tisdag 29 november 2022

استبداد و فرد محوری تشکیلات تکیه به جمع
 تحولات و تغییرات شگرفی که در هر جامعه ای صورت می گیرد خلق الساعه و خود بخودی نیست. ریشه در وقایعی که در گذشته
 های دور و نزدیک اتفاق افتاده است دارد که به زبانی به آن تاریخ گفته می شود. بی شک شرایط کنونی ایران نیز از این قاعده مستثنی نیست. با توجه به اصل ذکر شده به بررسی چند نکته مهم پرداخته می شود. اشتیاق و آرزوی رسیدن به آزادی بعد از صد و بیست سال مبارزه به اوج دیگری می رسد. بعد از گذشت بیش از دوماه از قیام سراسری ایران، هر روز ناظر صحنه های باشکوهی از مبارزه زنان و مردان هستیم. روزشمار قیام را که اکنون می توان آن را انقلاب بزرگ اجتماعی ایران نام نهاد، به زمان دیگری موکول می کنم. مهمترین مشخصه این روزها گستردگی جغرافیائی قیام و شرکت تمام اقشار مردم است. از سوی دیگر می بینم که شعارهای مردم که می توان آن را شناسنامه جنبش نامید، سمت وسوی انقلابی یافته و شعارهائی چون مرگ بردیکتاتور، این آخرین پیامه – هدف کل نظامه، مرگ بر خامنه ای، مرگ بر ستمگر چه شاه باشه چه رهبر نمایانگر رادیکالیسم قیام است. از سوی دیگر رژیم کماکان در پی بازتکثیر شیوه های شناخته شده برای سرکوب قیام است. البته که به هیچ عنوان سرکوب را که اصلی ترین راهکار جلادان است را کنار نمی گذارد. اما در کنار آن برای مخدوش کردن چهره زیبای انقلاب، روزی نیست که محور این مقاومت یعنی سازمان مجاهدین را به شیوه های مختلف مورد حمله قرار ندهد. در داخل کشور از بالاترین نقطه قدرت نظام یعنی خامنه ای تا نمایندگان انتصابی مجلس ضد مردمی، تمامی اعضاء دولت، برنامه های صدا و سیمای رژیم مشغول حمله و دروغ پراکنی علیه مجاهدین هستند. در خارج از کشور این وظیفه به عهده بعضی از رسانه های فارسی زبان و عمدتا به وسیله هواداران رضا پهلوی گذاشته شده است. هواداران رضا پهلوی با دست داشتن پرچم هائی که هویت و وابستگی آنان را به سلطنت نشان می دهد، با جملات رکیک و مثل گنده لاتها و مداحان خامنه ای به تجمعاتی که برای حمایت از قیام مردم ایران تشکیل شده حمله می کنند. سئوال این است حمله به سازمان مجاهدین در راستای اهداف رژیم سرکوبگر و ضد بشری فاشیستی مذهبی از کجا و چرا نشأت می گیرد و سرچشمه آن کجاست؟ با نگاهی گذرا به بیش از صد سال مبارزه مردم ایران برای رسیدن به آزادی چند نکته برجسته می شود. -آزادی مقدم ترین دلیل و علت تمامی جنبش های صده اخیر ایران است. -عدالت اجتماعی و آزادی -حکومت قانون وجه مشخص استبداد حاکم بر ایران، حکومتهای سلطنتی (قاجار، پهلوی) و بیش از چهل سال شیخ ، تشکیلات گریزی و فرد محوری است. به زبان ساده تعریف صحنه سیاست در ایران بر محور فرد استوار است و همه خواسته ها حول محور فرد می چرخد، گوئی یک نفر می آید و به ناگه همه چیز گل و بلبل می شود. یعنی مردم صاحب سرنوشت خود نیستند. شاه و یا ولی فقیهی سرنوشت آنان را دست خود دارد. حکومت استبدادی و فرد مستبد حزب و تشکیلات گریز است. باید به این مسئله توجه داشت که نه تنها بر مبنای تعریف امروزی از حزب، بلکه در مقایسه با احزاب همان دوران، حزب در ایران فاقد تشکیلات منسجم و برنامه و اساسنامه های متداول بود. شخصیت شناخته شده ای که حزب را تاسیس کرده بود، نقش بسیار تعیین کننده ای داشت و با دستگیری و یا تغییر مواضع فرد موسس، چیزی از حزب باقی نمی ماند. یکی از مهمترین دلائل این نرسیدن به آرزوی دست نیافتنی آزادی نبود تشکیلاتی مسنجم با برنامه مشخص بوده که هدایت و رهبری خواسته های مردم را هدف مقدم خود بداند. نکته مهم عدم وابسته بودن حزب یا تشکیلات به فرد است. به این مفهوم که برنامه حزب و یا تشکیلات مقدم بر فرد باشد. در دورههای کوتاه بین انقلاب مشروطیت و کودتای رضا شاه موسوم به کودتای سوم اسفند، در دوران دولت دکتر مصدق سالهای 1332-1330 خورشیدی، پس از انقلاب ضد سلطنتی بین سالهای 1360-1357 احزاب و تشکیلات سیاسی بسیار زیادی تأسیس شدند. در فضای آزادی که با تحول اجتماعی در جامعه روی داده بود در آزادی مطبوعات هم خود را نشان داده و به موازات تاسیس احزاب، نشریه، مجلات و روزنامه های مستقل و یا ارگان احزاب انتشار پیدا می کرد. به تعبیری میان دوره های آزادی در رشد و شکل گیری احزاب تأثیر بسزائی داشته است. رضا شاه پس از اینکه خود را شاه نام نهاد، کلیه احزاب سیاسی را منحل کرد و تشکل های جدیدی که در راستای خواسته های دیکتاتوری جدید، رضاشاهی، شکل گرفته بودند، تحت نام حزب وارد مجلس شدند. اما همین احزاب فرمایشی را نیز تاب نیاورد. از بزرگترین دست آورد انقلاب مشروطیت که مجلس بود، که نمایندگان مردم در آن حضور داشته باشند، فقط ساختمانی به اسم مجلس باقی ماند. محمد رضا شاه در دوران جنگ جهانی دوم ، رضا شاه با اشتباه محاسبه و مست از قدرت باد دید فاشیستی به اصطلاح نژاد برترآریائی ، طرف هیتلر را در جنگ گرفته بود، دیگر گزینه مناسبی برای انگلیس و حتی شوروی نبود. ایران تحت اشغال انگلیس و شوروی بود. انگلیس در پی جایگزین کردن یک فرد به جای رضا شاه بودند با اعتماد به فروغی نخست وزیر وقت برای پیشبرد سیاست انگلیس و حفظ منافع این کشور به انتخاب شاه یعنی محمد رضا بسنده کردند و او را به عنوان شاه جدید ایران معرفی کردند. رضاخان به دستور انگلیس پس از ترک ایران به جزیره موریس، افریقای شرقی در ساحل اقیانوس هند، تبعید شد. 1320-1335 فضای نسبتا آزاد بعد از فرار رضاخان باعث بروز تشکیلاتی حزبی جدیدی شد. نظرگاه حزبهای جدید را می توان در سه گروه دسته بندی کرد. احزاب کمونیستی یا سوسیالیستی، احزابی با گرایش اسلامی، احزاب ملی ! در این میان حتی حزب «سومکا» با نظرگاهی فاشیستی/ ناسیونالیستی نزدیک به هیتلر نیز تشکیل شد. پس از کودتای ضد مردمی بر علیه دولت دکتر مصدق و تشکیل سازمان امنیت ملی (ساواک) در سال 1335 ، احزاب بسیاری منحل و غیر قانونی اعلام شدند. محمد رضا شاه به یک مستبد تبدیل شد و ساواک به بازوی سرکوب و تفتیش عقاید و جلوگیری از هر مخالفتی، برای آنچه که محمد رضا شاه، آن را امنیت می خواند تبدیل شد. حکومت پادشاهی در ایران به یک استبداد مطلقه تبدیل شد. احزاب یکی پس از دیگری منحل شدند. دکتر محمد مصدق یکی از مهمترین دلائل شکست خود را نداشتن تشکیلاتی مسنجم دانست و با ابراز امیدواری که فرزندان ایران زمین در آینده این مهم را به عهده خواهند گرفت در آرزوی ایرانی مستیقل و آزاد چشم بر هم گذاشت. 1340-1357 بعد از انقلاب به اصطلاح سفید شاه ، دیگر هیچ نشانه ای از آزادی های اجتماعی و سیاسی در ایران تحت حاکمیت شاه که به یک دیکتاتور وابسته به آمریکا تبدیل شده بود، وجود نداشت. شاه خودکامه و مست از بالارفتن قیمت نفت، سایه خدا بر زمین بودن و روحانیون را در کنار خود داشتن، حتی وجود دو حزب فرمایشی، ایران نوین و مردم، را نیز تحمل نکرد و دستور تشکیل حزب رستاخیز را داد و با وقاحتی بی نظیر ، دقیقا مثل خامنه ای که همین روزها شاهدش هستیم، اعلام کرد هر کس که نمی خواهد عضو حزب رستاخیز شود باید ایران را ترک کند. به دستور شاه حتی در مدارس راهنمائی آن زمان به کودکان دستور می دادند که عضو بخش نوجوانان حزب شوند. به موازات خودکامگی شاه، اما مقاومت و مبارزه در جامعه نه تنها پایان یافته بود،بلکه به مدارج بالاتری دست یافت. جوانانی که فقر در جامعه، بی عدالتی و مشکلات بیشمار اجتماعی را ناظر بودند تصمیم بر شکل دهی مبارزه به شیوه های جدیدی دادند. کماکان نظرگاه سوسیالیستی، ملی – مذهبی ، بر جریانهای شکل گرفته حاکم بود. محمد حنیف نژاد که از اعضاء جوان نهضت آزادی بود به همراه چند تن دیگر ، پس از مطالعه و تحقیقاتی که بر اساس ساختار اجتماعی، سیاسی، فرهنگی انجام دادند، به این نتیجه رسیدند که یکی از دلایل شکست مبارزات گذشته عدم وجود یک تشکیلات انقلابی بوده ، تشکیلاتی که قدرت سازماندهی، ایجاد هماهنگی و اتحاد را داشته و قادر به محقق کردن اهداف خود باشد. سازمان جدیدی را در سال 1343 تشکیل داد. این سازمان با برداشت مترقی از اسلام قبل از هر چیز مهمترین اصل اساسنامه خود را تبین کرد که با مرزبندی مشخص که در آغاز بسیار ساده به نظر می رسید ، اما در عمل بسیار سخت و پیچیده بود و تا به امروز شاهد هستیم که تاثیرات و نتایج بسیاری را در بر داشته است این بود که مرز مبارزه بین با خدا و بی خدا نیست، مرز بین استثمار کننده و استثمار شونده است. به این ترتیب یکی از پایه ای ترین عناصر مدرنیته کشف شد که همان جدائی دین و دولت است که جا دارد بیشتر به آن پرداخت. این سازمان مدتی بعد به اسم سازمان مجاهدین خلق بطور وارد مبارزات آزادیخواهانه بر علیه استبداد شاه شد. 1357-1360 جمهوری اسلامی خمینی از قعر چاه ارتجاع بیرون آمد و پس از فرار چند باره شاه قدرت را به دست گرفت. بعد از پیروزی انقلاب ضد سطلنتی دوباره فضای سیاسی باز شد و طبق دورههای کوتاه قبلی بار دیگر احزاب و سازمانهای بسیار زیادی تاسیس شدند و یا با بازسازی سازمان گذشته اعلام موجودیت کردند. آمار دقیقی از احزاب و گروههائی که در این دوران کوتاه تشکیل شد نیست. ولی گفته می شود که تعداد جریانهای سوسیالیستی – کمونیستی بیش از صد بود. احزاب ملی – مذهبی بازسازی شده و با اسامی مختلف اعلام موجودیت کردند. تفکر انحصار طلبانه و تمامیت خواه خمینی در طول مدت بسیار کوتاهی پرده از چهره سیاه خود برداشت و با روانه کردن چماقداران خود با شعار حزب فقط حزب الله- رهبر فقط روح الله تمامی در پی آن بود که جریانهای سیاسی که کوچکترین زاویه ای با تفکرات خمینی داشتند را از صحنه خارج کند.دستور مستقیم خمینی مبنی بر شلیگ مستقیم به تظاهرات مسالمت آمیز روز سی خرداد سال 1360 که از سوی سازمان مجاهدین به دلیل محدودیت آزادیهای سیاسی و اجتماعی ترتیب داده شده بود، نشان داد که خمینی چون سلف خود شاه، استبداد مذهبی را پایه نهاد. کمی پیشتر رژیم با رخنه و نفوذ در برخی از جریانهای سیاسی یا باعث انشعاب این جریانها شد و یا اینکه این گروهها عملا از صحنه سیاسی حذف شدند. در برخی از موارد رژیم ناتوان از خرید سران ویا انشعاب در جریان آنها، با دستگیری های گسترده و یا قتل شخصیت های شناخته شده ، این جریانها را از صحنه سیاسی ایران حذف کرد و در بسیاری از موارد حتی اسمی از این جریانها باقی نمانده است. این تمامیت خواهی در قانون اساسی جمهوری اسلامی با وجود دو ارگان شورای نگهبان و شورای مصلحت نظام به اوج خود می رسد و نهایت آن را در انتخاب فریایشی رئیسی از سوی خامنه ای به ریاست جمهوری رژیم خود را به منصه ظهور می رساند. برای یادآوری لازم است که گفته شود مسعود رجوی ، در زندان اوین در سال 1352 به عنوان مسئول اول سازمان مجاهدین، انتخاب شد. او در این مدت در نشیب و فرازهای فراوان چه در دیکتاتوری شاه و چه در دوران خمینی تا سال 1365 مسئولیت سازمان را بر عهده داشت. رژیم فاشیستی مذهبی در تمامی این سالهای به این نکته پی برده بود سازمان مجاهدین هماوردی سخت و تسلیم ناپذیر برای تمامیت حکومت اش می باشد. در راستا با ساختن نزدیک به صد فیلم سینمائی و سریال تلویزیونی، چاپ کتابهائی ازخاطرات بریدگان از مبارزه که به خدمت رژیم در آمده بودند، سازمان را از نظر تبلیغاتی زیر سخترین حملات قرار دادند که تا به امروز ادامه دارد و به پروژه شیطان سازی شناخته می شود. این کتابها به رایگان برای اعضای خانواده های مجاهدین فرستاده می شود و جزو کتابهائی است که در زندانهای مخوف ولایت فقیه موجود است. هر چه هدف عاليتر و تکامل یافته تر باشد، تشكيلاتي كه اين هدف را محقق مي‌كند نيز باید به همان درجه تكامل یافته و با شناخت اصلی ترین مشکل مرحله ای سازمان کار خود را بر آن اساس تحول دهد. . در سال 1365 سازمان مجاهدین برای اولین بار در تاریخ سیاسی ایران یک زن، مریم رجوی، را به عنوان هم ردیف مسئول اول سازمان مجاهدین انتخاب معرفی کرد . از آن زمان تا کنون مسئولین اول سازمان و هیئت اجرائی و کادر مرکزی سازمان را زنان تشکیل داده اند. به این ترتیب با شناخت صحیح از جامعه و مهم ترین مشکل مرحله ای، تشکیلات خود را ارتقاء داد. مشکل اصلی را که همان تفکر زن ستیزانه ولی فقیه بود را شناخت و سازمان کار خود را بر همین پایه در تمامی زمینه ها توسعه داد و در کنار خواست جدائی دین از دولت زمینه عینی برابری زن و مرد را فراهم ساخت. حال اگر کسی واقعا می خواهد دیکتاتوری ولایت فقیه سرنگون شود. اصول آن بعد از چهاردهه با از کورههای آزمایش سخت گذشته و روشن است. این اصول دلبخواه نیست و ضرورت انتخاب راهکار از ماهیت نظام ولی فقیه نشأت می گیرد. بدون هیچ اما و اگری می بینیم که در صحنه کنونی ایرانی که در حال انقلاب است و از روزهای آغازین این قیام بزرگ بیش از 600 نفر به وسیله نیروهای سرکوبگر رژیم کشته شده اند، آیا راهکار دیگری وجود دارد؟ چگونه می شود خواستار سرنگونی دیکتاتوری دینی باشد، خواستار آزادی و دمکراسی باشد، اما در عین حال با اشرف و مجاهدانش یا با شورای ملی مقاومت ایران خصومت و عناد ورزید و اینان را به سود رژیم تخطئه و تضعیف کرد و بعد به درجاتی سرکوب و حتی اعدام و شکنجه آنان را موجه جلوه داد. به لحاظ سیاسی این عمل چه علامتی و نشانه ای برای رژیم می فرستد. جز این که دست رژیم را برای سرکوب بیشتر مجاهدین باز می کند و راه را برای دژخیمان باز! این جاست که دست اینان باز می شود. معلوم می شود طرف مربوطه سودای دیگری در سر دارد، والا اگر با سر تا پای مجاهدین و مقاومت ایران مخالف می بود و هزار ویک انتقاد هم داشت، دست کم تا وقتی که آنان در حال جنگ با استبداد مذهبی هستند عدم خصومت و عدم تعرض پیشه می نمود و برای نابودی مجاهدین گلو پاره نمی کرد. آنچه که مسلم است تشکیلاتی مسنجم با برنامه پاسخی قوی به نیاز مردم است. سازمانی که توانسته است که در عرصه مبارزه و زیر انواع فشارهای جسمی، روانی، سیاسی، نظامی، حقوقی، اقتصادی نه تنها از بین رفته است بلکه مسنجم تر میدان مبارزه با رژیم را به دست گرفته و مورد اقبال جوانانی است که تبلیغات مسموم رژیم بر آنان تاثیری نداشته است و هواداران بسیاری را در هیئت کانونهای شورشی به خود جلب کرده است. اما آنچه را که ناظر هستیم این است که تشکیلات سازمان مجاهدین و به زبان ساده سازمان، از سوی کسانی که خود را مخالف رژیم می دانند، مورد حمله قرار می گیرد. نکته مهم این است که در تمامی این موارد از عباراتی چون سازمان، مجاهد و یا مجاهدین استفاده می شود. به خوبی می توان فهمید که دوست و قبل از همه دشمن متوجه این مسئله شده اند که سازمان مجاهدین در فرد خلاصه نمی شود بلکه تشکیلات و برنامه است که پیش برنده خطوط است که مورد حمله قرار می گیرد. مسعود رجوی در همین ارتباط می گوید: ما به دنبال قهرمانان تک و تنها و منحصر به فردی که فکر می کنند، دشمن را تکی می توانند خاک کنند نیستیم.عصر فردیت های اسطوره ای سپری شده. هیچ رستم و یا هرکول و پهلوانی هم که دشمن را یک تنه، به زمین بزند در کار نخواهد بود. همه پیشرفتها ناشی از کار دسته جمعی ، روابط دسته جمعی و حرکت تشکیلاتی است. ظرف تشکیلات انقلابی را باید قدر شناخت
 منابع: استراتژی قیام و سرنگونی ، مسعود رجوی سلسله آموزش برای نسل جوان ایران 
جریانها و سازمانهای مذهبی سیاسی ایران 1357- 1320 رسول جعفریان، مرکز اسناد انقلاب اسلامی