söndag 20 november 2016



زمین
آه اگر می دانستیم که یک زمین داریم
یک خورشید
و یک ماه
زخمهای تنمان یکی
شادی هایمان هم
وقتی بمبی به زمین می خورد
انگار که تن من شکافته می شود
قلبم پاره
گرد و خاک بمب نمی گذارد جائی را ببینم
صاحبان همین بمب ها از گرمایش زمین من حرف می زنند
می بینی
او نوزاد
من است
 که در میان زباله ها
لخت و عریان
افتاده است
آه اگر زمین می توانست حرف بزند
چه فریاد ها که می زد
برسر من
بر سر تو
و آنان که خاک را از خود می دانند
و دیوار از پس دیوار
و سیم خاردار از پس سیم خار دار
آه اگر زمین زبان داشت
سهیلا 20 نوامبر 16


Inga kommentarer:

Skicka en kommentar