fredag 20 september 2024

 


ای  عشق

فریاد سحرت

که چون آواز پرنده ای در حال پرواز بود را

از ورای ابرهای سیاه دلتنگی شنیدم

ای عشق

سایه های لرزانت در مهتاب بی رنگی

در  رسم هندسی خیابان

خسته

محو می شوند

اما

ای عشق

تو را در حبس نفس

در قاب های چارگوش

چون مدالی بر سینه ها

فریاد زدم

ای عشق

برای غربت ات

 در گوشه گوشه ی سرزمین آفتاب و نور

گریستم

ای عشق

نوید سفیدی آفتاب

را به انتظار نشسته ام

سهیلا دشتی

 


torsdag 19 september 2024



 

و اما #احمد_زیدآبادی ! او در یادداشتی کوتاهی به نام بایکوت در کانال تلگرامی می نویسد:

این پست‌های درجه چهارم و پنجمی که به برخی از اهالی رسانه و مطبوعات در نهاد ریاست جمهوری و برخی دیگر از وزارت‌خانه‌ها واگذار شده است واقعاً اینقدر اهمیت دارد که کیهان و اعوان و انصارش بر سر آن تحت عنوان "به کارگیری فتنه‌گران در دولت" قشقرق راه انداخته‌اند؟ این حرکات غوغاسالارانه و خودخواهانه و انحصارطلبانه مرا به یاد خاطرات زندانیان سیاسی دوران پهلوی از رفتار مسعود رجوی در زندان می‌اندازد که وقتی سازمان تحت کنترلش مثلاً فردی مانند مرحوم محمدعلی رجایی را بایکوت می‌کرد، حتی اجازه نمی‌دادند که مسئول سماور بند شود!

اولین سال پس پیروزی انقلاب ضد سلطنتی در رشته روزنامه نگاری وارد دانشکده علوم و ارتباطات شدم. هم زمان به عنوان دبیر مدارس راهنمائی در مدرسه راهنمائی پسرانه  در فلکه چهارم خزانه مشغول به کار بودم. در آن زمان محمد علی رجائی وزیر آموزش و پرورش خمینی بود و در طرفه العینی قانون مأموریت به تحصیل فرهنگیان را ملغی کرد که باعث اعتراضات بسیاری از معلمانی که وارد دانشگاه شده بودند گردید. تشکل معلم – دانشجویان شکل گرفت و من به عنوان نماینده زنان و آقائی که سوسیالیست بود به عنوان نماینده مردان  انتخاب شدیم. در مقابل وزارت آموزش و پرورش که در آن زمان در میدان بهارستان بود تجمع می کردیم و خواستار تجدید قانون مأموریت به تحصیل معلمان بودیم. بعد از فعالیت های زیاد برای ملاقات با وزیر وقت گرفتیم و من و شعیب همکارم راهی قرار ملاقات! شعیب زندانی دوران شاه بود و بعد از آزادی در روزنامه آیندگان ( که با یک جمله از خمینی که من آیندگان نمی خوانم به تعطیلی کشیده شده بود) ستونی به عنوان «یک چهره، یک طبقه» را می نوشت.

در راه به من گفت که آیا شناختی از رجائی دارم یا نه؟ جواب دادم: اصلا نمی دانم کیست ( هنوز حجاب اجباری نشده بود و من با لباس معمولی برای این ملاقات می رفتم).

گفت: رجائی یکی از متعصب ترین مذهبیونی بود که در زندان دیده ام. او حتی لباس هایش را روی بند رخت ما و مجاهدین خشک نمی کرد. بعد از وضو دستهایش را در هوا نگاه می داشت تا خشک شوند. به هیچ عنوان با یک مجاهد و یا یک فدائی روی خوش نشان نمی داد. حواست باشد، شاید لازم شد که روسری به سر کنی!

به او گفتم: من این کار را نمی کنم.

به هر روی وارد اتاق انتظار شدیم و در حیاط وزارت تعداد کثیری از معلم – دانشجویان برای حمایت از ما حضور داشتند. مسئول دفتر رجائی نگاهی به من انداخت و گفت: شما با این وضع ظاهر می خواهید به دیدار آقای وزیر بروید؟

در جواب گفتم: کدام وضع؟؟

گفت: جناب وزیر از دیدار با شما به خاطر اینکه بی حجاب هستید شما را نمی پذیرند!

در جواب گفتم: به آقای وزیر بگوئید، اگر از ملاقات صرف نظر کنند، من به همه کسانی که در حیاط ایستاده اند می گویم اعتصاب کنند و به سرکارهای خود نروند!

جواب کاری بود و ما برای گفتگو با رجائی وارد اتاق او شدیم. در تمام مدت ملاقات سرش پائین بود و حتی یکبار هم سرش را بلند نکرد. من زنی بی حجاب بودم و شعیب همزمان با او در زندان بود و شناخت خوبی از او داشت. کارزار ما برای رسیدن به هدفمان طولانی بود که در این مطلب نمی گنجد.

آشنائی که او نیز در زندان شاه بود، از رفتار مرتجعانه رجائی نقل می کرد: رجائی برای نوشیدن چای دستش را به سماور نمی زد و از این کار احتراز می کرد، چون به زعم او مارکسیست ها نجس بودند، که #مسعود_رجوی به او گفته بود که دست از این رفتار زشت بر دارد.

احمد زیدآبادی مثلا شما روزنامه نگار هستید و اهل قلم، لطف بفرمائید و بگوئید از کدام زندانی سیاسی نقل می کنید. نکند منظور شما آنان باشد که مثل #فائزه_رفسنجانی، که توبه نامه نوشت و آگاهانه مبارزه و مقاومت زندانیان زن را به دیکتاتوری شبیه کرد، کسانی باشد که شاها سپاس گفتند و از زندان آزاد شدند.

البته از شما انتظاری نیست که با فاشیستی چون امیر طاهری به گفتگو می نشینید و در مقابل آخوند طائب وقتی که از دوران زندان خود سخن می گوئید جرأت گفتن کلمه «شکنجه» را ندارید و می گوئید مورد «اذیت و آزار» قرار گرفته اید.

چرا ذکر نکرده اید که رجائی به علت هواداری از مجاهدین زندانی شد و بعد از کودتای  اپورتونیستی علیه سازمان مجاهدین به ارتجاع پیوست!

نمی روید! سئوال این است  نقل روایت های دروغ به شما تنها کمکی که می کند این است که مثل فائزه رفسنجانی به زندان نمی روید! سئوال این است «به چه بهائی»؟؟؟؟ 

در این ارکستر ارتجاعی هماهنگ به رهبری #خامنه_ای علیه #سازمان_مجاهدین ساز شما جز صدای وزوزی بیش نیست  

 

tisdag 17 september 2024



#نسرین_ستوده، #فائزه_رفسنجانی  خبرهای زندان حتی به ما که سالهاست در خارج از کشور در تبعید زندگی می کنیم، می رسد!!

نوشته های رقت بارتان اولین بار به در سایت ایران وایر، متعلق به مازیار بهاری که گذشته اش روشن است و بعد از آزادی از زندان و مبادله او با چند آمریکائی به ینگه دنیا رفت و از هیچ کوششی برای استمرار نظام در لباس اصلاحطلبی فروگذار نکرد، منتشر شد.

چرا رقت بار، برای اینکه به دستور و برنامه ریزی به سربازان شناخته شده ولی فقیه دست به قلم برده اید. برای اینکه بر خلاف ادعاهایتان اعدام و شکنجه را تأئید کرده اید، برای اینکه بر خلاف ظاهر بیگناه  و هم بر خلاف عرف و دین دروغ گفته اید.

بوی مشمئز کنده وادادگی از تمامی کلمات تان حس می شود. فکر نکنید که مردم نمی فهمند! خوب هم می فهمند .

مردم می پرسند که چرا اصلاحطلبان حکومتی زندانی به هر بهانه ای، از زندان مرخصی می گیرند.

مردم به یاد می آورند که شاهرخ زمانی حتی  یک روز برای ازدواج دخترش مرخصی نگرفت و در زندان جان خود را به طرز مشکوکی از دست داد.

مردم بهنام محجوبی را به یاد می آورند که با چه شقاوتی از فرستادن او به بیمارستان جلوگیری کردند و جان جوانش را از دست داد.

مردم محسن دکمه چی را به یاد می آورند که فقط به اتهام کمک مالی به سازمان مجاهدین زندان بود و در زندان تحت شکنجه های روزانه قرار گرفت. به سرطان پانکراس مبتلا شد و مرخصی استعلاجی اش را مشروط به اظهار ندامت و پشیمانی اش در مقابل دوربین کردند.

مردم نیک می دانند که سعید ماسوری با بیش از دو دهه زندان بدون یک روز مرخصی نسبت به مرگ خاموش بعضی از زندانیان به علت عدم رسیدگی پزشکی  در همین روزها هشدار داد

مردم به یاد می آورند که در قرچک بعد از قیام 88 چندین نفر از جوانان در زیر شکنجه های بی امان جان دادند.

مردم به یاد می آورند که خانم نسرین ستوده، شما، بله خود شخص شما وقتی که از یکی از مرخصی هاتان به زندان برگشتید، چنان سیلی محکمی به گوش یکی از زنداینان مقاوم نواختید، چون جای شما را گرفته بود.

مردم سئوال می کنند که تفاوت زینب جلالیان با بیش از هفده سال حتی یک روز مرخصی نداشته است و شمایان چپ و راست برایتان کارزار می گذاشتند، تا "آن سان سوچی" ایران آزاد شود (حتما از سرنوشت او اطلاع دارید که دستور قتل عام صادر کرد و جایزه صلح او را پس گرفتند.) بی نهایت به او شبیه هستید.

مردم نیک می دانند که مریم اکبری منفرد تنها به جرم دادخواهی خون برادران و خواهرانش که در قتل عام 67 اعدام شده شده اند. نزدیک به پانزده سال بدون یک روز مرخصی در زندان سمنان در تبعید به سر می برد و با وجود بیماریهای مزمن از دادن داروهایش به او خودداری می شود.

فراموش نکنید این اعتبارو شهرت کاذب شما (هر دوی شما) به علت این است که دیگر زندانیان مقاومت کرده اند و شمایان بر آن موج ها سوار شده اید.

مردم از خارج از زندان می پرسند که چه شد که فائزه رفسنجانی مصیبت نامه اش را در شهریور ماه 403 بدون ذکر تاریخ روز انتشار داد؟ به این علت که نتیجه انتخابات نمایشی خامنه ای و بیرون آمدن پزشکیان از صندوق جادوی او در روز نهم تیرماه اعلام شده بود. می خواستید مظلوم نمائی کنید؟

مردم سئوال می کنند که چرا هردوی شما نسبت به حکم اعدام زندانیان زن هیچ واکنشی نشان نداده اید و به همبستگی  زندانیان سیاسی در سه شنبه های نه به اعدام اشاره نکرده اید.

 

اما من جوابش را می دانم بسیار ساده، ضربه گزارش جاوید رحمان آنچنان برای خامنه ای و کلیت رژیم سنگین بوده که تمامی سربازان شناخته شده و ناشناخته  شده اش را وارد میدان کرد که به او لبیک بگویند. در حقیقت نوشته های شما لبیک به خامنه ای بود.

نسرین ستوده در بخشی از نامه اش به عنوان «تمام قد از فائزه رفسنجانی حمایت می کنم»، نوشته است:  

 بند زنان زندانی سیاسی قدمتی سیزده ساله دارد. بند زنان دیروز و امروز تشکیل نشده. بر سبیل اتفاق هم تشکیل نشده. کسانی بوده اند که به ساختن آن،که مهم ترین وجه اش ، ساختن روابط انسانی اش بوده است، پرداخته اند و آجر به آجرش را بالا برده اند تا به این قامت رسانده اند. درخرداد ۱۳۹۰ و در زمانه ای که جنبش فمینیستی در ایران اوج می گرفت و حکومت نمی توانست نقش زنان را نادیده بگیرد، این بند تشکیل شد!

خیر خانم ستوده !!!! به همین راحتی نمی توانید بر اعدام ها و شکنجه های دهه سیاه شصت خط بطلان بکشید، هیهات از این همه خودخواهی !!

جاوید رحمان در گزارش خود به عنوان جنایت های سبعانه سالهای 61-60 و قتل عام 67 می نویسد که چگونه زنان و مردان بدون محاکمه و یا با محاکمه های دو یا سه دقیقه ای توسط هیئت مرگ به قتلگاه فرستاده شده اند. او از اعدام دختران جوان و زنان حامله در زندان گزارش می دهد. گزارش او به عنوان سند جنایت علیه بشریت و نسل کشی در سازمان ملل متحد ثبت شده است. او خواستار محاکمه آمران و عاملان جنایت های مداوم بر علیه حقوق بشر در ایران شده است. حتما نیک می دانید که جنایت علیه حقوق بشر مشمول زمان نمی شود.

بانوان نا محترم تاریخ مبارزه از شمایان شروع نشده است، خودشیفتگی را کنار بگذارید

فکر کرده اید می توانید خامنه ای و دستگاه سرکوب اش را نجات دهید؟

نوشته شما دقیقا آن روی دیگر شعار یاسمن پهلوی است که آرزوی مرگ چپ ها و مجاهدین را کرده بود. نوشته شما آن روی دیگر حرفهای فرح پهلوی است که از "روحانیون پاکدل" خواسته بود که نمی دانم چه و چه بکنند.

شمایان به فرموده نوشته اید که نه تنها سنگر مقاومت زنان و مردان در زندان را بهم بزنید بلکه  در خواست قتل عام دگراندیشان شریک شده اید.

برای نجات نظام خیلی دیر وارد عمل شده اید!! 

torsdag 5 september 2024

 استراتژی سرنگونی، کانونهای شورشی


قیام مردم ایران وارد مرحله جدیدی شده است.

شقاوت و بی رحمی که خامنه ای دستورش را داد بار دیگر بیانگر این بود که نظام در کلیت خود توان هر جنایتی را که به اذهان هم خطور نمی کند، دارد. واکنشی که از مردم دیده می شود، فقط حول یک محور است و آن هم سرنگونی است. گزارشهائی که از ایران می رسد نشان از این دارد که اکثریت مردم خواهان سرنگونی نظام هستند. از سوی دیگر بر کسی پوشیده نیست که خامنه ای و قوه قضائیه اش تا نفس آخر حاضر هستند که قتل عام کنند. اینان که با وقاحت مزدوران خود را وارد میدان می کنند که تا بگویند دستور تیر دادند. فرماندار قلعه حسن خان پا را از این هم فراتر گذاشته و اعلام می کند که خودش دستور تیر را صادر کرده است. به همین رو فرماندار ماهشهر که می گوید همه آنان را در نیزار گیر انداختیم و به بحمدالله همه را از میان بر داشتیم (نقل به مضمون). خامنه ای و روحانی هم قبل از آن دستور آتش به اختیار را صادر کرده بودند.
 در نامه ای که از نرگس محمدی که در دهم ماه آذر از زندان نوشته و در رسانه های اجتماعی انتشار پیدا کرد، می توان به عمق فاجعه بیشتر پی برد. او می نویسد:‌ که جوانی را در بهداری زندان اوین دیده است. جوان به او گفته است که از روزی که بازداشت شده ام حتی بتادین هم روی زخمم نریخته اند. نرگس محمدی به او می گوید: اصرار کن که دکتر پایت را معالجه کند. در جواب این جوان می گوید: من که قرار است اعدام شوم چه فرقی می کند، با پا و یا بدون پا! نرگس محمدی در نامه اش ادامه می دهد که این جوان از همان طبقه ای بود که قرار بود جمهوری اسلامی خادمشان باشد. در پایان نامه او خاطر نشان می کند که سرکوب هر اعتراضی بسترساز شکل گیری قدرتمندتر، اعتراضات و حق خواهی های بعدی خواهد شد.
خانمی دیگری در پیامی می نویسد:
روح وروان ما متلاشی شده قلبمان هرروز با عکسهای جدید آتیش میگیره چهره ها همه غمگین وپراز خشم دست ودلمون به هیچ کاری نمیره! ولی بین مردم خبرمیاد که برای دی ماه برنامه دارن خدا کنه واقعی باشه چند روز پیش توبیمارستان... بودم پراز تیر خورده با هوشیاری ۳یا۴درصد که توآی سی یو بستری هستن یکی از زخمیها پسر۱۸ ساله که تیر به دستش خورده بود دکترا مجبور شدن دستشو قطع کنن زخمی های رودهن وبومهن توبیمارستان... هستن! ( به خواست او نام بیمارستانها حذف شده است.) او در پایان پیامش می نویسد:
از این سموم که به طرف بستان گذشت
عجب که بوی گلی هست ونسترنی
میدونم مثل کوه مقاوم وصبرم بی انتها وامیدم به فردا

قیام آبانماه و قساوت بی حد و حصر ولی فقیه سه مورد مشخص را نشان داد.
۱ـ رژیم در بن بستی قرار دارد که حدی بر آن متصور نیست
۲ـ خامنه ای بسیار تضعیف شده است
۳ـ استراتژی سرنگونی تثبیت شده است.
درچنین شرایطی بیانیه موسوی نخست وزیر دوران خمینی و مواضع رضا پهلوی فرزند دیکتاتور سرنگون شده قبلی جالب توجه است.
در مورد بیانیه موسوی مهمترین نکته این است که چه بیانیه با اجازه مقامات نظام انتشار پیدا کرده باشد و چه بدون اجازه حاکی از تضیعف خامنه ای در خود نظام است. نکاتی که در این بیانیه آمده است روشن می کند که موسوی هنوز از گذشته خود ابراز پشیمانی نکرده است. موسوی می توانست در ضمن مشابه دانستن کشتار آبانماه با هفده شهریور می توانست از قتل عام دهه شصت و مهمتر از همه از قتل عام بیش از سی هزار نفر در سال ۶۷ به عنوان نقاط تاریک نظام نام برد و از نقش خود در این کشتارها بگوید و از مردم بخواهد که او را همانند دیگر آمران و عاملان تمامی کشتارهای نظام به دادگاههای ذیصلاح ببرند و جرم خود را بپذیرد. باید قبول کنیم که عبارت “معرفی آمرین و مباشرین این کشتار و محاکمه علنی آنها» جز با سرنگونی نظام امکان ندارد. بنابراین وقتی که او از نظام قاتل و آدمکش حاکم که آمرین و مباشرین جنایت هستند درخواست معرفی و محاکمه علنی می کند آشکارا قدم روی خون شهدای قیام می گذارد و مفهوم عدالت را به تمسخر می گیرد گویی که قاتل خودش می تواند خودش را محاکمه کند و از چنین محاکمه یی آنچه حاصل میشود این است که نظام سرجایش بماند و مثل دوران طلایی مورد ادعای موسوی بگوید که خودشان خودشان را کشته اند و خودشان خودشان را شکنجه کرده اند. کما اینکه حرف سخنگوی دستگاه قضائیه رئیسی عینا همین جملات است. به نظر می رسد موسوی پایان ماجرا را متوجه نشده است.
درمورد فرزند دیکتاتور سابق هم که به پولهای سرقت شده از مردم ایران توسط پدر و پدربزرگش و مهمتر از آن به غصب حق حاکمیت مردم ایران که به عنوان ودیعه الهی اما به ضرب کشتار آزادیخواهان ایران قباله اولاد ذکور سلطان شده دل بسته است، باید گفت مردم ایران خون نمی دهند که از ولایت شیخ به سلطنت فاسد شاه تسلیم شوند.
 چیزی که رژیم آخوندی هم خیلی از تبلیغ آن نان می خورد و بخصوص هر وقت که قیام بالا می گیرد خیلی تبلیغش را می کند تا خودش را تثبیت کند و الا مأموران امنیتی آخوندها معلم و فرهنگی شریف و آزاده آقای هاشم خواستار را تحت فشار نمی گذاشتند که مجاهدین خط قرمز نظام هستند، ولی خوب است با تلفن آنها با رضا پهلوی تماس بگیرد و همکاری کند ! از سوی دیگر رضا پهلوی هم که خط درمیان برای پاسداران و نیروهای مسلح و انتظامی رژیم دست تکان می دهد. پاسکاری ننگینی که تاریخ رنج و محنت مردم ما را رقم زده است.
درحالیکه ملت ایران این چنین خون فشان برای آزادی قیمت می دهد، به این تشنگان قدرت و شیفتگان سرقت حق حاکمیت ملت، فقط باید گفت که بهتر است بروند شرم کنند.
رضا پهلوی با زرنگی تمام و کلی گوئی می خواهد خود را به جنبش بچسباند. در اطلاعیه ای که در این نوشته است هیچ نکته ای تازه ای وجود ندارد. جملاتی که شاید خودش هم معنی آن را نمی داند و آن را می نویسد ویا به اسمش می نویسند.
در این پیام او می گوید; فراهم آوردن ابرازهای آمادگی ملی برای رهبری سیاسی دوران گذار، مسئولیت همگی ماست. این "ماست" چه کسانی هستند، مشخص نیست. آمادگی ملی چه معنی دارد زمانی که در بیش از ۱۸۰ شهر مردم دست به اعتراض زده اند، نزدیک به هزار نفر جان خود را از دست داده اند. بیش از ۱۰۰۰۰ نفر زخمی و بیش از ۱۲۰۰۰ نفر دستگیر شده اند. اگر این آمادگی ملی نیست، پس چیست. ابراز شما چیست؟ و دوباره می نویسد:‌ به عنوان یک سرباز، لحظه ای از بدوش گرفتن سهم خود در این کارستان ملی از پا نخواهم نشست. سرباز به معنی این است که باید نظامی باشد و بدوش گرفتن سهم یعنی تفنگ برداشتن و مبارزه کردن. نه این چنین نیست در پایان می فرمایند که "هر چه کم هزینه تر کردن گذار از حکومت اسلامی به حکومت ایرانی، ابزارهای خودش را نیاز دارد."
باز هم دوگانه گوئی و چند پهلو حرف زدن حکومت ایرانی یعنی چه ؟ حکومت یا سلطنتی و یا جمهوری!! با این عبارات در هم ریخته به جز آنان که علاقه دارند فریب بخورند و یا منتظر از ما بهترانی هستند که بیاید و شر نظام از سرشان کم کند، کسی خام نمیشود. این نظام با شقاوت مافوق تصورات بشری ذات خود را بارها نشان داده است. جبهه براندازان واقعی از کسانی تشکیل می شود که بر خود تکیه دارند و از دادن بها برای آزادی هیچ ابائی ندارند. کانون های شورشی نشانگر استراتژی درست و واقعی سرنگونی هستند.

 

عواقب مرگ سلیمانی




مرگ قاسم سلیمانی ضربه جبران ناپذیری را به پیکر فرتوت و پوسیده ولی فقیه و کل نظام وارد کرده است.

این خبر روزهاست که در صدر اخبار بین المللی بازتاب داشته است. بدون شک نبود سلیمانی در روند سیاسی منطقه تأثیر گذار خواهد بود و در آینده نزدیک شاهد تحولات مهمی چه در ایران و چه در منطقه خواهیم بود.
مسعود رجوی رهبر مقاومت ایران بلافاصله در پیامی موضع مقاومت مردم ایران را تشریح کرد و آن را طلیعه سرنگونی نظام اعلام کرد. در مورد پیام مسعود رجوی نکات روشن است. ادامه خط و استراتژی است که مقاومت ایران در طول این سالها داشته است. اما شنیدن صدای خود او شور و شعف زاید الوصفی را در میان ایرانیان خواهان سرنگونی ایجاد کرد و آنان که تحت هر نام و عنوانی خواهان ماندگاری رژیم هستند را بار دیگر بور کرد، که سالها در مورد سلامت او رجز خوانی می کنند.
در این مطلب در مورد تحلیل ها و واکنش هائی که تا به حال دیده شده را مورد بررسی اجمالی قرار داده می شود.
در رسانه ها و مطبوعات بین المللی در مورد بر خورد با این واقعه تحلیل های ضد و نقیض خوانده و شنیده می شود. رسانه های غربی و شاید کشورهای بزرگ سرمایه داری تقریبا مثل یک کر هماهنگ تحلیل هائی را ارائه می دهند و بر آنند که کشته شدن سلیمانی را قبای عثمان کنند و مثل چماقی بر سر ترامپ فرود آورند. دمکرات ها در جستجوی آراء مردم آمریکا سعی دارند که با تکیه به مسائل بین المللی ترامپ را تضعیف کنند و این مسئله را از یاد برده اند که در تمامی انتخابات آمریکا تکیه بر مسائل داخلی مثل ایجاد کار و بهداشت و کم یا زیاد کردن مالیات های مردم بوده که باعث پیروزی و شکست کاندیدای انتخابات می شود. از سوی دیگر دمکرات ها نیز خودشان از ماهیت رژیم خوب خبر دارند و نمی توانند به راحتی به نفع رژیم تبلیغ کنند.
سرخط تحلیل های این رسانه هائی که به اصطلاح خط لیبرال و یا چپ دارند را در محور های زیر می توان دسته بندی کرد
ـ اینکه ترامپ اجازه نداشت که چنین کاری را بکند و حرکت او صلح بین المللی را تهدید می کند و باید او این مسئله را سیاسی حل کند. چون ایران (رژیم) خواهان گفتگوی سیاسی است.
در این مورد بیشتر روی استقلال جغرافیائی کشور عراق متمرکز هستند. با حمله موشکی رژیم به قرارگاههای عین الاسد و اربیل آمریکا که صبح روز چهارشنبه ۱۸ دیماه، ادعای استقلال کشور عراق و اینکه آمریکا خاک کشور دیگری را مورد تجاوز قرار داده است، را زیر سئوال می برد. در ضمن سعی برآن دارند که دخالت های رژیم را در منطقه بسیار کمرنگ کنند.
این رسانه ها فریادهای رژیم را در مورد حمله های تلافی جویانه را زیر چشمی رد می کنند و این ادعا که بزرگترین حمله تلافی جویانه همان سه روز عزاداری بود که قدرت رژیم را نشان داد را بارها و بارها تکرار می کنند. در این قدرت نمائی تلافی جویانه یعنی به گورفرستادن جلاد قاسم سلیمانی بیش از ۵۰ نفر جان خود را از دست دادند و صدها نفر مجروح شدند. رهبری که ادعای مدیریت جهانی را دارد از برگزاری به گور سپردن مهمترین نفر خودش عاجز است.
ـ مردم عراق از آمریکا بیش از ایران نفرت دارند.
مردم عراق بیش از سه ماه که در خیابانها تظاهرات می کنند و کشته ها داده اند. شعار اصلی تظاهرات آنان اخراج ایران و نیروهای ایرانی از عراق بوده است. پاره کردن عکسهای خامنه ای و قاسم سلیمانی اتفاقی مستمر در این سلسله تظاهرات در شهری مختلف عراق است. با لنگه کفش به صورت خامنه ای و سلیمانی نیز هم چنین. تظاهرات مردم عراق موجب برکناری عادل مهدی و استعفای برهم صالح رئیس جمهور عراق شد. بعد از حمله موشکی رژیم به مقرهای آمریکائی مردم عراق بیش از پیش خواستار خروج نیروهای ایرانی از عراق هستند. در همین مورد خبری در مورد واکنش برهم صالح نسبت به حمله موشکی در سایت خبرگزاری ایرنا انتشار پیدا کرد که بلافاصله حذف شد. لازم به توضیح است که به گزارش ایسنا برهم صالح در توئیتی از اینکه عراقی ها در این حملات صدمه ندیده اند ابراز خوشحالی کرده است. در حالیکه برهم صالح در حساب توئیتر اصلا در مورد حمله موشکی چیزی ننوشته است. در توضیح علت حذف چینن آمده است.
 این صفحه از دسترس خارج شده است.
با پوزش از مخاطبان محترم؛ این صفحه به دلیل ملاحظات حقوقی و یا خطای حرفه‌ای در تنظیم و درج خبر، موقتاً از دسترس خارج شده و محتوای آن در حال بررسی مجدد است.
چهارشنبه ۱۸ دی ۱۳۹۸ - ۱۲:۵۹:۲۰ (وقت ایران) - ایرنا.

ـ مرگ سلیمانی باعث تحکیم قدرت رژیم خواهد شد، بین سران نظام اتحاد به وجود خواهد آمد و مردم ایران برای مقابله با آمریکا در کنار رژیم خواهند ایستاد. دو مثال کوتاه
۱ـ دختر سلیمانی از روحانی می خواهد که انتقام خون پدرش را بگیرد و روحانی می گوید صبر داشته باشید همه انتقام می گیرند. فردای آن روز او در مقابل دروبین ها عموهای تروریست خود یک به یک نام برد و از آنان خواست که منتقم خون پدرش باشند.
۲ـ باید تظاهرات چند ده نفر در خیابانهای تهران اشاره کرده که بر علیه جهانگیری معاون حسن روحانی شعار بیشرف، بیشرف سردادند.
ـ سلیمانی را به عنوان فردی محبوب در ایران معرفی کنند و همان عبارات سردار عارف و سردار دلها را که رژیم و ایادیش مثل نقل ونبات خرج می کنند را مورد استفاده قرار می دهند. سلیمانی به جای قاتل با پیشوند جنرال نام برده می شود و سعی بر آن است که از گذشته سیاه او نامی برده نشود. در این خبرها اصلا در باره دستگیری کسانی که در فضای مجازی از مرگ قاسم سلیمانی خوشحال شدند چیزی گفته نمی شود. در مهد کودک ها، دبستانها و مراکز آموزشی کودکان و جوانان را به اجبار وادار به عزاداری کردند. نکته ای را باید اضافه کرد آنان که برای مرگ قاسم سلیمانی دل سوزاندند افراد تازه ای نبودند. اینان در تمامی لحظات حساس چوب زیر بغل نظام شدند، چه آن موقع که انگشتهای رنگی شان را به دوربین ها نشان می دادند و چه آن موقع که پول در آوردنشان را مدیون قاسم سلیمانی بودند که امنیت شان را تأمین کرده است. لابیست های رژیم هم کم نگذاشتند. کسانی چون اردشیر زاهدی از قبر سر برآوردند و نه تنها نامی از جنایایش نبردند بلکه او را به عنوان نماد ملی معرفی کردند. در بخشی از پیام مسعود رجوی در این مورد مزدوران گشتاپوی آخوندی در داخل و خارج از کشور چنین آمده است:
تمامی پرونده‌ها و ارتباطات و وجوه دریافتی برملا می‌شود. بدون شک در برابر عدالت و قانون قرار می‌گیرید. دست داشتن در خون مجاهدین و فرزندان رشید این میهن کیفری سخت و سنگین دارد قبل از سرنگونی رژیم تسلیم اراده خلق شوید. از جنایتها و پلیدیهای خود در خدمت به این رژیم علیه مقاومت و انقلاب نوین مردم ایران دست بشویید. از سرنوشت ساواکیهای شاه عبرت بگیرید. گمان نکنید که با هفت خطی و هفت رنگی می‌توان از کیفر جنایت و شقاوت در امان ماند.
نابودی قاسم سلیمانی بار دیگر خطوط بین مردم و دشمن آنان را روشن تر کرد و مدعیان دروغی را رسواتر!
 فرض محال، محال نیست. فکر کنیم که تمام چیزهائی را که مرگ قاسم سلیمانی موجب شد مثل اتحاد بین سران نظام و محبوبیت او، نفرت مردم از آمریکا ووو درست باشد. سئوال مهم و اساسی این است که آیا رژیم توان آن را دارد که فقر را از بین ببرد؛ کار ایجاد کند. رژیمی که ۲۲۰ میلیون یورو در اوج فقر و مصیب مردم برای گسترش عملیات تروریستی نیروی قدس ازصندوق ذخیره مردم ایران هزینه می کند، وحشت از این دارد که نیروهای وابسته اش در لبنان، یمن، سوریه و مهمتر از همه عراق به علت مضیقه مالی از او رو بگردانند. بر اساس تجربه باید گفت که آنچه که رژیم ادعایش را دارد همیشه معکوس است. مرگ قاسم سلیمانی نه تنها اتحادی را موجب نمی شود بلکه تضادهای عمیق بین مردم از یک طرف و رژیم از سوی دیگر را بیشتر بارز می کند. زمان به نفع مردم ایران و منطقه و به ضرر ولی فقیه است و همانطور که مسعود رجوی بشارت داد سرنگونی سرنوشت محتوم ولی فقیه است.

 

 انتخابات رژیم کور می کند، شفا نمی‌دهد



سرکوب وحشیانه تظاهرات آبانماه نشانگر ضعف مفرط رژیم است که باید برای بقای خود دست به هرکاری بزند.

این حرفهای فائزه رفسنجانی در مصاحبه ای با خبرنگار رادیو سوئد یکماه بعد از تظاهرات آبانماه است. او در همین مصاحبه می گوید که انتخابات آتی مجلس(رژیم) را تحریم خواهد کرد. در بخشی از مصاحبه می گوید مردم از روحانی رو برگردانده اند و می دانند که او ناتوان از تغییرات و حل مشکلات به سود مردم است. در این مصاحبه بارها خبرنگار از او سئوال می کند با توجه به این همه مشکلات برشمرده، آیا رژیم ماندنی است؟ او از پاسخ دادن می گریزد و در انتها می گوید که با سقوط رژیم موافق نیست. لازم به یادآوری است که این حرفها قبل از مرگ قاسم سلیمانی و حمله موشکی رژیم به هواپیما اواکراینی است. این یادآوری مختصری بود که دورانی که رژیم در آن به سر می برد را بیشتر مورد توجه قرار دهیم.
قبل از اینکه به نکاتی در باره انتخابات رژیم اشاره کنم لازم به یادآوری است که هر انتخاباتی اعم از ریاست جمهوری، مجلس خبرگان و مجلس رژیم هیچ مشروعیتی ندارد. چه که بر اساس ماده پنج قانون ولی فقیه حضور مردم در انتخابات محلی از اعراب ندارد. "در زمان غیبت حضرت ولی عصر «عجل الله تعالی فرجه» در جمهوری اسلامی ایران ولایت امر و امامت امت برعهده فقیه عادل و باتقوا، آگاه به زمان، شجاع، مدیر و مدبر است که طبق اصل یک صد و هفتم عهده دار آن می گردد." این ولی الامر مسلمین در تفسیر قانون اساسی این چنین تعریف شده که کسی است که فرمان می دهد و دیگران اجرا می کنند و یا کار مسلمانان در دست اوست. حالا این رهبر با همه این تفاسیر عاجز است و با هر لطایف الحیلی می خواهد مردم را برای نمایش به پای صندوق بکشاند. در یک کلام یک نفر، با حمایت همین قانون که بعضی مخالف نمایان آرزوی برگشت به آن را داشتند، بیش از کل جمعیت ایران حق دارد.
در دوره های پیشین، انتخابات ویترینی زشت از به اصطلاح مردمی بودن آن بود. خبرنگاران خارجی به راحتی ویزای ورود می گرفتند و گزارشهای شرکت گسترده مردم از سوی این خبرنگاران رسانه های بین المللی را پر می کرد. البته واضح بود که از ترس اینکه ویزای ورود را از دست بدهند گزارشات خود مطبوع طبع آخوندها می کردند و با چاشنی صادق زیبا کلام به عنوان مخالف آن را به خورد مردم می دادند. حجاب اجباری در این روزها خیلی هم اجباری نبود و زنانی اجیر شده زحمت نشان دادن این آزادی را به دوش می کشیدند و هنربه مزدانی نیز انگشتهای جوهری خود را نشان می دانند و عکسهای خود را در صفحات مجازی می گذاشتند. تعداد شرکت کننده در انتخابات مصرف خارجی داشت. بعد از انتخابات هم وزرای امور خارجه رژیم تعداد شرکت کننده ها را به دهها برابر اضافه کرده بودند خرج محبوبیت خود می کردند و به گفته ای خود را وجیه‌المله نشان می دادند. اما در داخل کشور با دلیل بسیار زشت و مسخره انتخاب بین بد و بدتر خود را از پاسخگوئی به مشکلات مردم بری می دانستند. اما آن سبو بشکست و‌‌ آن پیمانه ریخت. در دوسال گذشته سلسله قیامها و حضور گسترده مردم در خیابانها دوران جدیدی را بشارت می دهد. روحانی با ذلالت هر چه تمامتر به مردم می گوید بیائید آشتی کنید و در انتخابات شرکت کنید. خود شیخ کلاش خوب می داند که مردم از آنان روی برگردانده اند و با این حرفهای بی محتوی نمی توان آنان را به صحنه آورد. از قبل معلوم است که رژیم با میدان آوردن مزدوران خود سعی دارد نمایش را کمی هیجان انگیز تر نشان دهد.
حال در دورانی هستیم که خود برگزاری انتخابات برای رژیم معضل بزرگی است. سران حکومت شعارهای مردم را خوب شنیده اند و نیک می دانند که روزهایشان شمردنی است. مهمترین بحث سرنگونی و مبارزه برای رسیدن به خواست موجه مردم است. در تمامی صحنه ها رژیم در استیصال مطلق به سر می برد. رسوائی های بزرگ تروریستی در گوشه و کنار جهان بیشتر طینت ضد بشری رژیم را آشکار می کند. ایادی رژیم در خارج از کشور به بهانه صلح و ضدیت با آمریکا از به صحنه آوردن مردم کشورهای مختلف اروپائی و آمریکا عاجز هستند. در یکی از این نمایش ها حزب به اصطلاح چپ ایران در کنار اعضا نایاک صحنه گردان برنامه بودند که تعداد شرکت کنندگان به زحمت به صد نفر می رسید.
مهمترین نکته ای که شایان توجه است این است که با تمامی موارد گفته شده رژیم به خودی خود سرنگون نمی شود و باید آن را سرنگون کرد تا بتوان از آزادی و دمکراسی حرف زد. در این مسیر اگر فردی و یا جریانی بخواهد نقش مهم مجاهدین را برای سمت و سو دادن مبارزه انکار کند به بیراهه رفته است. بعد از گذراندن مسیری پر نشیب و فراز به این روزهای تعیین کننده رسیده ایم. مریم رجوی در سخنان خود به مناسبت روز سی دی روز آزاد شدن آخرین گروه از زندانیان سیاسی و در رأس آنان مسعود رجوی از زندانهای رژیم شاه، گفت:
 آیا می‌خواهیم بگوییم که حقانیت این استراتژی ثابت شد؟ خوب این‌که روشن است. ولی چیزی هست که اهمیت‌ آن بسیار بالاتر و فراتر از این است. یعنی گوهر مبارزاتی و رزمندگی این حرکت. این همان چیزی است که اهمیت فوق‌العاده دارد. زیرا اختلاف ما با دیگران، در عمق و ریشه‌ بر سر نوع استراتژی سرنگونی نیست.
اختلاف بر سر روش مبارزه کردن نیست؛ بلکه بر سر خود مبارزه است. اختلاف بر سر جنگ و نه‌جنگ است. بر سر مقاومت یا تسلیم است.
یعنی آیا به‌خاطر شرایط سخت و بغرنج و به‌خاطر یک فهرست طولانی از موانع واقعی، باید مقاومت را تا اطلاع ثانوی کنار گذاشت؟ باید دست روی دست گذاشت؟ یا آن که باید در این میدان هر چه جانانه‌تر و هرچه عاشقانه‌تر جنگید و راه سرنگونی را هموار کرد؟
آنچه مسعود در باب استراتژی قیام و سرنگونی گفته و می‌گوید، در کنه خود فراخوانی است برای برخاستن و برای جنگیدن. وقتی که همه امکان‌ها و چشم‌اندازها را به‌طور کامل و همه‌جانبه بررسی کنیم می‌بینیم که خود این استراتژی ارتش آزادی‌بخش، انتخابی بین انتخاب‌های متعدد نیست. یعنی این طور نیست که جلوی مجاهدین انواع راه‌ها را گذاشته باشند و مجاهدین از بین همه آن‌ها به‌خاطر سلیقه، یا عقیده یا توانایی‌ها و محدودیت‌هایشان این یکی را برداشته باشند. مثلا از بین مبارزه پارلمانی، سندیکایی، مبارزه مسالمت‌آمیز و استراتژی ارتش آزادی، آن‌ها به این آخری علاقه نشان داشته باشند. خیر در دنیای واقعی چنین چیزی وجود ندارد.
با توجه به این سخنان راهگشا همه نیروی خود را برای به ثمر رسیدن این مهم به کار گیریم. مردم ایران مصمم هستند که با اتکا به نیروی خود رژیم را سرنگون کنند. نه منتظر معجزه ای از بیرون هستند و نه منتظر کودتائی از دورن! این سنت تکامل است.

 

 

شیادی یا خرافه




آخوندی به نام تبریزیان کتاب دانش پزشکی را در مراسمی به آتش می‌کشد و فیلم این واقعه به‌سرعت در فضای مجازی می‌چرخد.

بعضی او را به سخره می‌گیرند و از کارهایش و حرفهایش طنز می‌سازند که البته پر بیراه نرفته‌اند. این آخوند که خود را مثل رهبرش ام القرای علم می‌داند، برای رساندن پیام ارتجاعی خود نه از سنگ قلاب استفاده می‌کند و نه از کبوتر نامه بر! بلکه علم و تکنولوژی جدید را به خدمت می‌گیرد و از این راه تصویری دروغی از فرهنگ مردم ایران را به نمایش می‌گذارد. به‌نوشته کانال پزشکی دکتران ایران او از طریق اینترنت متاع بنجل دروغ و ریای خود را به فروش می‌گذارد و از این طریق میلیونها تومان به‌دست آورده است. این شیاد تک نمونه نیست و رژیم ساعتها برنامه‌های رادیو و تلویزیونی خود را با این شیادان پر می‌کند. آخوندی که ادعا می‌کرد با خوردن روزانه یک نخود (مقیاس قدیم برای سنجش تریاک) تربت امام حسین تمامی انواع سرطان را درمان می‌کند و این را یک دکتر متخصص قلب نیز تأیید کرده است. حتماً خودش خوب می‌داند که در جهان علم متخصص پرتقال در مورد نارنگی نمی‌تواند اظهار نظر کند و این‌که یک متخصص قلب از درمان سرطان سخن گوید و خزعبلات او را مورد تأیید قرار دهد بسیار نادر است.

باید اضافه کرد که این شیادیها چقدر برای مردم گران تمام می‌شود و مثلا وزارت بهداشت که باید ضامن سلامت مردم باشد، هیچ کنترلی بر این اوضاع ندارد و این گروه بدون هیچ کنترلی به اعمال ضدانسانی و غیرعلمی خود ادامه می‌دهند. چگونه است که وبلاگری مثل ستار بهشتی زیر شکنجه جان می‌دهد و یا امیر میرصیافی پس از هشت سال در زندان به طرز مشکوکی جان می‌بازد، از دست مأموران امنیتی رنگارنگ در امان نمی‌مانند، ولی به شیادان نه تنها فرصت داده می‌شود بلکه برای آنها تبلیغ هم می‌شود.

اما در ایران آخوند زده هر لحظه از شیادیهای جدید می‌توان پرده‌برداری کرد. در این مورد می‌توان زیاد نوشت و گفت و حتی طنز ساخت. اما به‌نظر من این ترفندی است که آخوندها به کار می‌گیرند تا همان‌طور که در بالا توضیح داده شد، مردم ایران را خرافی، ضد علم و مرتجع نشان دهند. و اتفاق می‌افتد که ما به جای این‌که بیشتر به افشاگری در مورد طینت ضدبشری رژیم بپردازیم، مردم را مورد سؤال قرار می‌دهیم. رژیم در کنار سرکوب روزافزون به انواع و اقسام لطایف الحیل می‌خواهد بر سر کار باقی بماند. نکته این است که رژیمی که یک رویش آخوند تبریزیان است با روی دیگرش دست به مظلوم‌نمایی می‌زند و در این میان بیشترین سعی خود را می‌کند که مبارزه مردم و مقاومت آنان را و در رأس آن مجاهدین را خدشه‌دار کند.

اما فقط این آخوندهای مرتجع نیستند که از قبل رژیم نان می‌خورند بلکه افرادی درس خوانده با مدارک بالای دانشگاهی هستند که برخی حتی در دانشگاهها تدریس می‌کنند و یا در مشهورترین رسانه‌های جهان اعم از رادیو، تلویزیون، روزنامه و مجله کار می‌کنند و با وقاحت و پررویی از چنین رژیمی دفاع می‌کنند. هیچ‌کدام از اینان هیچوقت از شیادی آخوندهای دزد برنامه نمی‌سازند و در مقابل در کنار رژیم خاک به چشم مردم می‌پاشند. بدون هیچ شک و تردیدی ضربه‌ای که افرادی این چنینی به مردم می‌زنند اگر بیشتر از شیادی آخوندهای «عالم» نباشد کمتر نیست. فرناز فصیحی از این قماش است. او در مقاله بسیار مفصلی گزارشی از سه یا چهار روز بعد از این‌که رژیم هواپیمای اواکراینی را با چند موشک سرنگون کرد، می‌دهد. خطوط اول این گزارش با شیادی از جنس تبریزیان از کشته شدن قاسم سلیمانی در حمله نظامی آمریکا به خودرو او شروع می‌شود. با جملاتی به‌نقل از روحانی که وقتی از ماجرای هواپیما با خبر شد، گفت تحقیق کنید وگرنه من استعفا می‌دهم، ادامه می‌دهد. این در حالی است که پاسدار حاجی‌زاده فرمانده نیروی هوایی گفته بود که از همان لحظات اول سقوط همه خبر داشتند و درخواست کرده بود که آسمان تهران پروازممنوع شود. این گزارش که با عکسی از تابوت قاسم سلیمانی و عزاداری رژیم برای او شروع شده، سعی بر آن دارد که همان کاه کهنه اصلاح‌طلبی روحانی را باد دهد و همزمان به این سناریوی بی‌مصرف ترس رژیم از حمله هوایی آمریکا به ایران رنگ ببخشد.

من نه کارشناس نظامی هستم و نه از علوم جنگی با اطلاع، ولی این‌که او می‌نویسد که به رژیم خبر داده شده بود که هواپیماهای نظامی آمریکا از قرارگاهی در امارات متحده عربی به طرف ایران در حال پرواز هستند، بسیار مضحک به‌نظر می‌رسد. یعنی این‌که رادارهای فرودگاه و برج مراقبت نه چیزی را دیده‌اند و نه توانسته‌اند به فرودگاه خبر دهند. و این در حالی است که به استناد به همین گزارش نیروهای رژیم در آماده‌باش جنگی صددرصد هستند. در این صورت چه جوابی برای حمله به هواپیما وجود دارد، جزو مجهولاتی است که ولی‌فقیه و رئیس جمهورش خبر دارند. اما چند سطر پایین تر فرناز فصیحی تئوری آغازین خود را فراموش می‌کند و می‌نویسد، مقامات تمامی جوانب ماجرا از جمله "امکان حمله" هوایی از جانب آمریکا و یا اسراییل مورد بررسی قرار دادند و در نهایت به این نتیجه رسیدند که اشتباه انسانی بوده است و دچار نسیان مزمن، که از علت دستگیری چند نفر در ارتباط با سرنگون شدن هواپیما چیزی نمی‌نویسد. او کماکان سعی بر آن دارد که از روحانی قربانی بسازد و ادعا می‌کند که در روز پنجشنبه بعد از سقوط هواپیما روحانی چندین بار به فرماندهان نظامی زنگ‌زده است و جوابی نگرفته است.

این گزارش مغشوش و در هم ریخته به‌دنبال آن است که رژیم را از جوابگویی در ببرد. او با عبارت اشتباه دردناک و فاحش انسانی سعی بر آن دارد که ذهن خواننده را به جای تمرکز بر عدم پاسخگویی مقامات رژیم و طفره رفتن از باز پس دادن جعبه سیاه، آمریکا را نشانه گیرد. در این میانه طبق معمول بخش فارسی بی‌بی سی هم به مدد فرناز فصیحی می‌آید و ضمن اشاره به این مقاله در خبری به‌عنوان روزنامه نیویورک‌تایمز در گزارشی به شرح وقایع سه روز بعد از سرنگون شدن هواپیمای مسافربری اوکراین با موشکهای سپاه پاسداران پرداخته است. این روزنامه نوشته حسن روحانی پس از اطلاع از علت واقعه، سپاه را برای اعتراف زیر فشار می‌گذارد، می‌نویسد: در این گزارش آمده که سپاه، واقعیت را درباره علت سرنگونی هواپیما می‌دانست اما آن را حتی از رئیس‌جمهوری ایران پنهان نگه داشته بود. روزنامه نیویورک تایمز می‌گوید این اطلاعات را با مصاحبه با دیپلمات‌های ایرانی، مقامات فعلی وسابق دولت، اعضای علی‌رتبه سپاه و افراد نزدیک به بیت رهبری به دست آورده است. بنابراین گزارش، وقتی که سرانجام به حسن روحانی اطلاع داده شد، او از سپاه خواست حقیقت را اعلام کند وگرنه استعفا خواهد کرد. گفته می‌شود در این جلسه نماینده‌‌ای از سوی رهبر ایران نیز حضور داشته است.

این بزرگنمایی و ادعای این‌که نویسنده مقاله با افرادی نزدیک به رژیم مصاحبه کرده است، به اندازه ارزنی به دقیق بودن مصاحبه نمی افزاید. گزارش فرناز فصیحی تکرار مکرارتی که بارها از سوی پاسدارانی چون محسن رضایی و عباس عبدی گفته شده است. بیشتر به نسخه پیچی علفی آخوند تبریزیان می‌ماند تا گزارشی مستند. و هنوز از استعفای روحانی خبری نیست و به جای آن مردم را به آشتی فرا می خواند تا در نمایش انتخابات شرکت کنند.
فرناز فصیحی و ترتیا پارسی و فریبا هشترودی و همگنانی این چنینی از جنس همین آخوند تبریزیان هستند که در خیال آن هستند که شاید با ایجاد توهم بتوان از عبای مندرس خامنه‌ای کلاهی ساخت. زهی خیال باطل! مردم ایران به‌خوبی دشمن خود را می شناسند و می‌دانند که کسانی که از آزادی و دمکراسی در غرب استفاده کرده و با سیاه بازی در پی آن هستند که از افعی کبوتر بسازند، جایگاهی در میان مردم ندارند.



فرآیند انتخابات



 


انتخابات رژیم با افتضاحی بی نظیر پایان یافت!

شاید در مورد انتخابات و نتیجه آن نوشتن در زمانی که مردم در میهن اشغال شده با هیولائ ویروس کرونا دست به گریبان هستند سخت باشد. اما با اختلاف فراوان در ماهیت، فرآیند این دو مسئله از هم دو جدا نیستند.
تحریم انتخابات از سوی مردم بسیار گسترده بود و رژیم با تمامی عدد سازی ها و تقلب ها، رأی خریدن ها نتوانست به این رویداد اقرار نکند. خامنه ای ناگزیر از شکست می گوید: شما نمی دانید که علیه شرکت مردم در انتخابات چه حجمی کار شد. ما هم باید متقابلا به آنها "حمله" کنیم. او اضافه می کند: شما می‌دانید که علیه شرکت مردم در انتخابات چه حجمی کار شد در فضای مجازی در دستگاه های گوناگون از هر عاملی که توانستند استفاده کردند نه حالا در این چند روز اخیر از یک ماه پیش از ۲ ماه پیش این که انتخابات نیست اینکه انتخاب واقعی نیست. اینکه شورای نگهبان چنین کرده و از این قبیل حرفها هرچه نزدیکتر شدیم. این حجم بیشتر شد حالا آخری هم که یک بهانه‌ای پیدا کردند که این بیماری این هم که شد یک بهانه خوب شب پنجشنبه که جمعه اش انتخابات بود. خبر این بروز این ویروس و این بیماری مثلا در فلان شهر در قم مثلا داده شد. شب پنجشنبه سحر پنجشنبه شروع کرد به تبلیغات کردن که مردم مبادا بروید تو صف انتخابات بایستید. تو صف انتخابات بایستید آنجا چنین است چنان است بیماری هست مرض هست ویروس هست ببینید یعنی از کمترین فرصتی استفاده کردند نگذاشتند حتی چند ساعت هدر برود. خامنه ای به خوبی از شیوع ویروس کرونا در آن زمان با خبر بود. با توجه به تعداد کسانی که به علت کرونا در گذشته اند و دوره نهفتگی بیماری که بین ۲۷ـ ۱۴ روز است، خامنه ای حتما می دانست که بیماری به سرعت در حال رشد است. به این معنی که کسانی که فوت آنان در این روزها اعلام شده در حدود یک ماه قبل از آن دچار این ویروس شده اند و انتخابات در روز دوم اسفند ماه بوده است. این نشان می دهد که رژیم تمام سعی و تلاش خود را کرده است که تا آنجا که امکان دارد از خبر نشر بیماری جلوگیری کند. خامنه ای در بخش دیگری می گوید: هزاران نفر را می‌گذارند برای پیگیری مسائل ایران و مسائل گوناگون ایران ما بایستی میلیونها نفر آماده باشیم برای اینکه هم دفاع کنیم هم ضربه بزنیم ما هم باید متقابلاً به آن‌ها حمله کنیم چه تبلیغاتی و چه انواع و اقسام کار هایی که از دست یک ملت انقلابی برمی‌آید!!! خامنه ای در کمال آگاهی از کلمه "حمله" استفاده می کند و طبق معمول تمامی راههای را باز می گذارد. که نیک می دانیم او بارها دستور آتش به اختیار را صادر کرده است. فارغ از وضعیت فوق العاده ای که ویروس کرونا در ایران ایجاد کرد، بار دیگر ناتوانی تمامی دستگاههای رژیم از جمله ستاد امنیت ملی، ستاد حل بحران، وزارت بهداشت و هر گونه نهاد دیگری که باید در خدمت سلامت و امنیت مردم باشد را آشکار کرد. روحانی در آخرین پیامش خبر داد که همه چیز آرام است و تحت کنترل! روحانی شاید در آن تصور است که ضمن اعلام آرامش، اقتصاد در هم شکسته خود و رژیم را نجات خواهد داد. این در حالیکه که می دانیم شیوع کرونا ضایعات بسیاری برای اقتصاد جهانی و بازار بورس جهانی و خود چین داشته است.
در جواب روحانی مبنی بر آرام بودن اوضاع، شورای های صنفی دانشگاههای ایران، در اعلامیه ای خواستار تعطیلی اسرع وقت دانشگاهها و تغییر تقویم آموزشی شده اند و در ضمن از دانشجویان خواستنه اند که با صلاحدید خود تا پایان تعطیلات نوروزی از رفتن به دانشگاههای خود خودداری کنند. و سطح بین المللی کشور ایران را در شمار کشورهائی با ریسک بالا برای شیوع گسترده کرونا قرار داده اند و کشور سوئد به علت حجم بالای رفت و آمد مسافران بین ایران و سوئد آمادگی کشور را برای مقابله با شیوع احتمالی در بالاترین درجه اعلام کرد. یکی از متخصصان ویروس شناسی در یک مصاحبه رادیوئی گفت به علت سانسور زیادی که در ایران وجود دارد ما از عمق مسئله خبر نداریم و در عین حال باید حداکثر آمادگی را داشته باشیم. در این شرایط اگر سازمان بهداشت جهانی وارد ایران نشود باید متاسفانه شاهد شرایط سخت تری برای مردم باشیم.
گزارشات خبرنگاران خارجی که برای انعکاس دادن خبر انتخابات به ایران رفته بودند همگی حاکی از عدم شرکت مردم در انتخابات بود. به جرأت می توان گفت گزارشی نبود که در تأئید رژیم و یا انتخابات باشد. این که رژیم خودش اعلام می کند تعداد شرکت کنندگان ۴۲% بوده است یعنی عدم مشروعیت نتایج انتخابات. از طرف خبرنگاران وابسته به رژیم و یا بهتر است بگوئیم لابی رژیم در مطبوعات شناخته شده جهان، سکوتی چشمگیر دیده می شود. نه نتایج انتخابات را می توانند به گردن ترامپ بیندازند و نه ادعا کنند که روحانی از گسترش ویروس کرونا بی خبر بوده است. در مقابل در رسانه های بین المللی رادیو و تلویزیون و روزنامه ها شاهد فعالیت گسترده هواداران مقاومت و اعضای شورا ملی مقاومت و مجاهدین بودیم که در مقالات و مصاحبه های خود خط تحریم انتخابات را به پیش می بردند. در داخل کشور هم کانون های شورشی سنگ تمام گذاشتند و با فعالیت های شبانه روزی خود مردم را تشویق به عدم شرکت در انتخابات کردند. در یک کلام نتایج انتخابات رای به سرنگونی نظام ضد بشری ولایت فقیه است. گل کلام در پیام شماره بیست مسعود رجوی در تحریم انتخابات نشان داده می شود،
 که گفت:
روح شهیـدان قیام آبان شـاد
تهنیت به خلق قهرمان و کانون‌های شورش و انقلاب
تحریم بزرگ نمایش انتخابات آخوندی
رأی مردم ایران قهر و سرنگونی است
در این رژیم جایی برای انتخاب نیست
جواب در انقلاب و ارتش آزادیبخش ملی است
سپاه پاسداران ولایت باید در هم کوبیده شود
آمران و عاملان جنایت علیه مردم و فرزندان رشید ایران باید در برابر عدالت قرار بگیرند و کیفر ببینند.
در این روزها مردم ما با سیل، زلزله و ویروس کرونا در حال نبرد هستند. در تمامی این حوادث شوم و ناخواسته نقش فاکتور انسانی و نبود مدیریت بیش از پیش چشمگیر است. در کنار مبارزه با این دردها مبارزه بزرگتر مردم ایران با رژیم ضد انسانی بدون توقف و یا سکون ادامه دارد و خواهد داشت، تا روز رهائی مردم

بعد از کرونا




سرعت پخش و گستردگی بیماری کرونا در ایران را نه می توان عدم مدیریت و یا نالایقی حاکمان دانست بلکه شیوه برخورد ولی فقیه و دستگاه حکومتی اش با مردم به قتل نفس می ماند.

لاپوشانی، دروغگوئی راهکاری بود که روز به روز فاصله مردم را از حکومت بیشتر می کرد. در بسیاری از موارد مودیان قدرت امتحان خود را پس داده اند. نگاهی گذرا به نتایج بلایای طبیعی مثل سیل و زلزله به ما یادآوری می کند که مردم خودشان در این روزهای سخت برای کمک به هموطنان خود وارد میدان شدند. در بسیاری از موارد کمک رسانان، دستگیر و زندانی شده اند. مردم ما در کورانهای سخت در کنار هم بوده اند و یاری رسان همدیگر! اما اکنون در شرایط سخت تری هستیم. باید توجه داشت که مردم به علت بی برنامگی کامل دولت، از نظر روحی نیز صدمه های جدی می بینند. هنوز اطلاعات مشخصی در کل جهان وجود ندارد که به قطع و یقیین بگوید که نقطه اوج این ویروس، در چه زمانی رخ می دهد. تمامی کشورهای درگیر خود را برای سناریوی سیاه آماده می کنند، که حتما خوانندگان این مطلب در جریان هستند. در اینجا سعی می کنم تصویری از آنچه بعد از پایان گرفتن دوره کرونا احتمال رخ دادن است بدهم.
اخبار به دست آمده نشان از آن دارد که مقامات دولتی از روز ۱۲ بهمن می دانستند که ویروس کرونا در قم وجود دارد. اینکه چرا از آغاز با کوچک نمائی و خرد گرفتن مسئله و پخش دروغ و اکاذیب دست به چنین کاری زدند شاید در بهترین و خوش بینانه ترین حالت به علت عدم درک و دانش کافی از جدی بودن قضیه داشته اند، که متأسفانه این چنین نبود، چرا که خامنه ای با وقاحت تمام گفت با پخش شایعه کرونا می خواستند جلو شرکت مردم در انتخابات را بگیرند. در مثل مناقشه نیست و شاید برای تفهیم موضوع کمکی باشد. بیماری ایدز نیز بیماری است ویروسی که اطلاعات ضد و نقیضی در مورد نقطه اصلی شروع، انتقال و شیوع بیماری در جریان بود. تصور اینکه این بیماری از آفریقا آمده و فقط سیاهپوستان دچارش می شوند در سطوح بالای دستگاههای اداری آمریکا وجود داشت. دولت ریگان هیچ هزینه ای را برای مقابله با بیماری و تحقیقات در مورد بیماری در نظر نگرفت تا اینکه متوجه شدند تعداد زیادی از مردان سفید پوست، مشهور و میانسال دچار این بیماری شده اند؛ که باعث سرازیر شدن کمک مالی برای تحقیقات به دانشگاهها و مراکز علمی آمریکا شد. ویروس ایدز از یک بیماری مرگ زا به بیماری قابل کنترل رسید. اینکه اعلام دچار شدن به کرونا از طرف افراد شناخته شده در روزهای علنی شدن بیماری (پس از شکست انتخابات) تبلیغات بود یا نه را مطمئن نیستم، اما خبر مرگ و میرافراد شناخته شده و حضور خامنه ای برای کاشت یک درخت با دستکش نشان می دهد که دستگاه دولتی با رویکردی دیگر باید با مسئله برخورد کند. در همین راستا باید سئوالات و چراهای زیادی را در مورد قرنطیه نکردن، ماسک، کیت آمازیش، لوازم محافظتی و مواد ضدعفونی، نبود امکانات پزشکی، وضیعت نابسامان کادر پزشکی وووو را پاسخگو باشد. که نیک می دانیم پاسخگوئی از اینان بعید است. کل دستگاه حکومتی کارخانه بزرگی از تولید دروغ ساخته که سعی بر آن دارند هر روز مدل جدیدتری را وارد بازار کنند، غافل از اینکه این مطاع خریداری ندارد. در مقابل مردم بیش از پیش با نبود عدالت اجتماعی و تبعیض گسترده روبرو شدند و دولت نه تنها نماینده ملت، بلکه در تضاد با خواسته های اولیه مردم عمل کرد. حال مردمی که در پنج ماه اخیر از شاهد حوادث وحشتناکی در جامعه بودند، کشتار آبانماه، سرنگون کردن هواپیمای اوکراینی و انکار و انکار، مردم را به بمب انفجاری تبدیل کرده است. گسترش کرونا و عدم شفافیتی که تا به امروز وجود دارد، این را نشان داد که بین مردم و ولی فقیه هیچ رابطه مساوی وجود ندارد. ولی فقیه برای حفظ حاکمیت اش حاضر به هر کاری است و مردم خواهان از بین رفتن تام و تمام نظام هستند. در این میان رسانه های داخل کشور و وابسته به حکومت بالاجبار خبرهائی نه چندان خوشایند ولی نزدیک به واقعیت را انتشار می دهند. سایت فرارو در همین رابطه به نقل از دکتر متخصص امراض عفونی مسعود مردانی می نویسد که بین ۳۰ تا ۴۰ درصد از مردم تهران تا آخر اسفند به بیماری کرونا دچار می شوند. این زنگ خطر جدی باز هم مسئولان را تکان نداد و هنوز هم آنان در حباب خود هستند. در همبن راستا مزدک دانشور پزشک متخصص و انسان شناس در مصاحبه با خبرنگار فرارو ضمن بر شمردن علل بی اعتمادی مردم نسبت به دولت و عمیق شدن فاصله طبقاتی بین مردم برای خرید لوازم ضروری از جمله ماسک و الکل و رسیدن به پزشک می گوید: دولت برای باز کردن گره کور کرونا، در ابتدا نیاز دارد تا اعتماد عمومی را به خود بازگردانده و یا حداقل با کم کردن مشکلات خارجی امید را به اقتصاد نیمه جان ایران که با همه‌گیری کرونا به وضعیت احتضار رسیده، برگرداند. به خصوص که با نابرابری و حس فقدان عدالت مردم نیز روبه روست که امکان آشوب‌های اجتماعی را بیشتر کرده است.
 دانشور اضافه می کند حتی برای رعایت کردن اصول بهداشتی جامعه و مردم نیاز به تأمین زندگی خود دارند و مقامات در مورد معیشت مردم هیچ برنامه عملی ندارند. در نتیجه خانوارهائی که به نان شب محتاج هستند به هیچ عنوان توان خرید مواد ضد عفونی کنند، دستکش وماسک از بازار آزاد ندارند.
دانشور برای گذار از این شرایط سخت و حاکمیت باید به یک آشتی ملی تن دهد. و سعی کند که گسست دولت ـ ملت را کم کند. با این همه فاصله اگر همه گیری ویروس از حدی خارج شده و مرگ و میر بسیار بالا برود، اول این که نمی توان آن را مخفی کرد و دوم امکان نا آرامی های اجتماعی بالا می رود و حتی پس از پایان همه گیری و آشکار شدن تبعات اقتصادی این همه گیری نیز باید منتظر شورش های اجتماعی باشیم.
در پایان این مصاحبه دانشور به نکته مهمی اشاره می کند و می گوید: همدیگر را فراموش نکنیم. ما کشوری تاریخی هستیم که مصیبت‌های بسیاری را تاب آورده‌ایم و هنوز زنده‌ایم! این روند تاریخی به ما نشان می‌دهد که در شرایط سخت افرادی به میدان می‌آیند که سرنوشت جمعی را از سرنوشت فردی خود مهمتر می‌دانند. ارزش‌هایی، چون یاری، فداکاری و همبستگی باید در این شرایط تقویت شود و فرودستان، حاشیه نشینان، سالمندان و زحمتکشان نباید فراموش شوند.
در این بخش دانشور اقرار می کند که از دولت و نظام کاری بر نمی آید به کمک هم بشتابیم و معضلات را هم حل کنیم. بنابراین تمامی نصیحت های آشتی ملی و کلماتی از این دست فقط در حرف است و در عمل بیش از همه ادامه شورش ها و ناآرامی ها را شاهد خواهیم بود.
با توجه به مطالب بالا به این نکته باید صحه گذاشت که مسعود رجوی از جامعه ایران و آنچه در آن می گذرد بهترین و بیشترین شناخت را دارد. مسعود در آخرین پیام خود رو به مردم ایران می گوید:
جنگ مردم ایران با کرونا بخشی از جنگ سرنوشت با خامنه‌ای و رژیم دجال و ضدبشری ولایت فقیه است
نترسید، خشم فرو خورده را به جانب رژیم نشانه بروید
امکانات بهداشتی و درمانی باید در میان مردم توزیع شود
ابتکارها و خلاقیت جوانان به‌ویژه دانشجویان راهگشا و بن‌بست شکن است.
با تمامی سختی ها و فشاری که مردم در این روزها و حتی ماههای آینده تحمل می کنند، آینده بسیار روشنی بدون ولی فقیه در انتظار ماست.


 

 بحران کرونا و کشورهای درگیر



بحران همه گیر بودن بیماری کووید ۱۹ که به ویروس کرونا نیز شهرت دارد، ادامه دارد.

سازمان بهداشت جهانی در روز ۱۲ مارس اعلام کرد که این بیماری پاندمی است به این معنی وقتی که یک بیماری واگیر در بیش از سه قاره افراد مبتلا داشته باشد به عنوان بیماری همه گیر و یا پاندمی خوانده می شود. رئیس سازمان در مصاحبه مطبوعاتی اش گفت تصمیم اعلام پاندمی تصمیم ساده ای نبود. ما تصمیم خود را بر اساس دو پارامتر سرعت و گستردگی انتقال و اینکه بعضی از سران کشورها با این مسئله با تعهد لازم برخورد نمی کنند تا بتوانند بر اوضاع کنترل داشته باشند، گرفته ایم. او ضمن اعلام آمار گفت که این بیماری محارپذیر است و هم اکنون در ۱۱۸ کشور مشاهده است. آمار مبتلایان در دو هفته اخیر به بیش از ۱۳ برابر رسیده است و تعداد کشورهائی که در گیر هستند سه برابر شده است.
با توجه به این اهمیت مسئله در این مطلب کوتاه سعی خواهد شد که با یادآوری کوتاهی از بیماریهای واگیر که در طول تاریخ جانهای زیادی را گرفته اند به دو نکته مهم اشاره کرد. اول ناتوانی و یا محدودیت بشر از شناخت و کنترل تمامی پدیده هائی که در  جهان اتفاق می افتد. دوم وظیفه حکومت ها در زمان های بحران
در طول تاریخ بیماریهای واگیر که عمدتا از پرندگان و یا حیوانات موذی به انسان انتقال پیدا کرده اند که در آغاز ناشناخته بودند کم نیستند. شیوع این بیماریها در تاریخ کشورها و شهرها به عنوان نقطه مشخصی شناخته می شود. سال وبا، سال طاعون، سال حصبه، عباراتی آشنا هستند. در اروپا در قرن سیزدهم میلادی طاعون جان یک تا دوسوم مردم را گرفت. مهاجرت و ترک زندگی علاج نبود. کلیسا هم که علم کافی نداشت بیماری را به گردن شیطان می انداخت و با سوزاند یهودیان و کولی ها تصور این را داشت که این بلا را می توان از مردم دور کرد. در ایران هم بارها مرض طاعون شیوع پیدا کرده است و برای نمونه در دوران صفویه نیز چون کلیسای کاتولیک بروز این بیماری را مجازات خداوند می دانستند و برای رفع بیماری توصیه ها به جادو و جنبل می کردند و برای علاج بیماری خواندن دعاهائی را به پیامبر و امامان نسبت می دادند و خواندن آنها را واجب می دانستند.
در دوران ناصرالدین شاه وبا در ایران شیوع پیدا می کند و گفته می شود که هنگام شیوع وبا در شیراز حاکم شیراز حسینعلی میرزا فرمانفرما بدون اینکه دستوری برای حمایت و کمک به مردم بدهد از شهر فرار کرد. تنها کسی که تاریخ از دوران وبا از او به نیکی یاد می کند، امیر کبیر است که دستور ضد عفونی کردن مکانهای عمومی را صادر کرده بود.
شیوع حصبه در سال ۱۹۱۸ تا ۱۹۲۱ در ایران یکی از مهمترین وقایع آغاز حکومت پهلوی دوم است. مورخین بر سر تعداد کشته شدگان توافق ندارند و گفته می شود که نیمی از جمعیت ایران جان خود را از دست دادند. گروهی بر این نظرند که عدم شفافیت تاریخی در مورد کشتار انفوآنزای اسپانیائی در ایران به علت این است که مسئولیت شاه را در این قحطی و کشتار بزرگ نادیده بگیرند. اما گفته می شود که در خیابانها جنازه ها آنچنان زیاد بودند که کسی برای جمع کردن آنان نمی آمد. فقر و گرسنگی ایران را محاصره کرده بود. نقش شاه در ایران در این روزهای سخت آنچنان بیرنگ است که به سختی می توان نشانه ای از کارها و تصمیم های او را در مورد قحطی و بیماری در کتابها و نوشته های تاریخی پیدا کرد.
بعد از جنگ جهانی دوم، آمریکا به سرعت به قطب علم و ترقی جهان تبدیل شد. دلائل زیادی را می توان ارائه داد از جمله اینکه آمریکا به شکل جغرافیائی در گیر جنگ نبود و دوم اینکه بسیاری از دانشمندان و متفکرین اروپا به علت جنگ به آمریکا رفته بودند و در آنجا توانستند که اختراعات و اکتشافات جدیدی را موجب شوند. پیشرفت علم و رفتن انسان به کره ماه، سرعت پیشرفت تکنولوژی و دنیای دیجتیال تصور این را ایجاد کرده بود که بشر توان کنترل همه چیز را دارد. و با تکیه به علم موجود خبر از دنیائی می دادند که انسان می تواند با فشار دکمه ای در خانه اش تمامی حوائج خود پاسخ گوید. گوگل و شرکت های دیگر الکترونیکی به سودهای بی حد و حصری دست یافتند. این تصور کاذب فردیت انسانها را برجسته می کرد و چرخ و فلک حول محور "من" و خواسته های "من" می چرخید و خانه ها پر از دستگاههای کنترل زندگی می شد. آخر برای برقرار بودن این چرخه مصرف بیشتر، مهمترین پارامتر است.
از سه هفته ای که از بروز شدید بیماری می گذرد شاهد وقایعی بودیم که تا ماه قبل از مخیله ها مان هم نیز نمی گذشت. به طنز باید گفت که انسان به دوران سنگی باز گشته و در خانه نشسته و جز برای صید شکار از خانه خارج نمی شود. بازار بورس میلیاردها دلار ارزش خود را از دست داده است. تفکر فردگرائی رنگ عوض می کند و حتی رعایت بهداشت فردی به مسئله جمعی تبدیل می گردد. در این شرایط رعایت نکات بهداشتی فردی بیشتر برای سلامت جمع مورد نظر قرار می گیرد. از سوی دیگر شرکت های بزرگ اقتصادی همانطور که گفته شد دچار ضرر و زیانهای زیادی شدند. این جاست که به نکته دوم و شاید مهمتر که در بالا اشاره شد می رسیم وظیفه حکومت در دوران بحران چیست؟ بحران اقتصادی که در پیش رو است با دوران بحران جنگ مقایسه می شود، حکومت های جهان برای پائین آوردن التهاب بازار بورس به صاحبان شرکت ها تعهد پرداخت وام می دهند. سرمایه داری که حکم خود و قوانین خودش را داشت در زمان بحران دست به دامن حکومت می شود که نجات پیدا کند. این التهاب بازار در زمان حکومت اوباما نیز شاهد بودیم. مسئله ای که این دوران را متمایز می کند این است که زمانی برای پائین آمدن بحران کرونا تخمین زده نمی شود و حکومت ها از سوی باید جوابگوی بحران اقتصادی باشند واز یکسوی دیگر سلامت و امنیت مردم را تأمین کنند. شاهد این هستیم که حکومت کشورهای مختلف سلامت مردم را به بهبود شرایط اقتصادی ترجیح می دهند و به عنوان مثال ایتالیا شرایط ویژه در کل کشور اعلام می کند و به جز داروخانه ها و مغازههای فروش مواد غذائی و بانکها در شرایط همه چیز تعطیل است. دانمارک، نروژ و فرانسه مدارس را تعطیل کرده اند. مهمترین مسئله این کشورها این است که چرخه انتقال بیماری را بشکنند و از سرایت و پیشرفت بیماری جلوگیری کنند.
در مورد ایران و حاکمان
در آغاز باید اشاره کنم ادعائی که رژیم در مورد بیولوژیک بودن این بیماری مطرح می کند، بسیار بی پایه است. اگر کووید ـ ۱۹ را بیولوژیک بدانیم، نمی دانم باید تقصیر حصبه و وبا و طاعون و امراضی از قبیل را باید به گردن فرعون و یا اسکندر انداخت یا نه! جدا از طنز رژیم خودش به خوبی می داند که نه از نظر علمی و نه از نظر عملی این نظر متحمل است.
در مورد وظیفه حاکمیت بیش از آنکه شاهد تعهد حاکمان نسبت به شهروندان و هموطنان خود باشیم شاهد توهین به شعور مردم از سوی ملایان هستیم. تفکرات و رویه هائی ارتجاعی که رژیم سعی در گسترش آن داشت یکی پس از دیگری رنگ باخته تر میشوند. رژیم نمی تواند با پخش اینگونه تفکرات ارتجاعی گسترش ویروس و بیماری را به گردن مردم ویا شیطان بزرگ بیندازد. چند گونه گوئی هائی که در این روزها شاهد آن بوده ایم را می توان گسترش چرخه دروغ نام نهاد. این دروغگوئی نهادینه شده در کلیت نظام را در اعلام آمار مبتلایان و جان باختگان بیماری می توان دید. تناقض آماری آنچنان زیاد است که افراد نزدیک به نظام هم صدایشان بلند شده است. بر اساس آخرین داده های دانشگاه جان هاپکینز تعداد مبتلایان به کرونا در ایران به ۱۰۰۷۵ رسیده است و تعداد فوتی ها ۴۹۲ است. در همین آمار می بینیم که ایتالیا با ۱۲۴۶۲ در دنیا بعد از چین مقام دوم را دارد، تعداد فوتی ها در ایتالیا ۸۲۷ نفر است. این کاملا واضح است که وضعیت بهداشت عمومی در ایتالیا به مراتب بهتر از ایران است. رژیم با این آمارهای خود ساخته از یک سو می خواهد نشان بدهد که بر اوضاع کنترل دارد و از سوی دیگر از بانک جهانی تقاضای وام می کند و برای مبارزه با کرونا خواستار برداشتن تحریمهاست. خامنه ای هم در آخرین اظهار نظرش در مورد بیماری آن را یک توطئه آمریکائی اعلام کرد و گفت که جنگ بیولوژیکی است که آمریکا برای از بین بردن اسلام پیش می برد. به این ترتیب خامنه ای از بانک جهانی می خواهد که هزینه جنگ رژیمش را با آمریکا بپردازد. به این ترتیب خامنه ای نه تنها در مقابل مردم تعهدی دارد بلکه با این نوع موضع گیری ها طلبکار هم می شود. این ادعاها هیچکس را نمی فریبد. کرونا و این دوران می گذرد. یکی از ضرب المثل های ایرانی بسیار بجاست که مورد استفاده قرار گیرد. زمستان میرود و سیاهی به ذغال می ماند. برای سرنگون کردن آخوندهای ایران ویران کن به نیروی همه ما نیاز است.

 

کرونا جنگ بود و نبود


روزهای آغازین بهار ۹۹ را می گذرانیم. روزهائی که کمتر کسی انتظار آن را داشت که اتفاق بیفتد و یا شاهد آن باشد.

تمامی اتفاقات و حوادث جهانی در حاشیه خبرها، قرار گرفته اند. بیماری کووید ۱۹ نه مهار شده است و نه واکسینی برای آن پیدا شده. صاحب نظران می گویند چشم انداز احتمال بدست آمدن واکسین در آینده ای نزدیک نیست و حداقل بین یکسال و نیم تا پنج سال می باشد.
آخوند تبریزیان را شاید بشناسید. هم او که کتاب دانش پزشکی را سوزاند و برای معالجه با کرونا روغن بنفشه تجویز کرد. حال این روزها هم خامنه ای و هم روحانی گوی سبقت را از او ربوده اند. واکنش سردمداران رژیم به اتقافاتی که در داخل ایران می افتد و رویکرد عملی آنان با آنچه در واقعیت روی می دهد تفاوتی از زمین تا آسمان دارد. چند مورد را یاد آوری می کنم.
ـ گروهی از طلبه های قم در نامه ای خواستار آن شدند که برای کمک به بیماران کرونایی سالمند به اروپا اعزام شوند.
ـ‌ پاسدار سلامی گفت ما نه تنها به کمک های آمریکا نیاز نداریم بلکه حاضریم برای مهار کرونا نیروهای کمکی به آمریکا اعزام کنیم.
 او اضافه می کند که تجربه درگیری در جنگ شیمیایی را در دوران جنگ تحمیلی دارد. البته جنگهای بیولوژیک از ویژگی خاصی برخوردار هستند. آنان از ابتدا تلاش کرده اند با استفاده از تجارب (دفاع مقدس)‌ زیرساخت‌های دفاع بیولوژیک را نیز گسترش دهند. این بیماری کرونا به آنان کمک کرده آنچه را آماده کرده بودند را در معرض یک آزمون عملی قرار دهند وتحت شرایط عملیات واقعی تست کنند (طبق معمول وارونگی بافی های سران رژیم کرونا هم برایشان مائده آسمانی بود)‌.

 علی کرمی، فردی که خبرگزاری تسنیم او را یک متخصص بیوتکنولوژی پزشکی معرفی کرده در یک گفتگوی تلویزیونی با تاکید بر اینکه آمریکا اجازه نمی‌‌دهد سازمان‌‌های بین‌‌المللی، آزمایشگاه‌‌های بیولوژیک آنها را بررسی کنند، مدعی شده است که: سلاح‌ نژادی می‌‌تواند در نژادهای خاص پاتوژنز و مرگ آوری بیشتری ایجاد کند؛ احتمال دستکاری ویروس کرونا وجود دارد.
کرمی با تاکید بر اینکه ژنتیک مردم ایتالیا و ایران به هم شبیه است می‌گوید: در حال حاضر ایران سومین کشور جهان از لحاظ میزان شیوع ویروس کرونا بعد از ایتالیاست و احتمال دستکاری ژنی این ویروس وجود دارد زیرا مهندسی ژنتیک این توانایی را دارد که ژن‌‌ها را دستکاری کند و فقط یک نژاد خاص را آلوده کند (این فرضیه های یکبار مصرف در دکان هیچ عطاری دیده نمی شود.).
ـ خامنه ای
ما دشمن زیاد داریم. هم دشمنان جنی و هم دشمنان انسی. اینها وجود دارند و اینها به هم کمک می کنند، سیستم های اطلاعاتی خیلی از کشورها علیه ما با هم دیگر همکاری می کنند.

ـ روحانی
اکنون دهها هزار تخت نقاهتگاهی در سراسر کشور آماده است که تقریبا از این تخت‌ها استفاده نشده و این تخت‌ها را برای شرایط بسیار بدبینانه پیش‌بینی کرده بودیم. ۱۰ هزار پرستار را آماده کرده ایم.
چهار هزار تخت بیمارستانی نیروهای مسلح را هم آماده کردیم که از این تعداد هم تاکنون استفاده نشده است. امروز تمام تخت‌های بیمارستانی کشور را آماده کردیم و از این تخت ‌ها هم حدود ۱۳هزار تخت تاکنون استفاده نشده است.
بنابراین امروز یک رقم و عدد بسیار بالایی از تخت‌های بیمارستانی و تخت‌های نقاهتگاهی در اختیار داریم که استفاده نشده است. از برنامه‌ریزی بسیار خوبی که در این کشور انجام گرفته تشکر می کنم و فکر نمی‌کنم هیچ کشوری شرایط کشور ایران را داشته باشد که در حال حاضر در سخت‌‌ترین شرایطی که همه کشورهای دنیا با آن مواجه هستند ما حدود ۲۰هزار تخت بیمارستانی خالی را در اختیار داریم.

می توان از این حرفها طنز ساخت و که باید! می توان گفت که احمق هستند و چیزهای دیگر! به گفته خودشان بیماری کرونا از نیمه بهمن در ایران شایع بوده و شاید تصور می کردند که کرونا هوای بد است که با باد برود. اما این طور نبود. وقتی دیدند که در تمامی کشورها، ارتش وارد صحنه شده و بیمارستانهای صحرائی را احداث کرده، برای اینکه از قافله عقب نمانند نه تنها اعلام کردند که سپاه بیمارستان درست کرده بلکه تعداد تختهای حتی نقاهتی از مجموع تختهائی که کشورهای سوئد، آمریکا و فرانسه اعلام کرده اند بیشتر است.
اما در خارج از ایران و به خصوص در آمریکا شاهد روی دیگری از این سکه هستیم. همان سناریوی قدیمی و خاک خورده برداشتن تحریمها است که از سوی وابستگان رژیم و باقی مانده جنازه خط مماشات برایش تبلیغ می شود. کسانی که برای این برای برداشتن تحریمها فعالیت می کنند، عمدتا همان خمیرمایه دروغگوئی سنتی رژیم را دارند. در افاضات اینان برای برداشتن تحریم ها هیچ ردی از ادعاهای روحانی مبنی بر داشتن هزاران تخت اضافه و یا سلامی که به دنیا درس و شیوه مبارزه با کرونا را می دهند نیست. افاضات خامنه ای هم در مورد جن و انس به آنان نرسیده (حتما که جن ها کوتاهی کرده اند. وگرنه بهترین سناریو برای مبارزه با ترامپ بود.) .
خانم ایهان عمر نماینده دمکرات، مسلمان در کنگره آمریکا به همراه برنی ساندرز و چند سناتور و وابستگان شناخنه شده به رژیم و پیش برد خط مماشات از هیچ چیز فرو گذار نمی کنند، هم به نسیان دچار شده اند و نمی گوید که چرا تحریمها بر خامنه ای هنگام دستور به قتل عام بیش از ۱۵۰۰ نفر از بهترین جوانان مردم ایران در ماه آبان سال گذشته هیچ تأثیری نداشت. حمله موشکی به هواپیمای مسافربری اواکراینی هم چنین. می گویند خاک مرده سرد است. برای اینان همین طور هم است. برای همین در بحث برداشتن تحریمها سخنی از تروریست بزرگ قاسم سلیمانی نیست که او را به عنوان قربانی تحریمها به خوانندگان و مخاطبان خودشان قالب کنند.
همانطور که اشاره شد می توان از این تفاوت رویکردها طنز ساخت. اما سئوال این است که مخاطبان حرفهای خامنه ای در مورد جن و انس چه کسانی هستند و مخاطبان روحانی چه کسانی؟
مخاطب خامنه ای همان نیروهای ناب حزب اللهی و ارتجاعی ترین وابستگانش هستند که به فرموده برای باز کردن درهای آرامگاههای مذهبی تظاهرات می گذارند و شعار مرگ بر رئیس جمهور سر می دهند. کسانی که در تاریک خانه های ذهنی قرون وسطائی شان زندگی می کنند و تا به امروز از قبل همین رژیم به آب و علفی رسیده و پروار شده اند. حرفهای خامنه ای بیشتر از شکاف بسیار عمیق در نیروهای خودی او حکایت دارد. آن چه که حتی نیروهای سر سپرده حزب الهی را هم نمی فریبد تفاوت گفتار تا عمل است.
 راستش هر چه سعی کردم ببینم حرفهای روحانی می تواند مخاطبی داشته باشد، پیدا نکردم. روحانی هم هنوز سعی بر آن دارد که با دروغ درمانی قبل از همه برای خودش محملی برای ادامه کار به عنوان رئیس جمهور داشته باشد.
از قول عزیزی از ایران می گویم سال ۹۸ سال پیروزی علم بر خرافات بود. حال دستگاه مماشات هر چه خاک دارد بر سر کند. حنایتان رنگی ندارد و مردم ایران از رژیم به شکل واقعی عبور کرده اند. باز هم از مسعود رجوی نقل می کنم که:‌
 
خلیفه ارتجاع با ”قرارگاه بهداشتی و درمانی“ و ”رزمایش بیولوژیک“ در جنگ سرنوشت به میدان آمده است. خرافه تولید ویروس توسط آمریکا بهانه برای سرکوب و مهار وضعیت است.
وقتی آمار قربانیان ویروس ولایت ۵ رقمی می‌شود و از ۱۰ هزار فراتر می‌رود. خامنه ای بیشتر و زودتر از هرکس آتشفشان قیام و خشم خلق را در تقدیر می‌بیند.
خون شهیدان به ویژه شهدای آبان می‌جوشد و شعله برمی‌کشد. این رزمایش زیست‌شناسی و بود و نبود رژیم است. درد شیخ همچون شاه بی‌درمان است.
رزمایش بهداشتی و درمانی بهانه است، اصل نظام نشانه و متزلزل است.
فرزندان ایران آماده کمک به هموطنان، شورش و نبرد بی‌امان را ادامه می‌دهند.