خانه را پر از موسيقى مى كنم
و ديوارها را به رنگ عشق مى آميزم
گلهاى خشك شده انتظار را
كه بر برگ برگش
غبار
و
دلتنگى
نشسته
به دور مى ريزم
حس حضورت
در رگهايم
جارى مى شود
خورشيد را هم دعوت كرده ام
كه
بيايد
با هم بنشينيد
و از روزهاى روشن حرف بزنيد
و ديوارها را به رنگ عشق مى آميزم
گلهاى خشك شده انتظار را
كه بر برگ برگش
غبار
و
دلتنگى
نشسته
به دور مى ريزم
حس حضورت
در رگهايم
جارى مى شود
خورشيد را هم دعوت كرده ام
كه
بيايد
با هم بنشينيد
و از روزهاى روشن حرف بزنيد
Inga kommentarer:
Skicka en kommentar