söndag 13 december 2015

اینها در روزهای بعد از 17 ژوئن در روزهای اعتصاب غذا در برابر اقامتگاه خانم رجوی نوشتم. امروز در کاغذهایم پیدا کردم. چه روزهائی را این مقاومت از سر گذارنده . افتخار من را بس که در کنار این مقاومتم!
نگاه کن
دردم را به که بگویم
قلب طپنده زمان از حرکت باز نخواهد ایستاد
هر روز شعله ای بر خواهد خاست
و نا مردمی ها را در کام خود فرو خواهد برد
من و تو شاهدان تاریخ هستیم
چشمان را لحظه ای بر هم نگذاریم
واقعه ای در شرف اتفاق است
ثانیه ها آبستن حادثه هستند
انگار که از آسمان و زمین می بارد
نگاه کن
خوب نگاه کن
آن دختر جوان را ببین که پیکر نازکش را به آتشفشانی از عشق بدل کرد
شعله شد و قلب همه را سوزاند
قلب دوستانش را به خاطر نبودش
و قلب دشمنان را برای شهامت و جسارتش
گزمه های دوران آگاهی را ببین
که چگونه
چون اجدادشان چنگیز و نرون و هیتلر
بر قلب آگاهی لگد می زنند
ویران می کنند و غارت
نگاه کن
ببین
خوب نگاه کن
کوچه پر غلغله را ببین
کوچه عاطفه ها را ببین
که از بامداد تا شامگاه می جوشد
گرمای نفسها و طپش قلب ها را احساس می کنی
انگار که زیر هرم نگاهها ذوب می شوی
چشمها در انتظارند
به ته کوچه
به صدائی
به پیامی
به سلامی
به قلمی
به کلامی
صدها جفت چشم
در جستجویند
در جستجوی یک پیام
لحظات پر از بیم و امید است
بچه ها
دختران
پسران
مادران
پدران
همه و همه
درنگاهها عشق است که موج می زند وبیم است که پنهان است
کوچه رنگین شده
پر از هیاهو
پر از فریاد
پر از سکوت وبیم
کوچه لبریز از انتظار است وهیجان
تنهای نحیف در سایه دیوارها از هرم آفتاب مأوا گرفته اند
لبها داغمه بسته
صحرای محشر است
سرمه ای پوشان
چکمه پا
هرزه گری می کنند
نگاههای شان پر از نفرت است
در کناره دیوارها
تنهای نحیف به انتظار نشسته اند
روزها می گذرد
در چشم خانه ها رود اشک جاری است
لب باز نمی کنند تا چیزی بگویند
فقط انتظار
فقط بیم و امید
نگاه کن
خوب نگاه کن
به در آهنی بزرگ سبز رنگ نگاه کن
در بسته است
باز هم لحظه های انتظار
این در نباید بسته باشد
گاهی شاید بتوان سرکی کشید
نگاه کن
خوب نگاه کن
به تابلو که پر از بریده های روزنامه و خبر است نگاه کن
باز هم انتظار
سکوت را هیاهوی آمبولانسی می شکند
و برانکاردی پیکرنحیف و خسته ای در خود جا می دهد
جمعیت می جوشد غلیان می کند فریاد می شود و چشمها تر
صف انتظار است که لحظه ها را می سوزاند
چشمها نگران است
تا کی؟
سئوال بی جواب
خوب نگاه کن
اینجا در زمین فوتبال هم متفاوت است
زمین فوتبال هم مملو از انتظار است و سکوت وهرم گرما
چشمها نگران است
تا کی؟
سئوال بی جواب
بس نیست؟
سئوال بی جواب
پس خدا کجاست؟
باز هم سئوال بی جواب
خوب نگاه کن
نگاه کن به چهره سختی کشیده و معصومانه آن زن
که استوار پیشانی تسلیم بر سنگفرش خیابان می ساید
آخر وقت نماز است
پس خدا کجاست؟
سئوال بی جواب
نگاه کن
خوب نگاه کن
ذوب شدن در عشق را دیده ای
من دیده ام
من ذوب شدن در عشق را دیده ام
این یکی دیگر از شعرهای عاشقانه نیست
من لبهای داغمه بسته را دیده ام
من تنهای تب دار را که در هرم آتش عشق سوخته اند
دیده ام
نگاه کن
خوب نگاه کن
در این کوچه
همه چیز را می توان دید
دیدار پدری با دخترش پس از سالیان دور
دیدار دو دوست
در چشمها انتظار
در دلها دلهره
در این کوچه تاریخ سازان نشسته اند
نگاه کن
خوب نگاه کن
این جا تاریخ را می نویسند
تاریخ درد و رنج و رزم ملتی را
تاریخ متفاوت خلقی را
نگاه کن
خوب نگاه کن

Inga kommentarer:

Skicka en kommentar