onsdag 16 oktober 2024

 





پریای ما سفر با بهار را برگزید
پریا را دیدم. از قصه بیرون آمده بود ودر هیئت یک انسان، یک زن. راست قامت است و مصمم. تواضع و فروتنی که هربیننده ای را به تحسین وا می دارد. چشم به آینده دارد. که اگر در مسیر نگاهش قراربگیری و در همان افقی که او جهان را می بنید ببینی دنیایت را دگرگونه می کند. آمده است که تا قصه اش را بگوید، به آن زبان که تا اعماق جان فرومی رود. پریا فقط سخن نمی گوید اوپیام آور است. داستان پریا از کویرهای تشنه وتفتیده ایران گذشته است. داستان پریای ما از فراسوی سیمهای خاردار گوهردشت، از دیوارهای اوین و کهریزک می گذرد تا در"روز بین المللی نه به اعدام" به جهان برسد. پریا دردهای بیکران جامعه را با پوست و گوشت و استخوان تجربه کرده است. پریای جوان ایران می داند که اعدام یعنی چه! چرا که در برابر بی تفاوتی ها و سکوت دنیا، رژیمی ضد تمامی ارزشهای انسانی بهترین عموهایش را از او گرفته است. رژیمی که "بود" خود را در " نابودی" بشریت و ارزشهای انسانی، اعدام و شکنجه جستجو می کند. آمده است تا چهره واقعی این رژیم را بار دیگر با بیان تجربه های خودش در معرض چشم جهانیان قرار دهد.
پریای ما با حضور و سخنرانی اش در این روز ارزش و اهمیت مبارزه بر علیه اعدام را بیشتر برجسته می کند.
و اما در میان پریای ما زار و زار گریه نمی کند و مثل ابرهای بهار اشک نمی ریزد. نه از برف هراسی دارد و نه از سرما! او گرگهای آدم خوار را دیده است ولی چون شیر در مقابل آنان ایستاده است ولی او ازکشوری اسیر آمده است. کشوری که مقاماتش پایه ای ترین حقوق شهروندانش را سنگسار می کنند و کشورهای به اصطلاح آزاد و دمکرات اروپائی و آمریکا حقوق بشر مردم ایران را به حراج می گذارند (نقل به مضمون از سخنرانی مریم رجوی درکنفرانس جهانی بر علیه اعدام). پریای ما منتظر اسب سفید نمی ماند او بر بالهای سیمرغ می نشیند و از فراز البرز کوه می گذرد که صدایش را به جهانیان برساند.
پریا درد را می شناسد زمانی که از خاطرات خود از روزهای ملاقات با پدرش در زندانهای مختلف آخوندی می گوید. و چنان از کودکان خیابانی و بچه ها ی گل فروش که می باید در کلاسهای مدرسه باشند سخن می گوید که گوئی رویاهایش برای دنیائی بهتر با رویاهای آنان گره خورده است.
پریا نمی خواهد و نمی تواند مسافری در تونل زمان باشد که خودش را به دست سرنوشت بسپارد و بدون انجام دادن کاری روزهای روشن را به انتظار بنشیند. پریا سالهای طولانی حقیقت آزادی را از پشت شیشه های گرد گرفته زندان در زمان کوتاه بیست دقیقه ای دیده است. او پدرش صالح کهندل زندانی سیاسی مقاوم را دیده که در اسارت هم با عشق وامید از آزادی سخن می گوید و متعجب و حیران که این همه امید پدر از کجا نشأت گرفته است. او انتخاب می کند و در مقابل آن همه درد ، راه درمان را برگزیند.
پریا می داند که در همراه با مقاومت خستگی ناپذیر است که توانش چند ده برابر می شود و توان آن را پیدا می کند که پرچم مبارزه آزادیخواهی را بر دوش بگیرد. در کنار این مقاومت است که او پای در راه آرمان و آزادی مردم ایران می گذارد و پا در راهی با شکوه و پر امید که ایران را به سوی آینده ای روشن رهنمون می شود می گذارد. در مقاومتی که در مدت 34 سال با توانی بی نظیر یک لحظه مردم ایران و خواسته های آنان را فراموش نکرده و هیچ سد ویا مانعی را به رسمیت نمی شناسد و می رود که ایران و منطقه را از شر سبع ترین دیکتاتوری جهان کنونی آزاد کند.
پریا سمبل نسل جوان ایرانی است که خواستار آزادی وبرابری در ایران است. او نسلی را نماینده گی می کند که به اعدام نه می گوید و فریاد حاضر، حاضر اوست که به مماشاتگران بین المللی می گوید هرچه در توش وتوان دارید برای حمایت از این رژیم ضد بشر بگذارید، نه تنها چشم بر جنایات داخلی ومنطقه ای رژیم می بندید بلکه دست این جنایتکاران را برای سرکوب هر چه بیشتر باز می گذارید. اما مردم ایران ونسل جوان ایران و مقاومت برحقشان بر آن هستند که غل و زنجیرهای ارتجاعی را از دست و پای مردم ایران باز کنند.
پریا کهندل 19 ساله دختر زندانی سیاسی مقاوم صالح کهندل
Kan vara en bild av 1 person och text
Gilla
Kommentera
Kopiera
Dela

fredag 11 oktober 2024



نقش زبان در دوران تغییر!

در هر ایدئولوژی و تفکر، انسان بالاترین درجه را دارد. تکامل موجودات در انسان خود را به نمایش می گذارد. سه ممیزه انسان را از بقیه موجودات جدا می کند. تفکر، زبان و دستانی که توان ساختن وسیله را دارد. در یک برداشت بسیار ساده می توان ادعا کرد که تمام اشیاء از آتش تا هوش مصنوعی، از کارد تا موشک های بالستیک و بمب اتمی، وسائل جراحی و هر آنچه که روی زمین است، دست آورد بشری است. این جاست که انسان به عنوان موجودی تغییر دهنده و مسئول شناخته می شود. اگر انسان توان فکر کردن، به زبان آوردن و ساختن نداشت، ما همچنان در دوران عصر حجر به سر می بردیم. فلاسفه در مورد تفکر، تصیمیم، زبان، آرزو، آرمان و آنچه که به چشم دیده نمی شود، بسیار نوشته اند. برخی از فیلسوفان توانسته اند با گفتمانی که معرفی کرده اند، در سرنوشت بشریت تغییر ایجاد کنند. در این جاست که زبان به عنوان وسیله ابراز فکر، آرزو، رویا بالاترین جایگاه را در علوم  طبیعی و انسانی پیدا می کند.

در علوم انسانی زبان و ابراز عقیده بالاترین جایگاه را پیدا می کند. فارغ از اینکه انسان  به چه زبانی خواست خود را ابراز کند. هر زبان چون موجودی زنده درتغییر و تحول است.  آثار تغییر زبان را در زمان هائی که جوامع در دوران دگرگونی به سر

می برند، دیده می شود. عبارات و کلماتی مورد استفاده قرار می گیرند که تا قبل از شورش و طغیان اجتماعی، حتی اگر در زبان وجود داشتند، بار مفهومی بسیار کم و ناچیزی داشتند. کلمات و عبارات تازه جای خود را پیدا می کنند و درصد استفاده از آنان حتی در ادبیات و مکالمات روزمره بیشتر می شود. «بسیج، نماز جمعه، سپاه پاسداران» از نمونه کلماتی هستند که بعد از انقلاب ضد سلطنتی بسامد و تکرار بسیار زیادی داشته اند. بار ارزشی این کلمات رابطه مستقیم با ایدئولوژی فردی دارد که از این کلمات استفاده می کند.

جرج کینگزلی زیف دانشمند زبان شناس با تحقیقات مفصلی به این نتیجه رسید که کلماتی که در زبان های مختلف مورد استفاده قرار می گیرند، چندان تصادفی هم انتخاب نمی شوند به این مفهوم که بعضی از کلمات بر اثر استفاده زیاد شانس بیشتری دارند که دوباره مورد استفاده قرار بگیرند و بعضی از کلمات که بندرت مورد استفاده قرارمی گیرند بسیار کمتر در موارد دیگر تکرار می شوند. زیف تحقیقات خود را از زبان انگلیسی شروع کرد ومنحنی استفاده از کلمات را با فرمول ریاضی و لگاریتم ثابت کرد و تا به امروز بیش از چهل زبان در دنیا نتیجه تحقیقات او را ثابت کرده اند. شاید به طور خلاصه می شود گفت که پویائی زبان هم ادواری است و کلمه ها نو و کهنه می شوند. یعنی من و شما از کلماتی استفاده می کنیم که بیشتر مورد استفاده قرار می گیرند تا بتوانیم خواست خود و یا پیام خود را بدهیم.

همانظور که در بالا آمده است استفاده از کلمات رابطه مستقیم با ایدئولوژی فرد دارد. پس از قیام بزرگ مهسا-ژینا امینی در سال 1401 برای بار دیگر کلماتی مثل مبارزه، شورش، همبستگی، انقلاب، خیابان، آزادی، و کلماتی از این دست جان تازه ای گرفتند، در همین راستا نیروهائی که خواستار تغییر ساختاری و دگرگونی عظیم در جامعه نبوده و نیستند، همراه با نیروی سرکوبگر حاکم برای این که کلمات و عبارات را از بار انقلابی خود تهی کنند، آگاهانه کلمات جدیدی را که به ظاهر رنگ و بوی تغییر اجتماعی را داشت و در محتوا از مفهموم انقلابی تهی بود، مثل مطالبه، کم هزینه، خشونت پرهیز و مبارزه مدنی را به خدمت گرفتند.

در مقابل عبارت سرنگونی ، گذارطلبی یا براندازی مورد استفاده قرار گرفته و می گیرد.  که این عبارات تهی، از کارکرد عملی و برنامه کار، لق لقه زبان کسانی شد که از آنان به عنوان اپوزیسیون نام برده می شد و می شود.

به جرأت می توان گفت که هیچ یک از رسانه های فارسی زبان در نوشته ها و یا گفتار خود از کلمه سرنگونی استفاده  نکرده و نمی کنند.

در برابر مبارزه قهر آمیز، گذار مسالمت آمیز و یا مثلا مبارزه مدنی و ضد خشونت بسیار پر بسامد می شود.

در تعریف مقاومت هم نیروهای انقلاب گریز ناتوان می شوند و برای خود از عبارت مخالف یا اپوزیسیون استفاده می کنند. با توجه به اینکه عبارت اپوزیسیون به معنای مخالفت در برابر دستگاه سیاسی حاکم است و در کشورهای دمکراتیک  حزبی که در انتخابات شکست خورده است، خود را اپوزیسیون می داند و برای به دست گرفتن قدرت سیاسی در انتخابات بعدی فعالیت های خود را شروع می کند و در مجلس لایحه های دولت مستقر را به چالش می کشد و خود را دولت سایه می نامد. بی عملی در مقابل حکومت توتالیتر به آنجا می رسد که برخی مبلغ و مدعی  خودفروپاشی، خودبراندازی  نظام می شوند.  بنابراین استفاده از عبارت اپوزیسیون در ایران تحت حاکمیت سرکوبگر ترین حکومت عصر معاصر نشان از داشتن برنامه عملی برای مبارزه با قهر و خشونت حکومتی است. زبان مورد استفاده در دوران تغییر باید منعکس کننده حرکت های مردمی و مبارزه در راستای سرنگون کردن کل نظام برنامه ریزی می باشد.

پ.ن

شناخت ماهیت یک متن و تفسیر متون بر اساس استفاده از کلمات به مخاطب فرصت می دهد که بدون پیش فرض و شرط منظور گوینده و یا نویسنده را بشناسد که به این علم «هرمنوتیک» می گویند

 


 

torsdag 10 oktober 2024


چه زیبا
دختری
از بدیهی ترین خواسته هایش گفت
که به آرزو ننشستند
رویاهائی شدند
بی سرانجام
و حرام زادگانی
بر آنان
کف مطالبات نام نهادند
بر هر در قفلی سنگین زدند
کلیدش را اهریمنان به هفت دریا انداختند
آنچه باقی ماند
درد بود و شکنج
بیداد بود ، بغض
به خاک سپردنی
دریا، دریا اشک
در شهری که فرشته هایش
به خاک می روند
شهر سوخته و تبدار
نه !!
نفرین کارساز نیست
در بست نشستن هم چنین
سلاحی باید
که پاسخ "آتش به اختیار"
اهریمن باشد 

سهیلا دشتی 

torsdag 3 oktober 2024



جبر

حتما می دانید جبر یعنی چه! راجع به جبر فلاسفه زیاد نوشته اند! ساده ترین تعریف شاید این باشد که انسان و یا هر موجود دیگری در به وجود آوردن آن نقشى نداشته است و انتخابی صورت نگرفته است! من ایرانیم (یک جبر است) واقعیت این است که من در سرزمینی که زبانشان فارسی بود به دنیا آمدم! من یک زنم (جبر است) ! و دهها مثال که هم اکنون به ذهن تان خطور می کند! بنا بر جبر حاکم، هیچ انسانی نباید به انسان دیگری ، به خاطر جنسیت ، زبان، ملیت، وابستگی قومی احساس برتری کند! خواه من فارس باشم و تو کرد و آن ترک ، بلوچ ، عرب! آنجا تفاوت ها نمایان میشود که حق من به عنوان زن، ترک، مرد، کرد، بلوچ و عرب ووو زیر پا گذاشته میشود و به جای اینکه به سیستمی که حق را ضایع کرده و باعث تبعیض و تحقیر شده به مبارزه بلند شویم ، ما گاه راه ساده و میانبر را که زیاد هم شناخته شده و مورد استفاده قرار گرفته را انتخاب می کنیم! عقل زنان کمتر از مردان است!! زنان قدرت تصمیم گیری ندارند! مسلمانها، عربها .... هستند، ترک‌ها .... بلوچ ها.... کردها...، به همین سادگی به تئوری برتری طلبی دامن می زنیم ! ضد ترک ، ضد عرب، ضدفارس، ضد زن، ضد شیعه، ضد مسیحی و ضد یهود میشویم! در آغاز فکر می کنیم که راه حل پیدا شده ، اگر همه فارسها از بین بروند وووو ! فکر کنید این راه حل های ساده چقدر خطرناک میشود و چقدر جان می گیرد و گرفته است! تظاهرات باید بر علیه همه کسانی باشد که برای رسیدن برای آرزوهای شیطانی خود مردم را به دستاویز خود تبدیل می کنند و هر آنچه از مردم جان گرفته شود برایشان مهم نیست! ولی فقیه خامنه ای در ایران بهترین نمونه زنده است. از هیتلر نمی گویم. در شرایطی که رژیم ایران برای اینکه توجهات جامعه جهانی را از روی خود بر دارد به دنبال ایجاد کانون بحران جدیدی است ، هر جنگ خارجی و تخاصمی در منطقه خاورمیانه به نفع ولی فقیه است! ما باید برای رسیدن به آزادی بیشترین مبارزه را بکنیم! در این شرایط است که با انتخاب عمومی مردم حق تعیین سرنوشت خود دارند و این جاست که با انتخاب آگاهانه در مقابل جبر کور خواهیم ایستاد !

سهیلا دشتی

 

fredag 20 september 2024

 


ای  عشق

فریاد سحرت

که چون آواز پرنده ای در حال پرواز بود را

از ورای ابرهای سیاه دلتنگی شنیدم

ای عشق

سایه های لرزانت در مهتاب بی رنگی

در  رسم هندسی خیابان

خسته

محو می شوند

اما

ای عشق

تو را در حبس نفس

در قاب های چارگوش

چون مدالی بر سینه ها

فریاد زدم

ای عشق

برای غربت ات

 در گوشه گوشه ی سرزمین آفتاب و نور

گریستم

ای عشق

نوید سفیدی آفتاب

را به انتظار نشسته ام

سهیلا دشتی

 


torsdag 19 september 2024



 

و اما #احمد_زیدآبادی ! او در یادداشتی کوتاهی به نام بایکوت در کانال تلگرامی می نویسد:

این پست‌های درجه چهارم و پنجمی که به برخی از اهالی رسانه و مطبوعات در نهاد ریاست جمهوری و برخی دیگر از وزارت‌خانه‌ها واگذار شده است واقعاً اینقدر اهمیت دارد که کیهان و اعوان و انصارش بر سر آن تحت عنوان "به کارگیری فتنه‌گران در دولت" قشقرق راه انداخته‌اند؟ این حرکات غوغاسالارانه و خودخواهانه و انحصارطلبانه مرا به یاد خاطرات زندانیان سیاسی دوران پهلوی از رفتار مسعود رجوی در زندان می‌اندازد که وقتی سازمان تحت کنترلش مثلاً فردی مانند مرحوم محمدعلی رجایی را بایکوت می‌کرد، حتی اجازه نمی‌دادند که مسئول سماور بند شود!

اولین سال پس پیروزی انقلاب ضد سلطنتی در رشته روزنامه نگاری وارد دانشکده علوم و ارتباطات شدم. هم زمان به عنوان دبیر مدارس راهنمائی در مدرسه راهنمائی پسرانه  در فلکه چهارم خزانه مشغول به کار بودم. در آن زمان محمد علی رجائی وزیر آموزش و پرورش خمینی بود و در طرفه العینی قانون مأموریت به تحصیل فرهنگیان را ملغی کرد که باعث اعتراضات بسیاری از معلمانی که وارد دانشگاه شده بودند گردید. تشکل معلم – دانشجویان شکل گرفت و من به عنوان نماینده زنان و آقائی که سوسیالیست بود به عنوان نماینده مردان  انتخاب شدیم. در مقابل وزارت آموزش و پرورش که در آن زمان در میدان بهارستان بود تجمع می کردیم و خواستار تجدید قانون مأموریت به تحصیل معلمان بودیم. بعد از فعالیت های زیاد برای ملاقات با وزیر وقت گرفتیم و من و شعیب همکارم راهی قرار ملاقات! شعیب زندانی دوران شاه بود و بعد از آزادی در روزنامه آیندگان ( که با یک جمله از خمینی که من آیندگان نمی خوانم به تعطیلی کشیده شده بود) ستونی به عنوان «یک چهره، یک طبقه» را می نوشت.

در راه به من گفت که آیا شناختی از رجائی دارم یا نه؟ جواب دادم: اصلا نمی دانم کیست ( هنوز حجاب اجباری نشده بود و من با لباس معمولی برای این ملاقات می رفتم).

گفت: رجائی یکی از متعصب ترین مذهبیونی بود که در زندان دیده ام. او حتی لباس هایش را روی بند رخت ما و مجاهدین خشک نمی کرد. بعد از وضو دستهایش را در هوا نگاه می داشت تا خشک شوند. به هیچ عنوان با یک مجاهد و یا یک فدائی روی خوش نشان نمی داد. حواست باشد، شاید لازم شد که روسری به سر کنی!

به او گفتم: من این کار را نمی کنم.

به هر روی وارد اتاق انتظار شدیم و در حیاط وزارت تعداد کثیری از معلم – دانشجویان برای حمایت از ما حضور داشتند. مسئول دفتر رجائی نگاهی به من انداخت و گفت: شما با این وضع ظاهر می خواهید به دیدار آقای وزیر بروید؟

در جواب گفتم: کدام وضع؟؟

گفت: جناب وزیر از دیدار با شما به خاطر اینکه بی حجاب هستید شما را نمی پذیرند!

در جواب گفتم: به آقای وزیر بگوئید، اگر از ملاقات صرف نظر کنند، من به همه کسانی که در حیاط ایستاده اند می گویم اعتصاب کنند و به سرکارهای خود نروند!

جواب کاری بود و ما برای گفتگو با رجائی وارد اتاق او شدیم. در تمام مدت ملاقات سرش پائین بود و حتی یکبار هم سرش را بلند نکرد. من زنی بی حجاب بودم و شعیب همزمان با او در زندان بود و شناخت خوبی از او داشت. کارزار ما برای رسیدن به هدفمان طولانی بود که در این مطلب نمی گنجد.

آشنائی که او نیز در زندان شاه بود، از رفتار مرتجعانه رجائی نقل می کرد: رجائی برای نوشیدن چای دستش را به سماور نمی زد و از این کار احتراز می کرد، چون به زعم او مارکسیست ها نجس بودند، که #مسعود_رجوی به او گفته بود که دست از این رفتار زشت بر دارد.

احمد زیدآبادی مثلا شما روزنامه نگار هستید و اهل قلم، لطف بفرمائید و بگوئید از کدام زندانی سیاسی نقل می کنید. نکند منظور شما آنان باشد که مثل #فائزه_رفسنجانی، که توبه نامه نوشت و آگاهانه مبارزه و مقاومت زندانیان زن را به دیکتاتوری شبیه کرد، کسانی باشد که شاها سپاس گفتند و از زندان آزاد شدند.

البته از شما انتظاری نیست که با فاشیستی چون امیر طاهری به گفتگو می نشینید و در مقابل آخوند طائب وقتی که از دوران زندان خود سخن می گوئید جرأت گفتن کلمه «شکنجه» را ندارید و می گوئید مورد «اذیت و آزار» قرار گرفته اید.

چرا ذکر نکرده اید که رجائی به علت هواداری از مجاهدین زندانی شد و بعد از کودتای  اپورتونیستی علیه سازمان مجاهدین به ارتجاع پیوست!

نمی روید! سئوال این است  نقل روایت های دروغ به شما تنها کمکی که می کند این است که مثل فائزه رفسنجانی به زندان نمی روید! سئوال این است «به چه بهائی»؟؟؟؟ 

در این ارکستر ارتجاعی هماهنگ به رهبری #خامنه_ای علیه #سازمان_مجاهدین ساز شما جز صدای وزوزی بیش نیست  

 

tisdag 17 september 2024



#نسرین_ستوده، #فائزه_رفسنجانی  خبرهای زندان حتی به ما که سالهاست در خارج از کشور در تبعید زندگی می کنیم، می رسد!!

نوشته های رقت بارتان اولین بار به در سایت ایران وایر، متعلق به مازیار بهاری که گذشته اش روشن است و بعد از آزادی از زندان و مبادله او با چند آمریکائی به ینگه دنیا رفت و از هیچ کوششی برای استمرار نظام در لباس اصلاحطلبی فروگذار نکرد، منتشر شد.

چرا رقت بار، برای اینکه به دستور و برنامه ریزی به سربازان شناخته شده ولی فقیه دست به قلم برده اید. برای اینکه بر خلاف ادعاهایتان اعدام و شکنجه را تأئید کرده اید، برای اینکه بر خلاف ظاهر بیگناه  و هم بر خلاف عرف و دین دروغ گفته اید.

بوی مشمئز کنده وادادگی از تمامی کلمات تان حس می شود. فکر نکنید که مردم نمی فهمند! خوب هم می فهمند .

مردم می پرسند که چرا اصلاحطلبان حکومتی زندانی به هر بهانه ای، از زندان مرخصی می گیرند.

مردم به یاد می آورند که شاهرخ زمانی حتی  یک روز برای ازدواج دخترش مرخصی نگرفت و در زندان جان خود را به طرز مشکوکی از دست داد.

مردم بهنام محجوبی را به یاد می آورند که با چه شقاوتی از فرستادن او به بیمارستان جلوگیری کردند و جان جوانش را از دست داد.

مردم محسن دکمه چی را به یاد می آورند که فقط به اتهام کمک مالی به سازمان مجاهدین زندان بود و در زندان تحت شکنجه های روزانه قرار گرفت. به سرطان پانکراس مبتلا شد و مرخصی استعلاجی اش را مشروط به اظهار ندامت و پشیمانی اش در مقابل دوربین کردند.

مردم نیک می دانند که سعید ماسوری با بیش از دو دهه زندان بدون یک روز مرخصی نسبت به مرگ خاموش بعضی از زندانیان به علت عدم رسیدگی پزشکی  در همین روزها هشدار داد

مردم به یاد می آورند که در قرچک بعد از قیام 88 چندین نفر از جوانان در زیر شکنجه های بی امان جان دادند.

مردم به یاد می آورند که خانم نسرین ستوده، شما، بله خود شخص شما وقتی که از یکی از مرخصی هاتان به زندان برگشتید، چنان سیلی محکمی به گوش یکی از زنداینان مقاوم نواختید، چون جای شما را گرفته بود.

مردم سئوال می کنند که تفاوت زینب جلالیان با بیش از هفده سال حتی یک روز مرخصی نداشته است و شمایان چپ و راست برایتان کارزار می گذاشتند، تا "آن سان سوچی" ایران آزاد شود (حتما از سرنوشت او اطلاع دارید که دستور قتل عام صادر کرد و جایزه صلح او را پس گرفتند.) بی نهایت به او شبیه هستید.

مردم نیک می دانند که مریم اکبری منفرد تنها به جرم دادخواهی خون برادران و خواهرانش که در قتل عام 67 اعدام شده شده اند. نزدیک به پانزده سال بدون یک روز مرخصی در زندان سمنان در تبعید به سر می برد و با وجود بیماریهای مزمن از دادن داروهایش به او خودداری می شود.

فراموش نکنید این اعتبارو شهرت کاذب شما (هر دوی شما) به علت این است که دیگر زندانیان مقاومت کرده اند و شمایان بر آن موج ها سوار شده اید.

مردم از خارج از زندان می پرسند که چه شد که فائزه رفسنجانی مصیبت نامه اش را در شهریور ماه 403 بدون ذکر تاریخ روز انتشار داد؟ به این علت که نتیجه انتخابات نمایشی خامنه ای و بیرون آمدن پزشکیان از صندوق جادوی او در روز نهم تیرماه اعلام شده بود. می خواستید مظلوم نمائی کنید؟

مردم سئوال می کنند که چرا هردوی شما نسبت به حکم اعدام زندانیان زن هیچ واکنشی نشان نداده اید و به همبستگی  زندانیان سیاسی در سه شنبه های نه به اعدام اشاره نکرده اید.

 

اما من جوابش را می دانم بسیار ساده، ضربه گزارش جاوید رحمان آنچنان برای خامنه ای و کلیت رژیم سنگین بوده که تمامی سربازان شناخته شده و ناشناخته  شده اش را وارد میدان کرد که به او لبیک بگویند. در حقیقت نوشته های شما لبیک به خامنه ای بود.

نسرین ستوده در بخشی از نامه اش به عنوان «تمام قد از فائزه رفسنجانی حمایت می کنم»، نوشته است:  

 بند زنان زندانی سیاسی قدمتی سیزده ساله دارد. بند زنان دیروز و امروز تشکیل نشده. بر سبیل اتفاق هم تشکیل نشده. کسانی بوده اند که به ساختن آن،که مهم ترین وجه اش ، ساختن روابط انسانی اش بوده است، پرداخته اند و آجر به آجرش را بالا برده اند تا به این قامت رسانده اند. درخرداد ۱۳۹۰ و در زمانه ای که جنبش فمینیستی در ایران اوج می گرفت و حکومت نمی توانست نقش زنان را نادیده بگیرد، این بند تشکیل شد!

خیر خانم ستوده !!!! به همین راحتی نمی توانید بر اعدام ها و شکنجه های دهه سیاه شصت خط بطلان بکشید، هیهات از این همه خودخواهی !!

جاوید رحمان در گزارش خود به عنوان جنایت های سبعانه سالهای 61-60 و قتل عام 67 می نویسد که چگونه زنان و مردان بدون محاکمه و یا با محاکمه های دو یا سه دقیقه ای توسط هیئت مرگ به قتلگاه فرستاده شده اند. او از اعدام دختران جوان و زنان حامله در زندان گزارش می دهد. گزارش او به عنوان سند جنایت علیه بشریت و نسل کشی در سازمان ملل متحد ثبت شده است. او خواستار محاکمه آمران و عاملان جنایت های مداوم بر علیه حقوق بشر در ایران شده است. حتما نیک می دانید که جنایت علیه حقوق بشر مشمول زمان نمی شود.

بانوان نا محترم تاریخ مبارزه از شمایان شروع نشده است، خودشیفتگی را کنار بگذارید

فکر کرده اید می توانید خامنه ای و دستگاه سرکوب اش را نجات دهید؟

نوشته شما دقیقا آن روی دیگر شعار یاسمن پهلوی است که آرزوی مرگ چپ ها و مجاهدین را کرده بود. نوشته شما آن روی دیگر حرفهای فرح پهلوی است که از "روحانیون پاکدل" خواسته بود که نمی دانم چه و چه بکنند.

شمایان به فرموده نوشته اید که نه تنها سنگر مقاومت زنان و مردان در زندان را بهم بزنید بلکه  در خواست قتل عام دگراندیشان شریک شده اید.

برای نجات نظام خیلی دیر وارد عمل شده اید!! 

torsdag 5 september 2024

 استراتژی سرنگونی، کانونهای شورشی


قیام مردم ایران وارد مرحله جدیدی شده است.

شقاوت و بی رحمی که خامنه ای دستورش را داد بار دیگر بیانگر این بود که نظام در کلیت خود توان هر جنایتی را که به اذهان هم خطور نمی کند، دارد. واکنشی که از مردم دیده می شود، فقط حول یک محور است و آن هم سرنگونی است. گزارشهائی که از ایران می رسد نشان از این دارد که اکثریت مردم خواهان سرنگونی نظام هستند. از سوی دیگر بر کسی پوشیده نیست که خامنه ای و قوه قضائیه اش تا نفس آخر حاضر هستند که قتل عام کنند. اینان که با وقاحت مزدوران خود را وارد میدان می کنند که تا بگویند دستور تیر دادند. فرماندار قلعه حسن خان پا را از این هم فراتر گذاشته و اعلام می کند که خودش دستور تیر را صادر کرده است. به همین رو فرماندار ماهشهر که می گوید همه آنان را در نیزار گیر انداختیم و به بحمدالله همه را از میان بر داشتیم (نقل به مضمون). خامنه ای و روحانی هم قبل از آن دستور آتش به اختیار را صادر کرده بودند.
 در نامه ای که از نرگس محمدی که در دهم ماه آذر از زندان نوشته و در رسانه های اجتماعی انتشار پیدا کرد، می توان به عمق فاجعه بیشتر پی برد. او می نویسد:‌ که جوانی را در بهداری زندان اوین دیده است. جوان به او گفته است که از روزی که بازداشت شده ام حتی بتادین هم روی زخمم نریخته اند. نرگس محمدی به او می گوید: اصرار کن که دکتر پایت را معالجه کند. در جواب این جوان می گوید: من که قرار است اعدام شوم چه فرقی می کند، با پا و یا بدون پا! نرگس محمدی در نامه اش ادامه می دهد که این جوان از همان طبقه ای بود که قرار بود جمهوری اسلامی خادمشان باشد. در پایان نامه او خاطر نشان می کند که سرکوب هر اعتراضی بسترساز شکل گیری قدرتمندتر، اعتراضات و حق خواهی های بعدی خواهد شد.
خانمی دیگری در پیامی می نویسد:
روح وروان ما متلاشی شده قلبمان هرروز با عکسهای جدید آتیش میگیره چهره ها همه غمگین وپراز خشم دست ودلمون به هیچ کاری نمیره! ولی بین مردم خبرمیاد که برای دی ماه برنامه دارن خدا کنه واقعی باشه چند روز پیش توبیمارستان... بودم پراز تیر خورده با هوشیاری ۳یا۴درصد که توآی سی یو بستری هستن یکی از زخمیها پسر۱۸ ساله که تیر به دستش خورده بود دکترا مجبور شدن دستشو قطع کنن زخمی های رودهن وبومهن توبیمارستان... هستن! ( به خواست او نام بیمارستانها حذف شده است.) او در پایان پیامش می نویسد:
از این سموم که به طرف بستان گذشت
عجب که بوی گلی هست ونسترنی
میدونم مثل کوه مقاوم وصبرم بی انتها وامیدم به فردا

قیام آبانماه و قساوت بی حد و حصر ولی فقیه سه مورد مشخص را نشان داد.
۱ـ رژیم در بن بستی قرار دارد که حدی بر آن متصور نیست
۲ـ خامنه ای بسیار تضعیف شده است
۳ـ استراتژی سرنگونی تثبیت شده است.
درچنین شرایطی بیانیه موسوی نخست وزیر دوران خمینی و مواضع رضا پهلوی فرزند دیکتاتور سرنگون شده قبلی جالب توجه است.
در مورد بیانیه موسوی مهمترین نکته این است که چه بیانیه با اجازه مقامات نظام انتشار پیدا کرده باشد و چه بدون اجازه حاکی از تضیعف خامنه ای در خود نظام است. نکاتی که در این بیانیه آمده است روشن می کند که موسوی هنوز از گذشته خود ابراز پشیمانی نکرده است. موسوی می توانست در ضمن مشابه دانستن کشتار آبانماه با هفده شهریور می توانست از قتل عام دهه شصت و مهمتر از همه از قتل عام بیش از سی هزار نفر در سال ۶۷ به عنوان نقاط تاریک نظام نام برد و از نقش خود در این کشتارها بگوید و از مردم بخواهد که او را همانند دیگر آمران و عاملان تمامی کشتارهای نظام به دادگاههای ذیصلاح ببرند و جرم خود را بپذیرد. باید قبول کنیم که عبارت “معرفی آمرین و مباشرین این کشتار و محاکمه علنی آنها» جز با سرنگونی نظام امکان ندارد. بنابراین وقتی که او از نظام قاتل و آدمکش حاکم که آمرین و مباشرین جنایت هستند درخواست معرفی و محاکمه علنی می کند آشکارا قدم روی خون شهدای قیام می گذارد و مفهوم عدالت را به تمسخر می گیرد گویی که قاتل خودش می تواند خودش را محاکمه کند و از چنین محاکمه یی آنچه حاصل میشود این است که نظام سرجایش بماند و مثل دوران طلایی مورد ادعای موسوی بگوید که خودشان خودشان را کشته اند و خودشان خودشان را شکنجه کرده اند. کما اینکه حرف سخنگوی دستگاه قضائیه رئیسی عینا همین جملات است. به نظر می رسد موسوی پایان ماجرا را متوجه نشده است.
درمورد فرزند دیکتاتور سابق هم که به پولهای سرقت شده از مردم ایران توسط پدر و پدربزرگش و مهمتر از آن به غصب حق حاکمیت مردم ایران که به عنوان ودیعه الهی اما به ضرب کشتار آزادیخواهان ایران قباله اولاد ذکور سلطان شده دل بسته است، باید گفت مردم ایران خون نمی دهند که از ولایت شیخ به سلطنت فاسد شاه تسلیم شوند.
 چیزی که رژیم آخوندی هم خیلی از تبلیغ آن نان می خورد و بخصوص هر وقت که قیام بالا می گیرد خیلی تبلیغش را می کند تا خودش را تثبیت کند و الا مأموران امنیتی آخوندها معلم و فرهنگی شریف و آزاده آقای هاشم خواستار را تحت فشار نمی گذاشتند که مجاهدین خط قرمز نظام هستند، ولی خوب است با تلفن آنها با رضا پهلوی تماس بگیرد و همکاری کند ! از سوی دیگر رضا پهلوی هم که خط درمیان برای پاسداران و نیروهای مسلح و انتظامی رژیم دست تکان می دهد. پاسکاری ننگینی که تاریخ رنج و محنت مردم ما را رقم زده است.
درحالیکه ملت ایران این چنین خون فشان برای آزادی قیمت می دهد، به این تشنگان قدرت و شیفتگان سرقت حق حاکمیت ملت، فقط باید گفت که بهتر است بروند شرم کنند.
رضا پهلوی با زرنگی تمام و کلی گوئی می خواهد خود را به جنبش بچسباند. در اطلاعیه ای که در این نوشته است هیچ نکته ای تازه ای وجود ندارد. جملاتی که شاید خودش هم معنی آن را نمی داند و آن را می نویسد ویا به اسمش می نویسند.
در این پیام او می گوید; فراهم آوردن ابرازهای آمادگی ملی برای رهبری سیاسی دوران گذار، مسئولیت همگی ماست. این "ماست" چه کسانی هستند، مشخص نیست. آمادگی ملی چه معنی دارد زمانی که در بیش از ۱۸۰ شهر مردم دست به اعتراض زده اند، نزدیک به هزار نفر جان خود را از دست داده اند. بیش از ۱۰۰۰۰ نفر زخمی و بیش از ۱۲۰۰۰ نفر دستگیر شده اند. اگر این آمادگی ملی نیست، پس چیست. ابراز شما چیست؟ و دوباره می نویسد:‌ به عنوان یک سرباز، لحظه ای از بدوش گرفتن سهم خود در این کارستان ملی از پا نخواهم نشست. سرباز به معنی این است که باید نظامی باشد و بدوش گرفتن سهم یعنی تفنگ برداشتن و مبارزه کردن. نه این چنین نیست در پایان می فرمایند که "هر چه کم هزینه تر کردن گذار از حکومت اسلامی به حکومت ایرانی، ابزارهای خودش را نیاز دارد."
باز هم دوگانه گوئی و چند پهلو حرف زدن حکومت ایرانی یعنی چه ؟ حکومت یا سلطنتی و یا جمهوری!! با این عبارات در هم ریخته به جز آنان که علاقه دارند فریب بخورند و یا منتظر از ما بهترانی هستند که بیاید و شر نظام از سرشان کم کند، کسی خام نمیشود. این نظام با شقاوت مافوق تصورات بشری ذات خود را بارها نشان داده است. جبهه براندازان واقعی از کسانی تشکیل می شود که بر خود تکیه دارند و از دادن بها برای آزادی هیچ ابائی ندارند. کانون های شورشی نشانگر استراتژی درست و واقعی سرنگونی هستند.

 

عواقب مرگ سلیمانی




مرگ قاسم سلیمانی ضربه جبران ناپذیری را به پیکر فرتوت و پوسیده ولی فقیه و کل نظام وارد کرده است.

این خبر روزهاست که در صدر اخبار بین المللی بازتاب داشته است. بدون شک نبود سلیمانی در روند سیاسی منطقه تأثیر گذار خواهد بود و در آینده نزدیک شاهد تحولات مهمی چه در ایران و چه در منطقه خواهیم بود.
مسعود رجوی رهبر مقاومت ایران بلافاصله در پیامی موضع مقاومت مردم ایران را تشریح کرد و آن را طلیعه سرنگونی نظام اعلام کرد. در مورد پیام مسعود رجوی نکات روشن است. ادامه خط و استراتژی است که مقاومت ایران در طول این سالها داشته است. اما شنیدن صدای خود او شور و شعف زاید الوصفی را در میان ایرانیان خواهان سرنگونی ایجاد کرد و آنان که تحت هر نام و عنوانی خواهان ماندگاری رژیم هستند را بار دیگر بور کرد، که سالها در مورد سلامت او رجز خوانی می کنند.
در این مطلب در مورد تحلیل ها و واکنش هائی که تا به حال دیده شده را مورد بررسی اجمالی قرار داده می شود.
در رسانه ها و مطبوعات بین المللی در مورد بر خورد با این واقعه تحلیل های ضد و نقیض خوانده و شنیده می شود. رسانه های غربی و شاید کشورهای بزرگ سرمایه داری تقریبا مثل یک کر هماهنگ تحلیل هائی را ارائه می دهند و بر آنند که کشته شدن سلیمانی را قبای عثمان کنند و مثل چماقی بر سر ترامپ فرود آورند. دمکرات ها در جستجوی آراء مردم آمریکا سعی دارند که با تکیه به مسائل بین المللی ترامپ را تضعیف کنند و این مسئله را از یاد برده اند که در تمامی انتخابات آمریکا تکیه بر مسائل داخلی مثل ایجاد کار و بهداشت و کم یا زیاد کردن مالیات های مردم بوده که باعث پیروزی و شکست کاندیدای انتخابات می شود. از سوی دیگر دمکرات ها نیز خودشان از ماهیت رژیم خوب خبر دارند و نمی توانند به راحتی به نفع رژیم تبلیغ کنند.
سرخط تحلیل های این رسانه هائی که به اصطلاح خط لیبرال و یا چپ دارند را در محور های زیر می توان دسته بندی کرد
ـ اینکه ترامپ اجازه نداشت که چنین کاری را بکند و حرکت او صلح بین المللی را تهدید می کند و باید او این مسئله را سیاسی حل کند. چون ایران (رژیم) خواهان گفتگوی سیاسی است.
در این مورد بیشتر روی استقلال جغرافیائی کشور عراق متمرکز هستند. با حمله موشکی رژیم به قرارگاههای عین الاسد و اربیل آمریکا که صبح روز چهارشنبه ۱۸ دیماه، ادعای استقلال کشور عراق و اینکه آمریکا خاک کشور دیگری را مورد تجاوز قرار داده است، را زیر سئوال می برد. در ضمن سعی برآن دارند که دخالت های رژیم را در منطقه بسیار کمرنگ کنند.
این رسانه ها فریادهای رژیم را در مورد حمله های تلافی جویانه را زیر چشمی رد می کنند و این ادعا که بزرگترین حمله تلافی جویانه همان سه روز عزاداری بود که قدرت رژیم را نشان داد را بارها و بارها تکرار می کنند. در این قدرت نمائی تلافی جویانه یعنی به گورفرستادن جلاد قاسم سلیمانی بیش از ۵۰ نفر جان خود را از دست دادند و صدها نفر مجروح شدند. رهبری که ادعای مدیریت جهانی را دارد از برگزاری به گور سپردن مهمترین نفر خودش عاجز است.
ـ مردم عراق از آمریکا بیش از ایران نفرت دارند.
مردم عراق بیش از سه ماه که در خیابانها تظاهرات می کنند و کشته ها داده اند. شعار اصلی تظاهرات آنان اخراج ایران و نیروهای ایرانی از عراق بوده است. پاره کردن عکسهای خامنه ای و قاسم سلیمانی اتفاقی مستمر در این سلسله تظاهرات در شهری مختلف عراق است. با لنگه کفش به صورت خامنه ای و سلیمانی نیز هم چنین. تظاهرات مردم عراق موجب برکناری عادل مهدی و استعفای برهم صالح رئیس جمهور عراق شد. بعد از حمله موشکی رژیم به مقرهای آمریکائی مردم عراق بیش از پیش خواستار خروج نیروهای ایرانی از عراق هستند. در همین مورد خبری در مورد واکنش برهم صالح نسبت به حمله موشکی در سایت خبرگزاری ایرنا انتشار پیدا کرد که بلافاصله حذف شد. لازم به توضیح است که به گزارش ایسنا برهم صالح در توئیتی از اینکه عراقی ها در این حملات صدمه ندیده اند ابراز خوشحالی کرده است. در حالیکه برهم صالح در حساب توئیتر اصلا در مورد حمله موشکی چیزی ننوشته است. در توضیح علت حذف چینن آمده است.
 این صفحه از دسترس خارج شده است.
با پوزش از مخاطبان محترم؛ این صفحه به دلیل ملاحظات حقوقی و یا خطای حرفه‌ای در تنظیم و درج خبر، موقتاً از دسترس خارج شده و محتوای آن در حال بررسی مجدد است.
چهارشنبه ۱۸ دی ۱۳۹۸ - ۱۲:۵۹:۲۰ (وقت ایران) - ایرنا.

ـ مرگ سلیمانی باعث تحکیم قدرت رژیم خواهد شد، بین سران نظام اتحاد به وجود خواهد آمد و مردم ایران برای مقابله با آمریکا در کنار رژیم خواهند ایستاد. دو مثال کوتاه
۱ـ دختر سلیمانی از روحانی می خواهد که انتقام خون پدرش را بگیرد و روحانی می گوید صبر داشته باشید همه انتقام می گیرند. فردای آن روز او در مقابل دروبین ها عموهای تروریست خود یک به یک نام برد و از آنان خواست که منتقم خون پدرش باشند.
۲ـ باید تظاهرات چند ده نفر در خیابانهای تهران اشاره کرده که بر علیه جهانگیری معاون حسن روحانی شعار بیشرف، بیشرف سردادند.
ـ سلیمانی را به عنوان فردی محبوب در ایران معرفی کنند و همان عبارات سردار عارف و سردار دلها را که رژیم و ایادیش مثل نقل ونبات خرج می کنند را مورد استفاده قرار می دهند. سلیمانی به جای قاتل با پیشوند جنرال نام برده می شود و سعی بر آن است که از گذشته سیاه او نامی برده نشود. در این خبرها اصلا در باره دستگیری کسانی که در فضای مجازی از مرگ قاسم سلیمانی خوشحال شدند چیزی گفته نمی شود. در مهد کودک ها، دبستانها و مراکز آموزشی کودکان و جوانان را به اجبار وادار به عزاداری کردند. نکته ای را باید اضافه کرد آنان که برای مرگ قاسم سلیمانی دل سوزاندند افراد تازه ای نبودند. اینان در تمامی لحظات حساس چوب زیر بغل نظام شدند، چه آن موقع که انگشتهای رنگی شان را به دوربین ها نشان می دادند و چه آن موقع که پول در آوردنشان را مدیون قاسم سلیمانی بودند که امنیت شان را تأمین کرده است. لابیست های رژیم هم کم نگذاشتند. کسانی چون اردشیر زاهدی از قبر سر برآوردند و نه تنها نامی از جنایایش نبردند بلکه او را به عنوان نماد ملی معرفی کردند. در بخشی از پیام مسعود رجوی در این مورد مزدوران گشتاپوی آخوندی در داخل و خارج از کشور چنین آمده است:
تمامی پرونده‌ها و ارتباطات و وجوه دریافتی برملا می‌شود. بدون شک در برابر عدالت و قانون قرار می‌گیرید. دست داشتن در خون مجاهدین و فرزندان رشید این میهن کیفری سخت و سنگین دارد قبل از سرنگونی رژیم تسلیم اراده خلق شوید. از جنایتها و پلیدیهای خود در خدمت به این رژیم علیه مقاومت و انقلاب نوین مردم ایران دست بشویید. از سرنوشت ساواکیهای شاه عبرت بگیرید. گمان نکنید که با هفت خطی و هفت رنگی می‌توان از کیفر جنایت و شقاوت در امان ماند.
نابودی قاسم سلیمانی بار دیگر خطوط بین مردم و دشمن آنان را روشن تر کرد و مدعیان دروغی را رسواتر!
 فرض محال، محال نیست. فکر کنیم که تمام چیزهائی را که مرگ قاسم سلیمانی موجب شد مثل اتحاد بین سران نظام و محبوبیت او، نفرت مردم از آمریکا ووو درست باشد. سئوال مهم و اساسی این است که آیا رژیم توان آن را دارد که فقر را از بین ببرد؛ کار ایجاد کند. رژیمی که ۲۲۰ میلیون یورو در اوج فقر و مصیب مردم برای گسترش عملیات تروریستی نیروی قدس ازصندوق ذخیره مردم ایران هزینه می کند، وحشت از این دارد که نیروهای وابسته اش در لبنان، یمن، سوریه و مهمتر از همه عراق به علت مضیقه مالی از او رو بگردانند. بر اساس تجربه باید گفت که آنچه که رژیم ادعایش را دارد همیشه معکوس است. مرگ قاسم سلیمانی نه تنها اتحادی را موجب نمی شود بلکه تضادهای عمیق بین مردم از یک طرف و رژیم از سوی دیگر را بیشتر بارز می کند. زمان به نفع مردم ایران و منطقه و به ضرر ولی فقیه است و همانطور که مسعود رجوی بشارت داد سرنگونی سرنوشت محتوم ولی فقیه است.