söndag 1 maj 2022


دادگاه #حمید_نوری

روزهای آخر دادگاه فرامی رسد و داستان همان است که بود. مینا اسدی بر باطل خود پای می فشارد و در پی آن است که دون کیشوت را به عنوان قهرمان قالب کند. برای عبرت تاریخ به مینا اسدی یاد آوری می کنم . در روزهای اخیر شاهد بودیم که چگونه هنر به مزدانی چون پرویز پرستوئی و گوهر خیراندیش طینت پاسداری خود را در معرض دید قرار داده اند، بعضی حیرت کرده اند که چرا اسفندیار منفرزاده که زمانی در هیئت چپ حاضر می شد چنین نزول کرده است و برای پاسداری چون پرویز پرستوئی حنجره خود را پاره می کند. گوئی فراموش کرده اند که این نزول و یا بهتر بگویم سقوط زمانی شروع شد که در کنار ایرج مصداقی شروع به هرزه درائی کرد و با آبرو باختگان عکس یادگاری گرفت که توهم مخالف نظام را به مردم حقنه کند. شاید برای برخی که سعی می کنند حقایق را انکار کنند جای تعجب باشد، اما برای کسانی که درک روشنی از رژیم داشته باشند و بدانند که دشمن اصلی رژیم مقاومت سازمان یافته و در رأس آن مجاهدین هست اصلا تعجبی نداشت. در روند دادگاه دژخیم حمید نوری می گفت اگر اسم مجاهدین را بر لب بیاورد برایش گران تمام خواهد شد و از مجاهدین فقط با حرف «م» نام می برد.
خانم مینا اسدی امروز اسفندیار منفرزاده فردای شماست.
متن زیر را در روزهای آغازین دادگاه نوشتم و دوباره آن را برای بی بصری چون مینا اسدی تکرار می کنم.
من از آن گذشتم ای یار که بشنوم نصیحت
برو ای فقیه و با ما مفروش پارسایی
سعدی
کلامی با #مینا_اسدی
خانم اسدی بگذارید از این جا شروع کنم که در اوائل دهه شصت در روزهای پر تب و تاب و نفس گیر که به سختی می شد به آن نام زندگی نهاد با فردی دوست بودم که هوادار یکی از جریانهای خط سه بود، اگر درست. یادم باشد هوادار گروه سهند. دیدگاهایمان با هم خیلی متفاوت بود و کمتر از آنها صحبت می کردیم. روزهائی بودند که برای به سر بردن شبی در امنیت باید درها را می کوبیدی تا کسی تو را بپذیرد. مادر من با روی گشاده زمانی که من در شهر خودمان نبودم او را می پذیرفت و شب ها در خانه من مأمن و مأوا داشت . روزی به من گفته بود که :« سهیلا هیچوقت از شنیدن و یا دیدن چیزی تعجب نکن، در دنیای عجیبی زندگی می کنیم.» آن روز معنی و مفهوم حرفش را نفهمیدم و توجهی هم نکردم. بعد از چندی شنیدم که دستگیر شده و در همان شب دستگیری قبل از اینکه حتی پایش به زندان برسد و یا شلاقی بخورد، هر آن کس را که می شناخت لو داده بود و می گفتند ش با یک اتوبوس به زندان آمد. او حتی اسامی بعضی از شاگردان خود را که فقط به حرفهایش گوش داده بودند و اعتراضی نکرده بودند را به سپاه داده بود واز آن واقعه به بعد مفهوم «تعجب نکن »‌ در ذهنم جای خاصی پیدا کرده است. بعد از سالها که من در تبعید زندگی می کردم ، روزی زنگ زد و گفت دلش برای من تنگ شده و سئوال کرد که آیا دل من «سهیلا» برای ایران تنگ نشده است، چرا من حتی زمانی که مادرم در بیماری سرطان آخرین ساعات زندگی پردردش را می گذارند به ایران نرفتم ، چرا برای خداحافظی آخر با پدر هم همچنین !!! موقعی که جواب دادم که تا سرنگونی دلتنگی برایم مفهومی ندارد، برای اینکه اعتماد من را به خودش جلب کند بدون هیچ مقدمه ای شروع کرد به فحش دادن به خامنه ای که این مردک ایران را به گند کشیده ووو! راستش نه تنها هیچ اعتمادی به او نکردم بلکه بیشتر شک کردم کسی که دهها نفر بیگناه را به زندانهای وحشت خمینی کشانده ، چه دلیلی دارد به من تلفن بزند و بگوید دلتنگ من است . به گفته خودش تعجب نکردم.
خانم اسدی یادداشت شما را به هادی خرسندی را خواندم. حرفهای «ش» به یادم افتاد که تعجب بکنم یا نکنم.
چطور می شود یک زن، روشنفکر، شاعر، چپ از یک تواب که دهها نفر را لو داده است حمایت کند.
خانم اسدی
شما برای هادی خرسندی نوشته اید که می خواهید با مردم باشید، اشتباه نوشته اید شما ایرج مصداقی را انتخاب کرده اید. کسی که به جز خودش هیچکس دیگر را قبول ندارد، البته به ظاهر ! چون شواهد چیز دیگری می گویند.
خانم اسدی آیا شما موافق حکم اعدام هستید؟
جوابتان را نمی دانم اما می دانم که مصداقی طابق النعل بالنعل پیرو فتوای خمینی مبنی بر مباح شمردن خون مجاهدین است که در سال ۶۷ صادر شد. او گفت هر آنکه بر سر نفاق باشد باید اعدام شود. درست همین حرف را مصداقی می زند که می گوید برای مسعود رجوی باید دوگلوله استفاده کرد. یا زمانی که بازماندگان قتل عام ۶۷ را تهدید می کند که دست از هواداری مجاهدین بردارند وگرنه خائن هستند. این حرفها را شنیده اید و یا اینکه همه اشتباه می کنند.
بیش از ۱۵۰۰ زندانی سیاسی سابق و تعدادی که هم اکنون اسیر سیاهچالهای رژیم ضدبشری هستند نوشتند که ایرج مصداقی خط وزارت اطلاعات را پیش می برد. که به زعم شما همه آنها اشتباه می کنند و فقط شما خوب می فهمید.
مدارک دادگاه دژخیم حمید نوری یکی بعد از دیگری بیرون می آید و باید منتظر بود . تا این جای قضیه سوپر من خیالی شما لولوی سرخرمنی بیش نیست.
راستی برای شما سئوال نشد که چطور زندانی سابق شناخته شده ای مثل ایرج مصداقی می تواند اعتماد شکنجه گر و بازجوی سابق خودش را جلب کند و با او ارتباط ایمیلی داشته باشد. خود او در مصاحبه با بی بی سی ، می گوید که توانست روابط خصمانه بین نوری و همسر دخترخوانده اش را به روابط حسنه تبدیل کند و او به سوئد بکشاند (لو فرض که همه حرفهایش حقیقت داشته باشد. در کجای دنیا کسی با شکنجه گر خود روابط دوستانه برقرار می کند. و مهمتر اینکه چطور می شود که دژخیمی چون حمید نوری به فردی مثل مصداقی اعتماد کند.)
در حالیکه مدارک منتشر شده چیز دیگری را نشان می دهد.
طبق این اسناد، شوهر دختر خوانده حمید نوری به‌نام هرش صادق ایوبی از مدتها پیش در سوئد بوده و تبعه این کشور است. او ارتباطات فعال با ارگانهای اطلاعاتی - امنیتی رژیم آخوندی دارد و مستمراً به ایران رفت و آمد داشته است. در پرونده حداقل دو بازجویی از او با پلیس سوئد وجود دارد. یک بازجویی تلفنی است و به‌خوبی نشان می‌دهد که این فرد از قبل در موضوع حمید نوری با پلیس و مقامات قضایی سوئد در ارتباط بوده و در عین حال سفر حمید نوری به سوئد را برنامه‌ریزی کرده است. تاریخ این سند ۸نوامبر ۲۰۱۹ یعنی روز قبل از سفر حمید نوری به سوئد و دستگیری او در فرودگاه آرلاندای استکهلم است
احضار مصداقی به اوین توسط نوری و قول همکاری
۱۸-بر خلاف سایر زندانیان آزاد شده که دیگر سر و کاری با دژخیم نوری نداشتند، مصداقی شش ماه پس از خروج از زندان توسط نوری احضار می‌شود. در گزارش پلیس از بازجویی مصداقی در ۱۴نوامبر ۲۰۱۹ آمده است: «هر هفته او (مصداقی) مجبور بود برود به سازمان امنیت خودش را معرفی بکند و مورد بازجویی قرار بگیرد و زیر یک کاغذی را امضا بکند. خانمش در طی ۵سال هر هفته به آنجا مراجعه می‌کرد. بعد از شش ماه عباسی به شماره خانه ایرج زنگ زد و با مادرش صحبت کرد در مورد این‌که او باید برگردد به زندان اوین. مادرش آن موقع خیلی ترسیده بود. او نمی‌دانست چه اتفاقی قرار بود که بیفتد. ایرج هم نمی‌دانست برای چی او باید می‌رفت آنجا ولی به‌هرحال اینکار را انجام داد. او رفت به بخش دادستانی زندان اوین. به چشمش چشم‌بند زدند و او را بردند به آمفی‌تاتر، آنجایی که یک تعداد زیادی زندانیها بودند. هم زندانیهای معمولی و هم زندانیها سیاسی. او تعداد زیادی زندانی دید و عباسی که روی صحنه بود. عباسی از ایرج پرسید که برای چی دستگیر شده. در حالی‌که می‌دانست برای چی. ازش پرسید که موارد کیفرخواستش چی بود و آیا او حاضر به همکاری هست یا نه. ایرج گفت که او همکاری می‌کند. او از قانون اطاعت می‌کند و هیچ فعالیت سیاسی ندارد. بر اساس ایرج این مفهومش همکاری بود. عباسی همین‌طور سؤال می‌کند که او در مورد مجاهدین نظرش چی بود و ایرج می‌گوید او از آنها خوشش نمی‌آید و این‌که او هیچ فعالیت سیاسی ندارد. همه می‌ترسیدند برای این‌که دوباره دستگیر بشوند. ولی آنها به او اجازه دادند که برود. ».
نوشته اید که از آغاز ماجرا در جریان بودید. ای کاش حداقل این را نمی نوشتید که شما هم از همکاری با دژخیم اطلاع داشتید.
خانم اسدی شما ادعا می کنید که چپ هستید و شاید هم سوسالیست . چه دردناک که لحظه ای فکر نکردید که در چه دامی افتاده اید.
بگذارید بدون رودربایستی به شما بگویم أصلا مایل نیستم در قطاری باشم که شما مسافر آن هستید، کسی با کینه و متاسفانه بدون شناخت پرنسیپهای مبارزه با ضدخلقی ترین حکومت کنونی تاریخ جهان، جبهه دشمن را بر می گزیند.

Inga kommentarer:

Skicka en kommentar