زخمه تار بر زخمم مى نشيند
تا اعماق جان مى رود
و توئى كه پديدار مى شوى
هر ضربه اش سيلى فراموشى است
كه صورتم را سرخ مى كند
نفس تنگ مى شود
همان جا مى ماند
كنار طاقچه
خاطره هاى خاك خورده
سهیلا 21 آوریل 17
تا اعماق جان مى رود
و توئى كه پديدار مى شوى
هر ضربه اش سيلى فراموشى است
كه صورتم را سرخ مى كند
نفس تنگ مى شود
همان جا مى ماند
كنار طاقچه
خاطره هاى خاك خورده
سهیلا 21 آوریل 17
Inga kommentarer:
Skicka en kommentar