torsdag 26 maj 2022






ای کاش زبان دریاها را می فهمیدم
آن وقت که با شکوهی لب به سخن می گشاید
و همه عاشقان را به خود می خواند
جذبه ای کهربائي
خورشید را در خود ذوب می کند
و ماه را به دنیا می آورد
ستاره ها را هم نشین زمین
و ماهی ها را به میهمانی خود فرا می خواند
اما هنگامه خشم
گاه دیگری است
کف بر دهان
همه فریاد است
هیبتی دارد
خوفناک
وهمی غریب
اما در کنارش می مانی
با حسرتی در درون
که ای کاش من هم
توفان
من هم فریاد
سهیلا دشتى

söndag 22 maj 2022


 

 



خانم ها و آقایان خود اپوزیسیون پندار
که گفتید این سفر را جدی نگیرید
اصلا سفر مایک پمپئو به اشرف ۳ محل استقرار مجاهدین جدی نگیرد! واقعا می گویم جدی نگیرید. چون قبل از همه رژیم این را جدی گرفته است و در اتاقهای کلاب هاوس داد و فریاد راه می اندازد. سعی می کند با آوردن بریدگانی از سازمان مجاهدین که شناخته شده اند، از مجاهدین شیطان سازی کنند..
خانم ها و آقایان توجه کنید، توجه کنید!!!
این مایک پمپئو بود که به آلبانی سفر کرد. رئیس جمهور آلبانی برای دیدار با او به هتل محل اقامتش رفت. اما مایک پمپئو برای دیدار با مریم رجوی به اشرف می رود.
مریم رجوی از او در مقابل درب موزه استقبال می کند. همان موزه ای که تا آنجا که توانسته است تاریخ انقلاب نوین مردم ایران را ثبت کند. روی میز کتاب لیست شهدای مجاهد و مبارز ایران است. ای یو ریپوتر در مورد این دیدار می نویسد:
روز دوشنبه مایک پمپئو، وزیر امور خارجهٔ سابق آمریکا، برای بازدید از اشرف۳، یک مجتمع مدرن بزرگ که محل استقرار هزاران نفر از اعضای سازمان مجاهدین خلق ایران است، به‌آلبانی سفر کرد. پمپئو در طول یک بازدید پنج ساعته از موزه‌یی بازدید کرد که در آن تاریخ جنبش‌های اعتراضی ایران، فعالیت‌های کانون‌های شورشی مجاهدین خلق و وضعیت اسفبار زندانیان سیاسی و مخالفان ایرانی، از جمله ۳۰۰۰۰شهید (قتل‌عام) تابستان۶۷ در زندانهای سراسر کشور به‌نمایش گذاشته شده است.
ای.یو.ریپورتر در ادامهٔ گزارش خود از بازدید مایک پمپئو از اشرف۳، اضافه می‌کند: « (مریم) رجوی با وزیر امور خارجهٔ قبلی آمریکا دیدار و دربارهٔ پیشرفت جنبش مقاومت ایران و سیاستی که آمریکا و متحدانش باید در پیش بگیرند تا به‌مردم ایران برای دستیابی به‌هدف خود یعنی برقراری یک ایران آزاد، دمکراتیک و غیراتمی کمک کنند، گفتگو کرد
اگر شما این پیام را درک نمی کنید، رژیم خوب می فهمد که مجاهدین از اصول خود هرگز قدمی عقب نخواهند گذاشت.
خلاصه ای از واکنش های رژیم و وابستگانش را نقل می کنم:
همه آنها می گویند مجاهدین هنوز در داخل ایران هوادار دارند و توان تشکیلاتی با همه این احوال می گویند که برای مجاهدین خانواده مفهومی ندارد.
می گویند تنها جریانی که توان تغییر در شرایط کنونی در ایران را دارد، مجاهدین هستند. همه آنها سایت های وابسته به سازمان مجاهدین و شورای ملی مقاومت را رصد می کنند. همه آنها به این اقرار دارند که مجاهدین در سالهای اولیه انقلاب بیشترین هواداران را داشته اند و گاه این تعداد هوادار تشکیلاتی را نزدیک به یک میلیون در سراسر ایران تخمین می زنند. همه آنها به احاطه مسعود رجوی بر کلام و هنر او بر جذب شنونده و یا بیننده اعتقاد دارند. همه آنها می گویند که شخص مایک پمپئو یکی از چهره های مهم سیاست گذار آمریکا است و در انتخابات آینده نقش مهمی خواهد داشت
می گویند مجاهدین بهترین وضعیت مالی را دارند، هم پول می دهند و هم پول می گیرند. البته اگر دقت کنید می شود یک معادله چند مجهولی ! اما شما جدی نگیرید.
حال به شمایان که خود را سلطنت طلب می دانید و یا احساس می کنید وارثان مارکس و لنین و تازگی ها مائو هستید ، می گویم
هر چه توهين، تهمت، دروغ و فريب داريد به مجاهدين بزنيد ، هر چه در چنته داريد، فحش ناموسى و جنسى بدهيد، هیچ کم نگذارید تازه مى شويد دست راست خامنه اى و اعوان و انصارش!
يك نكته را ياد آورى كنم ، خودتان را یا میهن پرستی نشان می دهيد كه آرزوهاى خودش را در خاكسترهاى ٢٥٠٠ سال پيش یا یک دیکتاتور مومیائي شده جستجو می کند و تمام خواسته ها یتان را مردگان رهبرى مى كنند و یا به اصطلاح چپی روشنفکر که دست مارکس را در دانش مارکسیسم بسته و یا لنین و انقلابش را بهتر توصیف می کنید. در مورد سلطنت صحبتی نیست چون آزمایش تاریخی خود را پس داده است. مارکسیسم راهنمای عمل است ، نسخه پیچیده آماده نیست که فردی طوطی وار حرفهای او و گرامشی را تکرار کند. اگر شرایط اجتماعی ، تاریخی و جغرافیای ایران را در نظر نگیرید می شوید مثل تمام راه کارهائی که از حزب کمونیست شوروی سابق نشأت می گرفت و یا در بهترین حالت رهرو مائو و یا أنور خوجه. راه رشد غیر سرمایه داری و بقیه تئوریهای به عاریت گرفته شده، شکست خورده است و این یک حقیقت است. اما نه آنانی که در آرزوی سلطنت هستند و نه آنان که خود را وارث مارکس و لنین می دانند و به جای مبارزه با نظام ولی فقیه مجاهدین را سد راه خود می دانند و یا در بهترین حالت خود دنباله رو مائو و انورخوجه بودند. !
خانم ها و آقایان جدی نگیرید چون رژیم هم شمایان را جدی نمی گیرد
اما برای مجاهدین و مقاومت ایران سرنگونی کلیت نظام جدی ترین مسئولیتی است که به عهده گرفته اند.
پ.ن : جهت اطلاع سازمان مجاهدین و شورا اپوزیسیون نیستند ، چون نیک می دانند که در برابر رژیم آدمخوار فاشیستی مذهبی فقط باید مبارزه و مقاومت کرد!

torsdag 19 maj 2022

 







امید سلطانی در تظاهرات اندیمشک به دستور خامنه‌ای به‌احتمال‌زیاد و به‌وسیله پاسداری شکنجه‌گر و قاتلی چون دژخیم حمید نوری به شهادت رسید. سعادت هادی پور نیز در هفشجان مورد اصابت گلوله‌های مزدوران خامنه‌ای قرار گرفت و جاودانه شد. مادرانی دردمند با عکس‌های جگرگوشه‌شان بر سینه و با امید به‌روز حسابرسی به خیل مادران دادخواه می‌پیوندند و می‌گویند تا روز انتقام خون‌های به‌ناحق ریخته فرزندانمان از پا نخواهیم نشست. در طول حکومت آدم‌خوار ولایت‌فقیه هیچ‌کدام از این جانیان در برابر عدالت قرار نگرفته‌اند. مرتضوی شکنجه‌گر کهریزک آزاد می‌شود. قاتلین ندا آقا سلطان‌ها، ستار بهشتی‌ها، بهنام محجوبی‌ها، بکتاش آبتین‌ها، نوید افکاری‌ها در گریز از عدالت به جنایات خود ادامه می‌دهند.
دهه خونین شصت با اعدام یک‌قلم بیش از سی هزار مجاهد و مبارز این سرزمین در سال ۶۷ به پایان می‌رسد. اما جنبش مقاومت ادامه دارد و خود را در قیام‌های سالهای ۷۸ و ۸۸ و ۹۶ و ۹۸ و همین روزها نشان می‌دهد. خامنه‌ای با انتخاب رئیسی جلاد ۶۷ به عنوان رئیس‌جمهور در پی به محاق بردن جنبش دادخواهی بخوانید کل مقاومت بود. خامنه‌ای و کل حکومت نیک آگاه هستند که هماوردی به‌جز مقاومت بر حق مردم ایران و در نوک‌تیز پیکان آن مجاهدین ندارند. به همین علت ساده، رژیم بود خود را در نبود مجاهدین می‌بیند. توطئه‌های پی‌درپی برای از بین بردن مجاهدین بنا به فتوای خمینی همچنان ادامه دارد. رژیم اگر نتوانست مجاهدین را به‌طور فیزیکی از میان بردارد، با دست یازیدن به هر وسیله‌ای در خیال آن است که اعتبار مجاهدین را از بین ببرد. برنامه‌های رژیم برای از بین بردن مجاهدین چه فیزیکی و چه بی‌اعتباری پیچیده هستند. یادآوری برنامه رژیم برای بمب‌گذاری در ویلپنت در پاریس در تابستان ۱۳۹۷ به روشن شدن ذهن برای شناخت توطئه‌ها کمک می‌کند. بر اساس اسناد ارائه‌شده در دادگاه این برنامه سال‌ها قبل از پایه‌ریزی شده بود و با خدمت گرفتن سه مزدور نفوذی تحت فرمان اسدالله اسدی قصد اجرای برنامه شوم خود را داشت. ظریف وزیر وقت خارجه رژیم هنگامی‌که دراین‌باره مورد سؤال قرار می‌گیرد در جواب می‌گوید: مگر ما دیوانه هستیم که دست به چنین عملی بزنیم. ظریف نشان داد که بیش از پادوی کت‌وشلواری قاسم سلیمانی چیزی نیست. رژیم اما بار دیگر دیوانگی خود را در یک سناریوی تازه نشان داد. در این سناریو قصد داشت که با یک تیر دو نشان بزند. اول اینکه جنبش دادخواهی را به یغما ببرد و هدف دوم آن همان‌گونه که بارها از حنجره مزدور نفوذی‌اش فریاد شده، همه گروه‌های سیاسی و مخصوصاً مسعود رجوی را از عرش به فرش کشیدن است. که به‌هیچ‌عنوان دور از تصور نبود چرا که حمید نوری در دادگاه اقرار کرده که حداد به او گفته است که برو تو فردین مائی! «فردین» برای اجرای مأموریت، اما این بار برای از بین بردن جنبش دادخواهی به میدان فرستاده شد. حداد در سال 88 قاضی زندان کهریزک بود! نوری در عین حال گفته است که در زندان اوین حسن زارع دهنوی (قاضی حداد) رئیس او بوده و در بخش های حسابداری و دادیاری زندان اوین مشغول به کار بوده است آقای حسین داعی الاسلام در مقاله افشاگرانه خود از این توطئه پرده برداشته‌اند که خواندن چندباره آن توصیه می‌شود
با شرکت گسترده مجاهدین در دادگاه حمید نوری و تقاضای محکومیت حبس ابد برای او، نمایش رژیم بر هم خورد. با استناد به کیفرخواست نهائی دادستان دادگاه می‌توان بر شکست این توطئه اطمینان پیدا کرد. دادستان گفت که کتاب‌های مصداقی بیشتر بر خاطرات خود او و افکارش تکیه دارد (نقل به مضمون) و با اشاره به کتاب‌های محمود رؤیائی و حسین فارسی و تکیه‌بر شهادت‌های اصغر مهدی زاده که نوری را در حال ارتکاب جرم دیده بودند تقاضای اشد مجازات را کرد. اگر رژیم نتوانست با صدور تروریسم یعنی شکست بزرگ در دادگاه آنتورپ، بلژیک به اهداف خود دست پیدا کند با شیوه گروگان‌گیری که یک عمل تروریستی می‌خواهد به فشار به غرب ادامه دهد.
دوران تعویض تروریست‌های رژیم به سر آمده است. فریدون به ویر احمدی از نزدیکان شاهپور بختیار به مزدوری رژیم درآمده بود و در یک طرح تروریستی همراه با علی وکیلی راد بختیار را به قتل رساندند. علی وکیلی راد دستگیر شد. سپس او را در برابر آزادی چند فرانسوی به ایران فرستادند. منوچهر بویر احمدی نیز به ایران فرار کرد. گفته می‌شود که وی در تابستان گذشته براثر بیماری کرونا مرده است.
کاظم دارابی یکی از تروریست‌های ماجرای میکونوس نیز معاوضه شد و به ایران برگشت او در آخرین مصاحبه‌اش با خبرگزاری سپاه پاسداران خواستار آزادی حمید نوری شده است. او ادعا کرده است که دادگاه میکونوس شباهت‌های زیادی با دادگاه حمید نوری دارد و خودش و دژخیم حمید نوری را بیگناه دانسته است و گفته است که اگر رژیم در آن زمان قاطعانه پیگیر کار من می‌شد و به‌موقع و قوی اقدام می‌کرد، دیگر ماجرای نوری تکرار نمی‌شد.

مهم‌ترین مسئله این است که جنبش دادخواهی در مسیر سرنگونی رژیم هست و مادران دادخواه نه می‌بخشند و نه فراموش می‌کنند. 

 


söndag 1 maj 2022


دادگاه #حمید_نوری

روزهای آخر دادگاه فرامی رسد و داستان همان است که بود. مینا اسدی بر باطل خود پای می فشارد و در پی آن است که دون کیشوت را به عنوان قهرمان قالب کند. برای عبرت تاریخ به مینا اسدی یاد آوری می کنم . در روزهای اخیر شاهد بودیم که چگونه هنر به مزدانی چون پرویز پرستوئی و گوهر خیراندیش طینت پاسداری خود را در معرض دید قرار داده اند، بعضی حیرت کرده اند که چرا اسفندیار منفرزاده که زمانی در هیئت چپ حاضر می شد چنین نزول کرده است و برای پاسداری چون پرویز پرستوئی حنجره خود را پاره می کند. گوئی فراموش کرده اند که این نزول و یا بهتر بگویم سقوط زمانی شروع شد که در کنار ایرج مصداقی شروع به هرزه درائی کرد و با آبرو باختگان عکس یادگاری گرفت که توهم مخالف نظام را به مردم حقنه کند. شاید برای برخی که سعی می کنند حقایق را انکار کنند جای تعجب باشد، اما برای کسانی که درک روشنی از رژیم داشته باشند و بدانند که دشمن اصلی رژیم مقاومت سازمان یافته و در رأس آن مجاهدین هست اصلا تعجبی نداشت. در روند دادگاه دژخیم حمید نوری می گفت اگر اسم مجاهدین را بر لب بیاورد برایش گران تمام خواهد شد و از مجاهدین فقط با حرف «م» نام می برد.
خانم مینا اسدی امروز اسفندیار منفرزاده فردای شماست.
متن زیر را در روزهای آغازین دادگاه نوشتم و دوباره آن را برای بی بصری چون مینا اسدی تکرار می کنم.
من از آن گذشتم ای یار که بشنوم نصیحت
برو ای فقیه و با ما مفروش پارسایی
سعدی
کلامی با #مینا_اسدی
خانم اسدی بگذارید از این جا شروع کنم که در اوائل دهه شصت در روزهای پر تب و تاب و نفس گیر که به سختی می شد به آن نام زندگی نهاد با فردی دوست بودم که هوادار یکی از جریانهای خط سه بود، اگر درست. یادم باشد هوادار گروه سهند. دیدگاهایمان با هم خیلی متفاوت بود و کمتر از آنها صحبت می کردیم. روزهائی بودند که برای به سر بردن شبی در امنیت باید درها را می کوبیدی تا کسی تو را بپذیرد. مادر من با روی گشاده زمانی که من در شهر خودمان نبودم او را می پذیرفت و شب ها در خانه من مأمن و مأوا داشت . روزی به من گفته بود که :« سهیلا هیچوقت از شنیدن و یا دیدن چیزی تعجب نکن، در دنیای عجیبی زندگی می کنیم.» آن روز معنی و مفهوم حرفش را نفهمیدم و توجهی هم نکردم. بعد از چندی شنیدم که دستگیر شده و در همان شب دستگیری قبل از اینکه حتی پایش به زندان برسد و یا شلاقی بخورد، هر آن کس را که می شناخت لو داده بود و می گفتند ش با یک اتوبوس به زندان آمد. او حتی اسامی بعضی از شاگردان خود را که فقط به حرفهایش گوش داده بودند و اعتراضی نکرده بودند را به سپاه داده بود واز آن واقعه به بعد مفهوم «تعجب نکن »‌ در ذهنم جای خاصی پیدا کرده است. بعد از سالها که من در تبعید زندگی می کردم ، روزی زنگ زد و گفت دلش برای من تنگ شده و سئوال کرد که آیا دل من «سهیلا» برای ایران تنگ نشده است، چرا من حتی زمانی که مادرم در بیماری سرطان آخرین ساعات زندگی پردردش را می گذارند به ایران نرفتم ، چرا برای خداحافظی آخر با پدر هم همچنین !!! موقعی که جواب دادم که تا سرنگونی دلتنگی برایم مفهومی ندارد، برای اینکه اعتماد من را به خودش جلب کند بدون هیچ مقدمه ای شروع کرد به فحش دادن به خامنه ای که این مردک ایران را به گند کشیده ووو! راستش نه تنها هیچ اعتمادی به او نکردم بلکه بیشتر شک کردم کسی که دهها نفر بیگناه را به زندانهای وحشت خمینی کشانده ، چه دلیلی دارد به من تلفن بزند و بگوید دلتنگ من است . به گفته خودش تعجب نکردم.
خانم اسدی یادداشت شما را به هادی خرسندی را خواندم. حرفهای «ش» به یادم افتاد که تعجب بکنم یا نکنم.
چطور می شود یک زن، روشنفکر، شاعر، چپ از یک تواب که دهها نفر را لو داده است حمایت کند.
خانم اسدی
شما برای هادی خرسندی نوشته اید که می خواهید با مردم باشید، اشتباه نوشته اید شما ایرج مصداقی را انتخاب کرده اید. کسی که به جز خودش هیچکس دیگر را قبول ندارد، البته به ظاهر ! چون شواهد چیز دیگری می گویند.
خانم اسدی آیا شما موافق حکم اعدام هستید؟
جوابتان را نمی دانم اما می دانم که مصداقی طابق النعل بالنعل پیرو فتوای خمینی مبنی بر مباح شمردن خون مجاهدین است که در سال ۶۷ صادر شد. او گفت هر آنکه بر سر نفاق باشد باید اعدام شود. درست همین حرف را مصداقی می زند که می گوید برای مسعود رجوی باید دوگلوله استفاده کرد. یا زمانی که بازماندگان قتل عام ۶۷ را تهدید می کند که دست از هواداری مجاهدین بردارند وگرنه خائن هستند. این حرفها را شنیده اید و یا اینکه همه اشتباه می کنند.
بیش از ۱۵۰۰ زندانی سیاسی سابق و تعدادی که هم اکنون اسیر سیاهچالهای رژیم ضدبشری هستند نوشتند که ایرج مصداقی خط وزارت اطلاعات را پیش می برد. که به زعم شما همه آنها اشتباه می کنند و فقط شما خوب می فهمید.
مدارک دادگاه دژخیم حمید نوری یکی بعد از دیگری بیرون می آید و باید منتظر بود . تا این جای قضیه سوپر من خیالی شما لولوی سرخرمنی بیش نیست.
راستی برای شما سئوال نشد که چطور زندانی سابق شناخته شده ای مثل ایرج مصداقی می تواند اعتماد شکنجه گر و بازجوی سابق خودش را جلب کند و با او ارتباط ایمیلی داشته باشد. خود او در مصاحبه با بی بی سی ، می گوید که توانست روابط خصمانه بین نوری و همسر دخترخوانده اش را به روابط حسنه تبدیل کند و او به سوئد بکشاند (لو فرض که همه حرفهایش حقیقت داشته باشد. در کجای دنیا کسی با شکنجه گر خود روابط دوستانه برقرار می کند. و مهمتر اینکه چطور می شود که دژخیمی چون حمید نوری به فردی مثل مصداقی اعتماد کند.)
در حالیکه مدارک منتشر شده چیز دیگری را نشان می دهد.
طبق این اسناد، شوهر دختر خوانده حمید نوری به‌نام هرش صادق ایوبی از مدتها پیش در سوئد بوده و تبعه این کشور است. او ارتباطات فعال با ارگانهای اطلاعاتی - امنیتی رژیم آخوندی دارد و مستمراً به ایران رفت و آمد داشته است. در پرونده حداقل دو بازجویی از او با پلیس سوئد وجود دارد. یک بازجویی تلفنی است و به‌خوبی نشان می‌دهد که این فرد از قبل در موضوع حمید نوری با پلیس و مقامات قضایی سوئد در ارتباط بوده و در عین حال سفر حمید نوری به سوئد را برنامه‌ریزی کرده است. تاریخ این سند ۸نوامبر ۲۰۱۹ یعنی روز قبل از سفر حمید نوری به سوئد و دستگیری او در فرودگاه آرلاندای استکهلم است
احضار مصداقی به اوین توسط نوری و قول همکاری
۱۸-بر خلاف سایر زندانیان آزاد شده که دیگر سر و کاری با دژخیم نوری نداشتند، مصداقی شش ماه پس از خروج از زندان توسط نوری احضار می‌شود. در گزارش پلیس از بازجویی مصداقی در ۱۴نوامبر ۲۰۱۹ آمده است: «هر هفته او (مصداقی) مجبور بود برود به سازمان امنیت خودش را معرفی بکند و مورد بازجویی قرار بگیرد و زیر یک کاغذی را امضا بکند. خانمش در طی ۵سال هر هفته به آنجا مراجعه می‌کرد. بعد از شش ماه عباسی به شماره خانه ایرج زنگ زد و با مادرش صحبت کرد در مورد این‌که او باید برگردد به زندان اوین. مادرش آن موقع خیلی ترسیده بود. او نمی‌دانست چه اتفاقی قرار بود که بیفتد. ایرج هم نمی‌دانست برای چی او باید می‌رفت آنجا ولی به‌هرحال اینکار را انجام داد. او رفت به بخش دادستانی زندان اوین. به چشمش چشم‌بند زدند و او را بردند به آمفی‌تاتر، آنجایی که یک تعداد زیادی زندانیها بودند. هم زندانیهای معمولی و هم زندانیها سیاسی. او تعداد زیادی زندانی دید و عباسی که روی صحنه بود. عباسی از ایرج پرسید که برای چی دستگیر شده. در حالی‌که می‌دانست برای چی. ازش پرسید که موارد کیفرخواستش چی بود و آیا او حاضر به همکاری هست یا نه. ایرج گفت که او همکاری می‌کند. او از قانون اطاعت می‌کند و هیچ فعالیت سیاسی ندارد. بر اساس ایرج این مفهومش همکاری بود. عباسی همین‌طور سؤال می‌کند که او در مورد مجاهدین نظرش چی بود و ایرج می‌گوید او از آنها خوشش نمی‌آید و این‌که او هیچ فعالیت سیاسی ندارد. همه می‌ترسیدند برای این‌که دوباره دستگیر بشوند. ولی آنها به او اجازه دادند که برود. ».
نوشته اید که از آغاز ماجرا در جریان بودید. ای کاش حداقل این را نمی نوشتید که شما هم از همکاری با دژخیم اطلاع داشتید.
خانم اسدی شما ادعا می کنید که چپ هستید و شاید هم سوسالیست . چه دردناک که لحظه ای فکر نکردید که در چه دامی افتاده اید.
بگذارید بدون رودربایستی به شما بگویم أصلا مایل نیستم در قطاری باشم که شما مسافر آن هستید، کسی با کینه و متاسفانه بدون شناخت پرنسیپهای مبارزه با ضدخلقی ترین حکومت کنونی تاریخ جهان، جبهه دشمن را بر می گزیند.