fredag 13 maj 2016

خطر صدور بنیادگرایی اسلامی صدبار بیشتر از خطر اتمی آخوندهاست
 
روز سه‌شنبه ۲۲ مارس انفجارهای تروریستی در دونقطه از شهر بروکسل قلب اروپا (مرکز فرماندهی ناتو و پایتخت اتحادیه اروپا) دنیا را تکان داد و این خبر در کمتر از چند ثانیه خبر اول جهان شد. این انفجارها با عملیات انتحاری صورت گرفت. ساعاتی بعدازاین حمله داعش مسئولیت این حمله را به عهده گرفت. این عملیات ضد انسانی تابه‌حال بیش از سی کشته و نزدیک به 200 مجروح داشته است. سران کشورهای اروپائی یکی بعد از دیگری با کشور بلژیک ابراز همدردی کردند. همه باهم این اتفاق‌نظر را داشتند که حمله به بلژیک حمله به اروپا است. اتحادیه اروپا همچنان که درخور نامش است باید در برابر این تروریست‌ها موضع قاطع و برنامه‌های مشخص داشته باشد. فرانسوا اولاند گفت ما در جنگ هستیم. بعد از گذشت چند روز از این حادثه پلیس بلژیک شش نفر را به‌عنوان مظنون دستگیر کرده و نتوانسته است فرد و یا افرادی را که سازمان‌دهی و پشتیبانی این عملیات را به عهده داشته‌اند را شناسایی کند.
این حمله و حملات تروریستی مشابه بیانگر این است که اروپا و آمریکا شناخت واقعی از رفتار و عملکرد تروریست‌ها ندارند و اگر هم شناختی داشته باشند، بر واقعیت وجودی تروریست‌های بنیادگرای اسلامی و در این مورد مشخص منطبق نیست. شاید بتوان از دو منظر واکنش نسبت به عملیات تروریستی موردنظر قرارداد. اول ازنظر نظامی و دوم ازنظر شناخت ایدئولوژی و بنیادهای فکری و ارتجاعی بنیادگرایان اسلامی
به‌جرئت می‌توان گفت که غرب در هر دو زمینه ناتوانی‌های زیادی برای مقابله با تروریزم اسلامی از خود نشان داده است.
 کشورهای غربی در مورد شناخت و مبارزه با زمینه‌های فکری بنیادگرایان اسلامی وضعیت بهتری از مبارزه نظامی ندارند. مطبوعات و سیاستمداران غربی برای نام بردن از گروه تروریستی داعش توافق ندارند. در برخی از کشورها آنان را حکومت اسلامی (آی- اس)، در برخی از کشورها " اسلام‌گرایان تندرو"، "جهادیان"، و برخی هم شاید به‌عمد از آنان به‌عنوان "اسلامیست ها " نام می‌برند و به‌ندرت آنان را "داعش" می‌خوانند. به همین اندازه هم در تعریف بنیادگرائی اسلامی دچار سردرگمی هستند و گاه بنیادگرائی اسلامی را جنگ بین شیعه و سنی و دیگر نحله‌های اسلامی تعریف می‌کنند. مهم‌تر از همه این‌ها رویکرد متناقض و مماشات گرایانه غرب با کشورهایی که پشتیبان تروریزم هستند؛ به جریان‌های تروریستی زمینه عملی بیشتری را می‌دهد.
 سران جمهوری اسلامی ایران در طول سالیان با سند و مدرک به‌عنوان سازمان دهنده عملیات تروریستی برون‌مرزی شناخته‌شده‌اند، خبر در عربستان، پایگاه آمریکائی‌ها دربیروت، مرکز یهودیان در بوئنوس آیرس در آرژانتین و ده‌ها قتل مخالفان ایرانی از این جمله است. تمامی سران کشورهای غربی به این واقعیت اشراف دارند که بدون سرمایه و کمک‌های مالی و انسانی رژیم ایران نه حزب‌الله و نه اسد حتی یک روز دوام نخواهند آورد.
سال‌ها قبل از حمله تروریستی ۱۱ سپتامبر به آمریکا مقاومت ایران خطر بنیادگرائی اسلامی به‌مثابه بزرگ‌ترین چالش دوران معاصر را تذکر داده بود. محمد محدثین نویسنده کتاب «بنیادگرائی اسلامی، تهدید جدید جهانی» و مسئول کمسیون خارجی شورای ملی مقاومت این مسئله را ریشه‌یابی می‌کند. محدثین بنیادگرائی اسلامی را محدود به محیط جغرافیائی نمی‌بیند ولی ازآنجاکه گسترش این طرز تفکر پایه‌های عینی، اجتماعی و مادی می‌خواهد هیچ جریانی چه ازنظر فکری و چه ازنظر سیاسی، نظامی به‌اندازه حکومت آخوندی حاکم بر ایران و به‌خصوص با ایده ئولوژی خمینی ساخته ولایت‌فقیه توان سازمان‌دهی این جریان‌های تروریستی ندارد.
پس از اشغال عراق توسط نیروهای متحدین به فرماندهی آمریکا در سال ۲۰۰۳ و سیاست‌های غلط آمریکا در دوران اشغال عراق زمینه گسترش تروریزم صادراتی از سوی رژیم ایران را آماده‌تر ساخت. مریم رجوی در سخنرانی خودرو به نمایندگان مجلسین انگلستان هشدار دارد که خطر بنیادگرائی اسلامی به سرکردگی ولایت‌فقیه هزاران بار از خطر بمب اتمی بیشتر است. ازآنجاکه فرض محال، محال نیست فرض می‌کنیم که داعش سازمانی تروریستی و مستقل از ولایت‌فقیه و سپاه پاسداران باشد. باکمال تأسف سران کشورهای غربی به‌جای توجه کردن به این تهدید و راه‌کار اندیشیدن برای محدود کردن آن برای خامنه‌ای نامه‌های عاشقانه می‌فرستند و یا اینکه روحانی سردار ترور را به‌عنوان رئیس‌جمهور اصلاح‌طلب به کشورهای خود دعوت می‌کنند. باید به سران کشورهای اروپائی گفت چطور می‌شود که اروپا با تروریزم در جنگ باشد و میزبان رهبر یک کشور تروریست بود. آیا این مغازله با تروریست‌های واقعی نیست.
درزمینهٔ ى مقابله‌ی سیاسى و عقیدتى با بنیادگرائى، هم با ضعف جدى از طرف غرب روبرو هستیم. محدثین در کتاب «بنیادگرائی اسلامی، تهدید جدید جهانی» به عدم توانائى ایدئولوژیکى نظام‌های فکرى مثل لیبرالیسم و سوسیالیسم در مقابله با پدیده‌ی بنیادگرائى مذهبى اشاره می‌کند و مبانى این ضعف بنیادى را توضیح می‌دهد. این نقض جدى سیاست مقابله با تروریسم بنیادگراى مذهبى، خود را در سردرگمى مقابله با عضوگیری و رشد این پدیده در کشورهاى اروپاى غربى نشان می‌دهد. در اکثر اوقات فریاد کنترل پلیسى بیشتر، فضاى تنفسى براى دیگر راهبردها را بسته است. اگر به این "فقر ایدئولوژیکى " مضرات سیاست ضد اخلاقى مماشات با رژیم که بارزترین مظهر آن، در لیست گذاشتن مجاهدین خلق و بمباران سنگین مواضع تنها بوده است را اضافه کنیم، اول دلیل طول عمر این پدیده‌ی ضد تکاملى در حاکمیت بر ایران و دوم تأثیر بلا مستقیم دخالت‌های رژیم آخوندى در سرکوب انقلاب مردم سوریه و جنبش برابرى طلبى در عراق را که زمینه‌ساز ایجاد و گسترش داعش بوده را به‌خوبی می‌فهمیم.
راه مقابله با این پدیده‌ی شوم در مهم‌ترین قدم از پشتیبانى سیاسى و اخلاقى از نیروهاى دموکراتیک مسلمانى است که اکنون در بعد از سی‌وچند سال درگیرى تمام‌عیار با بنیادگرائى مذهبى به دستاوردهاى بسیار مهمى رسیده‌اند و تجربه‌ی موفق ایجاد یک ائتلاف دیرپا و دموکراتیک و گسترش نقش زنان در تمامى سطوح جنبش انقلابى ایران را با خود حمل می‌کنند. مریم رجوى سمبل یک اسلام بردبار و کثرت‌گراست. راه‌حل‌های متعدد و متفرقی وجود ندارد. نمایندگان مختلف از کشورهاى عربى و آفریقایی و اروپائى و آمریکایی بر این واقعیت انگشت گذاشته‌اند. این وظیفه‌ی میرم سیاسى نیروى است که خواهان مقابله جدى با تروریسم می‌باشد
معجزه مماشات ولی فقیه را نجات نمی دهد
در آستانه سفر حسن روحانی به نیویورک ۵۱۱ نفر از روشنفکران، فعالان مدنی و سیاسی، اساتید دانشگاه و هنرمندان ایرانی (از جمله ۸۸ نفر از زندانیان سیاسی سابق و کنونیِ پس از انتخابات ۸۸) با امضای نامه‌ای سرگشاده به باراک اوباما خواستار آن شدند که به گامهای مثبت ایران از طریق مذاکره‌ی خوش‌فرجام با نتایجِ ملموسِ «برد-برد» و رفع تحریم های ناعادلانه‌ی اقتصادی پاسخ مثبت بدهد و موجب تداوم این گام‌ها از هر دو سو شود.
منتشر شده در دوشنبه، 23 سپتامبر 2013 در سایت کلمه
درست خواندید تعجب نکنید!
نامه این چنین آغاز می شود.
جناب آقای باراک اوباما، رئیس جمهور محترم ایالات متحده آمریکا
اکنون نوبت شما است.
حکومت ایران با برگزاری "انتخابات قابل اعتماد" سال جاری و تحولات اخیر گام‌های مقدماتی قابل توجهی به سوی اصلاح و گشایش در ایران برداشته‌ است. ایرانیان با بهره گیری از این فرصت حسن روحانی را که حقوقدانی اصلاح‌جو و طرفدار عادی سازی روابط ایران با جهان است به ریاست جمهوری انتخاب کردند. در اثر این تحولات، در روزها و هفته‌های اخیر نیز شاهد آزادی تعدادی از زندانیان سیاسی و گشایش نسبی در عرصه ی عمومی و فضای سیاسی در ایران بوده‌ایم. یکی از سخنانی که در این سالها مکررا شنیده می شد این بود که ریاست جمهوری در ایران قدرت چندانی ندارد و تصمیمات مهم بر عهده‌ی رهبر ایران است. این روزها حتی ایشان نیز سخن از “نرمش قهرمانانه” به میان آورده و ایران یک‌صدا خواستار تعامل بهتر با جهان است.
در ادامه این نامه که به روند های امید بخش تغییرات در دوران روحانی اشاره شده این چنین می خوانیم. “روابط اقتصادی و سیاسی گسترده تر ایران با جهان از لوازم بسط آزادی های سیاسی در ایران است. اگر آمریکا و جامعه ی جهانی از این فرصت طلایی و شاید تکرارناپذیر بهره نگیرند، بدبینان و دشمنان عادی‌سازی روابط ایران و آمریکا در هر دو کشور را یاری داده‌ و تردید در حسن نیت آمریکا را آسان‌تر ساخته‌اند. توفیق روحانی در دیپلماسی خارجی همچنین به موفقیت بیشتر او در دیپلماسی داخلی و گشایشهای افزون‌تر در عرصه‌های سیاسی، اجتماعی و اقتصادی خواهد انجامید.»
 امضاء کنندگان نامه عمدتا از جریان خط امامی ها و گروگانگیرهای سابق هستند و در بین اسامی از هاله افشار تا تریتا پارسی و ابراهیم نبوی دیده می شوند.
 نزدیک به سه سال از نوشتن این نامه می گذرد و رژیم و در رأس آن خامنه ای مجبور به نوشیدن جام زهر اتمی شدند و برجام اول امضاء شد، فضای سیاسی، اجتماعی ایران برای هر ناظر بی طرفی این واقعیت را نشان می دهد که تمامی تصوراتی که در نامه به عنوان واقعیت نام برده شده است، فریبی بیش نبوده و نیست. روحانی و اصلاح طلبان حکومتی حتی با دروغ هم نمی توانند ادعا کنند که تصویت برجام منفعتی برای مردم داشته است. گفته می شود که در ایران مردم می گویند که کاش هنوز در دوران تحریم به سر می بردیم.
 واقیعت امروز جامعه ایران نشان از ماهیت ضد بشری فاشیسم مذهبی حاکم بر ایران را دارد. هر دو طرف جنگ قدرت در ایران به خوبی می دانند که جامعه در معرض یک انفجار بزرگ قرار دارد و برای این مهار این انفجار سرکوب بهترین وسیله است. گسیل دادن هفت هزار بسیجی وحشی را به خیابانها تحت عنوان پلیس نامحسوس اخلاقی نشان از ناتوانی رژیم برای پاسخ به خواسته های مردم دارد. اسید پاشی و شلاق زدن در ملاء عام جدا از اینکه شدت سرکوب را نشان می دهد همزمان حاکی از تشتت و اختلاف نظرهای بسیار عمیق در بین به جناح رفسنجانی- روحانی است. این جناح قادر نخواهد بود که پاسخ خواسته های برحق مردم را با اینکه در کار دولت کارشکنی می شود بدهند و یا باید کل میدان را به خامنه ای واگذار کنند و یا اینکه راه کار جدیدی پیدا کنند. واکنش های بسیار ضیعف و کمرنگی نسبت به این هجوم نظامی به جامعه نشان داده شده. روحانی طبق رویه دوگانه ای که از اول پیش گرفته چنین اظهار نظر می کند و می‌گوید "چنین نیست که هر کس یا نهاد و ارگانی بخواهد با اقداماتی به دنبال کنترل مردم باشد".
http://www.dw.com/fa-ir/دومین-واکنش-روحانی-به-راهاندازی-گشت-اخلاقی-نامحسوس/a-19200786
 یعنی که هیج اهرمی و یا وسیله ای وجود ندارد که آن چنان باشد و بتوانند جلو این چنین کارهائی گرفته شود. این خیل سرکوبگر پلیس نا محسوس خوانده می شوند در حالیکه استانداری تهران از تشکیل این چنین دستگاهی که عمدتا باید تحت نظر وزارت کشور و استاندار باشد اظهار بی اطلاعی می کند.
 رفسنجانی – روحانی و دستگاه تبلیغاتی مماشات و لابی خارج از کشوری رژیم هنوز تصور می کنند که با استفاده از اهرم بارزگانی خارجی و سرمایه داری حریص جهانی بتوانند شرایط را به نفع خود بچرخانند ولی آقایان کاملا اشتباه فهمیده اند هنوز هم اوباما نامه های دلداگیش برای حفظ نظام را به خامنه ای می نویسد و بدین وسیله بزرگ نمائی دستگاه مماشات را آشکار می کند که در صحنه سیاسی ایران بدون خامنه ای کاری را نمیتوان از پیش برد. هیچ معجزه ای نمی تواند کل نظام را از گردابهای اجتماعی، سیاسی و اقتصادی نجات دهد و تا این رژیم در قدرت است به جز سرکوب و تحقیر مردم هیچ چیز در برنامه شان نیست. سراب اصلاحات به روزانه حداقل سه اعدام و اسید پاشی و شلاق زدن و در نهایت به پلیس نامحسوس ختم شد. تنها پس از سرنگونی نظام ولایت فقیه است که می توان از خواسته های به حق مردم و از آزادیها سخن کفت.
 لغو سفر روحانی به اتریش تو دهنی محکمی به رژیم بود که تصور این را داشتند که با برگ مماشات می توانند حتی جلو تظاهرات هواداران مجاهدین را هم بگیرند. لغو این سفر از چند نکته را بارز می کند.
اول اینکه فعالیت و مبارزه بر علیه رژیم آخوندی زمان و مکان نمی شناسد و در هر کجای این کره خاکی باید از با تمام قوا افکار عمومی جهان را متوجه نقض مستمر حقوق بشر در ایران، اعدامهای فزاینده وصدور ترویزیسم نظام ولی فقیه را در منطقه و در کشورهای اسلامی کرد. هم چنانکه در تظاهرات پاریس در 28 ژانویه با شعار 2000 اعدامی! ای مرگ بر روحانی صدای سرکوب شدگان ایران را به جهان رساندیم.
دوم اینکه فعالیتهای مقاومت و هواداران مجاهدین و نیروهای سرنگونی طلب در خارج از کشور به همان اندازه فعالیت های هواداران مجاهدین و مبارزین چه در زندانهای ایران و چه در خارج از زندانها اهمیت دارد. باید از هر فرصتی استفاده کرد و فریاد آزادیخواهی مردم ایران شد. تظاهرات سالانه شورای ملی مقاومت امسال در نهم ماه ژوئیه برگزار می شود. در این روز است با تجمع دهها هزار ایرانی بار دیگر به جهانیان نشان خواهیم داد که در معادله قدرت بین نیروهای مماشات طلب غربی و رژیم قرون وسطائی ولایت فقیه هیچ کس نمی تواند پارامتر مردم و مقاومت برحقشان را نادیده بگیرد. مقاومت ایران و مجاهدین خلق ایران با مبارزه پیگیر و مستمر خود این مهم را نیز به انجام می رسانند، برای کل دستگاه ولایت هیچ راهی به جز سرنگونی متصور نیست.
 
بهار شیراز در بند، مردم پر خروش
یکی از همکاران سوئدی ام به من سلام کرد و گفت برای تعطیلات به ایران رفته است و به تازگی از ایران برگشته است. جا خوردم! نمی دانستم چه واکنشی نشان دهم، نگاهی به او کردم و او ادامه داد که به شیراز رفته است و در همه جا به فکر من بوده و بسته ای از کیفش در آورد و به من داد و گفت: "این را برای تو از شیراز آورده ام" و من با احساسات و افکاری منتاقض ایستاده بودم. بسته را به من داد و من از او تشکری به حسب معمول کردم. در درونم چیزی در حال غلیان بود. وقتی برای گفتگوی بیشتر نبود. پشت میز کارم نشستم. همکار من یک زن سوئدی در بهار به شیراز رفته بود و بهار طبیعت بی نظیر شیراز را دیده بود. نمی دانستم به دیدار آرامگاه حافظ و سعدی هم رفته است یا نه! حوض ماهی سعدی را دیده؟ حوضی که پر از سکه های آرزو بود. شاید آرزوهائی که هیچوقت جامه عمل نپوشید. به او گفته اند که در همین شهر که گل سرسبد شهرهای ایران بود، به دستفروشان حمله کرده اند و بساط ناچیزشان را که ممر زندگی آنان است بر هم زده اند. به او گفته اند که در این شهر زندانی وجود دارد، که زندان بانانش از شقاوت و بیرحمی دست داعشیان و نیروهای شبیهه بشار اسد را از پشت بسته اند. زندانی که در آن کودکان شاهد رفتن مادر شان برای اعدام بوده اند. حتما این خانم سوئدی سفری هم به تهران داشته است. از فضای ترسی که رژیم می خواهد آن را در تمامی سطح شهر نهادینه کند، چیزی را احساس کرده است. از نگاههای مردم توانسته است که بفهمد که در چه زندان بزرگی زندگی می کنند.(دوستی که درایران زندگی می کند برایم تعریف می کرد که وقتی که توریستهای اروپائی را در تهران می بیند به سمت آنان می رود و می گوید، شما می دانید که به کشوری آمده اید که بدترین دیکتاتوری ها بر آن حاکم است. از دیدن شما خوشحال نمی شوم چون شما در مقابل جنایت ملاها سکوت کرده اید).
آیا به این خانم گفته اند که در همین شهری که تو در آن قدم می زنی هزاران پلیس بخوانید پاسدار و بسیجی برای حفظ نظام منحوس ولایت فقیه بر تن جان زنان و دختران اسید می پاشند. آیا میزبان محترم ایرانی از نوشته های دیوار برایش چیزی گفت که مردم آگهی فروش کلیه هایشان را بر روی همین دیوارها می نویسند. موقعی که در خیابانهای شمال شهر تهران می خواست به برج میلاد برود به او گفتند که در نزدیکی همین برج بالا بلند زندانی وجود دارد که همکاران معلمت برای دست یافتن به پایه ای ترین حقوق خود هفته ها ست که در اعتصاب غذا هستند. و زندانیان زیادی در همبستگی با این معلمان مقاوم دست به اعتصاب غذا زده اند. کسی از آزادی یکروزه رسول بداقی برایش گفت و یا محمود بهشتی لنگرودی که با اعتصاب خشک خودش همراهی جناح مغلوب و ولایت فقیه را در مقابل اعتراضات نشان می دهد.
در همین ارتباط اضافه کنم که در آخرین خبری که در روز ۲۰ اردیبهشت از تظاهرات و تجمعات معلمان بازنشسته داشتم، این چنین آمده است که رژیم برای از بین بردن اتحاد معلمان بازنشسته دست به حرکت بسیار زشتی زده است، بدین صورت که برای دیدار با محمد باقر نوبخت معاون روحانی و رئیس سازمان مدیریت و برنامه ریزی، دو یا سه معلم بازنشسته را که از قبل تعیین شده بودند بدون هماهنگی با برگزار کنندگان تحصن به عنوان نماینده معلمان را به داخل ساختمان می فرستند و این چند نفر بعد از زمان کوتاهی بر می گردند و معلوم می شود که نوبخت حاتم بخشی کرده است و به هرکدام از آنان مبلغ بسیار ناچیزی را به عنوان هدیه داده است (البته در نظام مقدس اسلامی معلوم نیست که بودجه این هدایا از کجا تأمین می شود و نهاد برنامه ریزی کشوری چه ربطی با آموزش و پرورش دارد.). این حرکت حقیرانه موجب می شود که دیگر معلمان اعتراضشان بیشتر می شود. معلمان می گفتند که هزینه بیمارستان محمود بهشتی که در اعتصاب غذاست را ما می دهیم. حقوق ماهانه تمامی معلمانی که در زندانهای سراسر ایران هستند قطع شده و نوبخت فکر کرده است که می تواند با این حرکت در صفوف ما رخنه کند. آنان اضافه کردند که کسانی که با نوبخت ملاقات کرده اند نه تنها نماینده معلمان نیستند بلکه به خواسته های همکارانشان به خاطر منافع بسیار حقیر فردی پشت کرده اند. و آنان ادامه دادند که تا رسیدن به خواسته های برحقشان نه با تطمیع و نه با تهدید وزندان ایستاده اند.
نمی دانم که اگر همین خبر دیروز به خانم سوئدی و یا میزبان ایرانیش راجع به همکارانش و پایداریشان می رسید، چه واکنشی نشان می دادند. واقعیت را بگویم اصلا برایم اهمیت ندارد، زیرا آنچه که اصالت دارد همین پایداری است که رژیم را مستاصل کرده و برای رسیدن به آزادی باید بهای آن را پرداخت. در بخشی از آخرین نامه به بهشتی لنگرودی به تاریخ ۱۸  ماه اردیبهشت به لاریجانی رئیس قضائیه ولایت فقیه چنین آمده است:
با این وصف اگرچه ممکن است سخنان اینجانب موجب رنجش شما شود و ضابطان شما در صدد ایجاد پرونده‌ای جدید برای نگارنده‌ی این نامه برآیند؛ اما برای این بنده که از اول اردیبهشت‌ماه و در اعتراض به احکام رنگارنگ و ناعادلانه‌ای که برایم صادر گردیده، در اعتصاب غذا به سر می برم و برای رساندن پیام تظلم‌خواهی خویش از جانم مایه گذاشته‌ام، چیزی برای از دست دادن باقی نمانده‌است تا از آن وحشت داشته باشم. اینجانب با اینکه بعد از پانزده سال فعالیت آرام صنفی به این باور رسیده‌ام که گویی هیچ گوشی برای شنیدن و هیچ چشمی برای دیدن در اوضاع نگران‌کننده فعلی وجود ندارد؛ اما علیرغم همه‌ی نا‌امیدی‌ها، این نامه را نگاشته‌ام تا چنانچه به طور غیر‌منتظره مورد رویت شما قرار‌گرفت، کمی تامل کنید و اقدامی شایسته و عاجل انجام دهید. در غیر این صورت به فضل خدا امیدوارم، چرا که او بینا و شنوا است.
و من به انتظار روزی نشسته ام
که عدالت و آزادی یکدیگر را در آغوش کشند
حتی روزی که دگر نباشم
والسلام
محمود بهشتی لنگرودی
معلم زندانی

با خواندن همین چند خط هر دلیلی به جز ایستادگی و مقاومت در برابر بیعدالتی های ونابرابری ها رنگ می بازد. در هر کجای جهان که باشی.

دلتنگی
 
دلم می گیرد وقتی برفها آب می شوند

آن سفیدی ها به کجا می رود

دلم می گیرد وقتی که شکوفه ها می ریزند

گلبرگها را باد کجا می برد؟

شاید تقصیر از من است که به همه چیز زود عادت می کنم