا در رژیم مستحیل شدند. در میان سازمانهای چپ ، انشعاب در انشعاب بود که نه به شماره می رسد و نه اسامی آنها را می توان از هم تمیز داد. در بیانیه هائی که از جریانها صادر می شود به سختی می شود، علت اصلی انشعاب را تشخیص داد و گاه شده که از یک گروه فقط یک نفر باقی مانده است.
در همین رابطه این گروهها بارها و بارها برای اتحادی که خودشان هم تعریف اش را نمی دانستند، اعلامیه صادر کردند و قبل از اینکه عمر اعلامیه به یک هفته برسد باز انشعابی دیگر(یکی دو ماه پیش در یکی از این اتحادها که نام آن را فراموش کرده ام، بر آن شدم که اسامی گروهها را در اینترنت جستجو کنم و از سابقه آنان اطلاعی به دست بیاورم. تعداد زیادی از آنان حتی یک تارنما نداشتند و برخی تنها یک حساب فیس بوک که در آن نه از خط جریان خبری بود و نه از مسئولان آن اسمی برده شده بود).
در مورد به اصطلاح مبارزه " نه به جمهوری اسلامی" نیز نکاتی مورد توجه است. برای اولین بار این خبر در صفحه فیس بوک یکی از اعضای اکثریت ( نمی دانم، کدام جناح و یا سابق و لاحق) انتشار پیدا کرد. در لیست ابتدائی تعداد ۶۴۰ اسم علنی شد. که هنوز یک هفته از این خبر نگذشته بود که بیش از صد نفر از آنان امضای خود را پای اتحادی دیگر گذاشتند. هیچکس نمی پرسد که درصد ۶۴۰ نفر یا حتی هزار نفر از کل جمعیت میلیونی ایرانی که در خارج از کشور زندگی می کنند، چقدر است. بازتاب گسترده خبر، این را در ذهن تداعی می کند که چقدر زیاد هستند. امیر طاهری که از امضای این مطلب سرباز زده است در مصاحبه ای با شهرام همایون می گوید که این جور امضاء کردن مثل کافه نشینی می ماند(نقل به مضمون). در همه این اتحاد ها رضا پهلوی پای ثابت است که نام اش هم در شورای ملی ایرانیان دیده می شود، هم شورای مدیریت گذار ، هم در ققنوس و هم فرشگرد و در نهایت پیمان نوین . در هیچکدام از این اتحاد ها نه نامی از برنامه برای آینده برده نمی شود و نه در آن بحثی از شیوه های به گفته خودشان "براندازی و یا تغییر حکومت" برده می شود. عمدتا این حرکتها از سوی تلویزیونهای خارج از ایران و با چهره هائي شناخته شده تبلیغ می شوند. و این همه خبرنگار حاذق که همه شان نقش بازجو برای مجاهدین را اجرا می کنند یکبار نشده که از این مدعیان بپرسند که وضعیت اتحاد قبلی به کجا کشید اگر سرداری مانند محمد رضا مدحی در پروژه الماس فریب از آن سر در نیاورد. پروژه ای که صف به صف به روی سن رفتند و سرود ای ایران سر دادند. نکته قابل تأمل این است که در همه این پروژه ها یا گفته می شود که با بخشی از نیروهای نظامی رژیم همکاری دارند. اما نوبت به مجاهدین که می رسد همه از خشونت گریزان و ناگهان مدنی می شوند و هشتگ راه می اندازد و ووو.
سخن به درازا نکشد. در سازمان مجاهدین انشعابی صورت نگرفته است. سازمان با تمام فشارها و محاصره و حملات نظامی در عراق حاضر نشد از خواست سرنگونی کلیت نظام یک قدم عقب نشینی کند و به خواست ارتجاع و استعمار دست در دست هم به انحلال سازمان جامعه عمل بپوشاند و با حفظ تشکیلاتی مسنجم نه تنها صحنه مبارزات را ترک کرد بلکه به عنوان یکی از محوری ترین جریانهای سیاسی ایران در صد سال اخیر شناخته می شود.
در بخش دیگری از یادداشت آمده است که : " می دانم که مجاهدین یک تحلیل درونی دارند و یا یک بیرونی. درونی مخصوص کادرهای تصمیم ساز است و لزوما چیزی که به هوادار، یا اعضای رده پائین گفته می شود یکی نیست."
در مثل مناقشه نیست ، سازمان را با یک حزب سیاسی که در فضای آزاد و دمکراتیک زندگی می کند مقایسه کنیم. کدام خبرنگار در نشست های داخلی حزب کارگر انگلیس و یا حزب دمکرات مسیحی آلمان و یا هر حزب سیاسی دیگر شرکت دارد. در کجای جهان دیده اید که در جلسات شورای رهبری و یا مرکزی و یا هر اسمی دیگری که بر آن بگذارید جلسات علنی باشد. هر حزب سیاسی یک مجمع عمومی دارد که دو سال در میان تشکیل می شود و در این مجمع عمومی برنامه های حزب برای آینده اعلام می شود و فقط اعضای حزب حق رأی دارند و نه همه کسانی که به حزب رأی می دهند. اگر سازمان مجاهدین حرفی می زد و در عمل از تخطی می کرد، برای من هوادار ممکن ایجاد سردرگمی کند. اما همانطور که قبلا هم گفتم سازمان حداقل در دوران نکبت بار حکومت اسلامی بر اصول خود پای فشرده و یک قدم هم عقب نشینی نکرده است. که اگر می کرد سرنوشتی بهتر از جریانهای دیگر نداشت که پس از انشعابهای فراوان، باید هر روز امضای خود را پای ورقه ای می گذاشت.
به نقل از یادداشت : شعار که " ما نه قدرت می خواهیم و نه چشم داشتی به داریم" نه تنها واقعی نیست بلکه حتی توهین به مخاطب است (این نظر بسیاری از دوستان و مردم عادی داخل است که باهاشون صحبت کرده ام).
البته که هر حزب و یا جریان سیاسی در شرایط دمکراتیک برای بدست گرفتن قدرت فعالیت می کند و قدرت سیاسی را برای پیش برد برنامه هایش می خواهد. قبل از هر انتخاباتی احزاب برنامه های خود در مورد آینده کشور اعلام می کنند و مردم به برنامه های آن حزب رأی می دهند. چیزی که نویسنده یادداشت یا به عمد یا به قصد فراموش کرده است که این که ایران تحت اشغال است و سرنگونی در دستور کار . این هدف که تمام فعالیت ها حول آن محور می چرخد. بعد از سرنگونی، سازمان مجاهدین مثل هر حزب دیگری برنامه های خود را ارائه می کند و مردم در صورت قبول آن برنامه ها به سازمان رأی خواهند داد.
اما در مورد اظهار اینکه با "بسیاری" صحبت کرده اند که در شرایط دیکتاتوری و سرکوب مطلق اعتماد می کنند و نظرشان را می گویند، با اظهار نظری که در آغاز یادداشت گفته شده که مجاهدین در جامعه مطرح نیستند هم خوانی ندارد. از این جمله برداشت می شود که مجاهدین در حقیقت خیلی هم مطرح هستند که بسیاری راجع به آنان اظهار نظر می کنند.
در یک کلام می گویم با زندگی کردن در کشوری آزاد آموخته ام که آزادی آن نیست که هر چه دلت خواست بگوئی و هر کار دلت خواست بکنی! آزادی داشتن مسئولیت در قبال گفتار است و حرمت کلام را حفظ کردن.
سهیلا دشتی